eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
108 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
در سال1360 خانواده مهدی متوجه شدند او بیشتر مرخصي هایش را به کبودرآهنگ مي‌رود؛ پس از مدتي متوجه مي‌شوند او از طرف استاندار وقت به سمت شهردار کبودرآهنگ منصوب شده است. در اين مدت خانواده او کاملاً از اين موضوع بي اطلاع بودند. بعد از مدت کوتاهي که از دوران شهرداري وي مي‌گذشت، عليرغم فعاليت‌هاي چشم گير در اين زمينه،راهي فلسطين شد و به آموزش مبارزان فلسطینی پرداخت. او با انتقال تجارب خود کمک زیادی به این مبارزان برای مقابله با اشغالگران صهیونیست کرد. مهدی 6 ماه در فلسطین، لبنان وسوریه حضور داشت و به ایران برگشت.
پس از برگشت به ایران با اصرار فرماندهي سپاه غرب کشور، به سمت فرماندهي سپاه اسدآباد منصوب شد. او در اين سمت نيز فعاليت‌هاي چشم گيري داشت و کارهای بنیادین زیادی انجام داد. مسئوليتهاي ديگري در پشت جبهه به او پيشنهاد شد اما او از پذيرش آنها امتناع کرد و به خط مقدم جبهه رفت.
گویا دريافته بود ديگر وقت ماندن نيست و بايد از اين قفس پرکشد. با شروع عمليات والفجر مقدماتي به‌عنوان فرمانده محورعملیاتی لشکر32انصارالحسین(ع) به سمت منطقه فکه حرکت کرد و در آنجا در حالي ‌که مردانه مي جنگيد، شهد شيرين شهادت را نوشيد .
چون وقت كم است و در حال حركت مستقيم، خيلي سريع چند سفارش دارم كه مي‌نويسم : 1- هر چقدر كه مي‌خواستيد براي من خرج كنيد به جبهه بدهيد و يا به كساني كه احتياج دارند و از خرجهاي اضافه و بيهوده و اسراف خودداري نماييد. خرج مجالس را به حساب جبهه و ديگر امور را از حقوق سپاه برداريد.
2- هر ماه براي امام حسين (ع) روضه بگيريد و از خواهران و مادران دعوت كنيد. 3- من اعلام مي‌كنم كه با رضايت خودم به جبهه آمدم. 4- از شما تقاضا مي‌كنم كه نكند بگذاريد كسي خداي نكرده از نام شهيد سوء استفاده كند و در ضمن راضي نيستم كه كسي در موقع شنيدن خبر شهادت و بعد از آن اظهار ناراحتي كند البته اگر هم خواستيد گريه كنيد بر امام حسين (ع) گريه كنيد.
5- حتماً از خانواده شهدا چه مرد و چه زن دعوت كنيد كه با آنها ارتباط برقرار كنيد و در دعاي ندبه، كميل و توسل و عزاداري ها شركت نمائيد البته فراموش نكنيد كه خير بدهيد و قرآن بخوانيد.
6- از همه شما مي‌خواهم مرا حلال كنيد و گناهاني كه داشتم و خطاهايي كه كردم من خودم خجالت مي‌كشم از شما كه به‌عنوان فرزندتان كاري برايتان انجام ندادم و نتوانستم خدمتي به شما بكنم مخصوصاً آقاجان و مادر كه ان شاء ا... با صبر و تحمل خود نشان خواهند داد كه در راه اسلام همه چيز خود را تقديم خواهند كرد
7- مطمئن باشد كه شهدا شاهدي بر اعمال همه مي‌باشند و هميشه به ياد شما هستم كه اينطور ما را تربيت كرده‌ايد كه جاي شكر است. 8- هميشه يادتان باشد ما هر چه داريم اول از خدا و بعد از حضرت امام است و در نمازهايتان براي سلامتي او دعا كنيد و براي او نماز و روزه قضا بگيريد و در صورت امكان خودتان انجام دهيد. 9- به شما سفارش مي‌كنم كه در مقابل سخن ضد انقلاب و فاميل‌هايي كه حرفهاي بيهوده مي‌گويند مقاومت كنيد.   خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
شهید حسین بهادربیگی بیست و پنجم مهر ۱۳۳۰ در شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش اصغر و مادرش کبرا نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته انسانی درس خواند. راننده شرکت واحد بود. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و بیست و سوم فروردین ۱۳۶۵ با سمت راننده در فاو عراق به شهادت رسید. برادرانش مهدی، حمید و محمد نیز به شهادت رسیده اند.
🌹سال‌ها از آرام گرفتن چمران می گذرد و روزهای جنگ های سرنوشت ساز پایان یافته اند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام "غاده چمران" با لحنی شکسته داستانی روایت می کند."داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بی نهایت." 🔰سال ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت می گذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت می کند، داستان "مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص . " 💟دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت "از جنگ بدم می‌آید" با همه غمی که در دلش بود خنده اش گرفت ، آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید ؟ چه می دانست ! حتماً نه . 🖌خبرنگاری کرده بود ، شاعری هم ، حتی کتاب داشت . اما چندان دنیا گردی نکرده بود . "لاگوس" را در آفریقا می شناخت چون آن جا به دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را ، چون به آنجا مسافرت می رفت . بابا بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد و آن ها خرج می کردند، هر طور که دلشان می خواست . با این همه ، او آن قدر لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصلخیز است که برای زیتون و نخل . هر چند نمی فهمید چرا!⁉️ 🤔نمی فهمیدم چرا مردم باید همدیگر را بکشند. حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم از جنگ داخلی ، از مصیبت . خانه ما در صور زیبا بود ، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها اسرائیل خرابش کرد . شب ها در این بالکن می نشستم ، گریه می کردم و می نوشتم . از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف می زدم، با ماهی ها ، با آسمان . این ها به صورت شعر و مقاله در روزنامه چاپ می شد . ✅مصطفی اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود . من هم اسم او را شنیده بودم اما فقط همین . در باره اش هیچ چیز نمی دانستم ، ندیده بودمش ، اما تصورم از او آدم جنگ جوی خشنی بود که شریک این جنگ است . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌