📚گلستان یازدهم
"خاطرات زهرا پناهی روا؛ همسر شهید علی چیت سازیان"
🔸قسمت آخر
✏️پسرم روی تختی خوابیده بود. دکتر صاف و اتو کشیده پشت میزش نشسته بود. با احترام اشاره کرد بنشینیم. بعد با لحنی جدی و مطمئن گفت: "خانم چیت سازیان، پسر شما مورد خاصی نداشت. یه التهاب بسیار کم روده ست که با یه رژیم غذایی ساده برطرف میشه. براتون می نویسم. فقط تا چند ماه میوه ی خام به هیچ وجه میل نکنن. برای ایشون فعلا خوردن حبوبات، غذا های آبکی، آش، آبگوشت، سبزی، ادویه جات، فلفل و نوشابه ممنوعه."
دکتر همان طور می گفت و می نوشت و من ناباورانه نگاهش می کردم.
- چند نوع دارو هم هست. یه دوره ی دو ماهه بخورن.
گفتم: "آقای دکتر، ببخشید، اما آندوسکوپی همدان را چند تا دکتر دیگه هم دیده ان و همه گفته ان که زخم اثنا عشره. باید عمل بشه."
دکتر پرونده ی قطور پزشکی همدان را محترمانه از روی میز برداشت و داد به دستم.
-خانم چیت سازیان، بله، این آزمایشا زخم اثنا عشر رو تایید می کنه، اما من به آندوسکوپی خودم ایمان دارم. شما می فرمایید به چشمام اعتماد کنم یا به این پرونده!
بابا آهسته و با شک و تردید گفت: "آقای دکتر، یعنی شما می گید دکترای همدان اشتباه کرده ان یا آزمایشا عوض شده؟!"
دکتر سری تکان داد و با اطمینان گفت: "نه به هیچ وجه. من چنین چیزی عرض نکردم. اما، ما به کارمون ایمان داریم. آندوسکوپی ای که ما اینجا گرفتیم نتیجه ی آزمایش و آندوسکوپی ماه پیش را تایید نمی کنه."
حرفی برای گفتن نبود. اصلا دلم نمی خواست حرفی باشد. دلم می خواست با همه ی وجود حرف های دکتر ملک زاده را بپذیرم. یک آن خوشحالی همه ی وجودم را فرا گرفت. بلند شدم. پسرم را، که روی تخت خوابیده بود، بغل کردم و بوسیدم. جواب آندوسکوپی همدان برایم مهم نبود. مهم این بود که دکتر ملک زاده می گفت: "پسر شما مشکلی نداره." مهم این بود که پسرم خوب شده بود. مهم این بود که علی آقا حرف های مرا می شنید. مهم این بود که علی آقا مراقب ما بود. مهم این بود که علی آقا مثل یک کوه کنار ما ایستاده بود. مهم این بود که من بیوه نبودم و علی آقا همچنان همسر من بود و همسرم باقی می ماند. مهم این بود که پسرم پدر مهربانی داشت که همیشه مراقبش بود. مهم این بود که علی جان یتیم نبود. مهم این بود که بود و نبود علی آقا برای ما نعمت و برکت بود. خوشحالی بهشتی عجیبی داشتم. علی آقا جوابم را داده بود. تکلیفم مشخص شده بود. با شادی علی جان را بوسیدم. عجیب بوی علی آقا را گرفته بود. سرم را روی سینه اش گذاشتم و بوییدمش. یاد حلقه ی ازدواجم افتادم که هنوز توی انگشتم بود. آن را روی لب هایم گذاشتم. چشم هایم را بستم و عمیق بوسیدمش. بوی عطر گندم زار پیچید توی مشامم.
"پایان"
"شادی ارواح طیبه شهدا صلوات"
💠گروه #به_یاد_شهدا
🌷🌷🌷
🔰زندگی نامه دکتر شهید
🕊محمد
🕊مفتح
🔅به مناسبت ولادت شهید
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا
🌷🌷🌷
محمد مفتح در ۲۸ خرداد سال ۱۳۰۷ شمسی، در خانوادهای روحانی در همدان به دنیا آمد.
پدرش مرحوم، حجت الاسلام حاج محمود مفتح، یکی از واعظان مخلص و عاشق خاندان رسالت و ولایت بود و در ادبیات فارسی و عربی تبحر فراوانی داشت و اشعار زیادی در مدح و رثای اهل بیت (ع) به زبانهای عربی و فارسی از وی به جا مانده است.
او در حوزه علمیه همدان، مدرس ادبیات فارسی و عربی بود. شهید مفتح از کودکی در محضر پدر به فراگیری ادبیات پرداخت و پس از گذراندن دوره ابتدایی، جهت فراگیری معارف اسلامی به مدرسه «آخوند ملاعلی» وارد شد و پس از مدتی جهت استفاده از محضر اساتید بزرگ به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد و در مدرسه «دارالشفاء» با جدیت فراوان به کسب علوم معارف پرداخت و از محضر بزرگانی چون آیات سید محمد حجت کوه کمرهای، بروجردی، سید محمد محقق (داماد)، علاّمه طباطبایی صاحب المیزان و امام خمینی (ره) استفاده کرد و خود مدرسی بزرگ در حوزه شد.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا
🌷🌷🌷
دکتر مفتح در جهت ایجاد تشکل و سازماندادن به طلاب و فضلا دست به تشکیل مجمعی به نام جلسات علمی اسلام شناسی زد که این مجمع فعالیت وسیعی به منظور شناساندن چهره اصلی اسلام در جامعه آغاز کرد. ساواک که پی به نقش مؤثر این مجمع در شناساندن اسلام راستین برده بود، آن را تعطیل کرد.
در سالهای 1340تا 1342، سخنرانیهای او در شهرهای مختلف و روشن ساختن مواضع نهضت اسلامی در افشای چهره رژیم پهلوی بسیار مؤثر بود و به لحاظ اثر عمیقی که این سخنرانیها در میان تودهها داشت، بارها توسط ساواک تعطیل شد و هر بار این تعطیلی با دستگیری و آزار ایشان همراه بود.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا
👆👆👆
شهید مفتح بعد از تبعید امام (ره) مبارزات خود را شدت بخشید و با سفر به استان خوزستان سعی در افشای ماهیت رژیم و شناساندن نهضت امام به مردم داشت و ساواک که با دستگیریهای متعدد و ممنوع المنبر کردن ایشان نتوانسته بود کاری از پیش ببرد، ورود ایشان را به شهرهای خوزستان ممنوع اعلام کرد.
مبارزه دکتر مفتح تا رمضان سال 1357، که نهضت مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) اوج گرفته بود، همچنان ادامه داشت. ایشان بعد از نماز عید فطر با تأکید بر رهبری بی چون و چرای امام امت روز پنجشنبه 16 شهریور 1357، را به عنوان تجلیل از شهدای ماه رمضان تعطیل اعلام کرد. در این روز راهپیمایی بزرگی علیه رژیم انجام گرفت که زمینه ساز راهپیمایی 17 شهریور گردید، که توسط رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد و جمعه خونین نام گرفت.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا
👆👆👆
مفتح در حالی که در قم استادی بزرگ بود، پا به عرصه دانشگاه گذاشت. وی که در حوزه علمیه به درجه اجتهاد رسیده بود، در دانشگاه نیز موفق به اخذ درجه دکتری گردید. رساله دکترای وی تحقیقی درباره نهج البلاغه است که با درجه بسیار خوب مورد قبول دانشگاه قرارگرفت.
دکتر مفتح، پس از گذراندن دوره دانشگاه، علاوه بر تدریس در حوزه، به تدریس در دبیرستانهای قم پرداخت.
وی به لحاظ رسالتی که بر دوش خویش حس میکرد، ضمن مبارزه با عفریت جهل و بیشعوری، در دو سنگر دبیرستان و حوزه از همان آغاز سعی در روشنگری دانش پژوهان داشت و کلاسهای خویش را مرکزی برای تشکل آنان در جهت مبارزه با رژیم قرار داده بود و در این راه به تأسیس انجمن اسلامی دانش آموزان، با همیاری شهید بهشتی همت گمارد.
در زمان تحصیل و تدریس، حاشیهای بر اسفار ملاصدرا، نوشت که سومین حاشیه بر این کتاب است. همچنین کتابی به نام روش اندیشه در علم منطق به رشته تحریر درآورد که به عنوان کتاب درسی در حوزه و دانشگاه، برای بالاترین سطح منطق استفاده میشود. ترجمه تفسیر مجمع البیان هم یکی از تألیفات این شهید عالی مقام است.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا
👆👆
سرانجام آیت الله مفتح، پس از عمری
تلاش و جهاد مستمر و خستگی ناپذیر در راه تبلیغ دین، در ساعت 9 صبح روز 27 آذر سال 1358، هنگام ورود به دانشکده الهیات، توسط عناصر منحرف گروهک فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
پیکر مطهر آن عالم ربانی پس از برپایی مراسم با شکوه تشییع، در صحن مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد و روز شهادت شهید مفتح به مناسبت فعالیتهای چشمگیر این شهید والامقام در راه تحقق وحدت بین حوزه و دانشگاه «روز وحدت روحانی و دانشجو» نامگذاری شد.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا
👆👆👆
در بهمن 1357، [ 12بهمن 57؛ فریادی برای همیشه] جهت بازگشت امام (ره) استاد مفتح به همراه دیگر همرزمان، کمیته استقبال از ایشان را تشکیل دادند تا مقدمات ورود پیروزمندانه رهبر و مراد خویش را به نحو شایسته فراهم نمایند.
دکتر مفتح با تشکیل شورای انقلاب از طرف امام (ره) به عضویت این شورا درآمد. بعد از پیروزی انقلاب برای تشکیل کمیتههای انقلاب اسلامی فعالیت چشمگیری کرد و خود سرپرستی کمیته منطقه4 تهران را به عهده داشت.
آخرین مسؤولیت وی، سرپرستی دانشکده الهیات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی کشور بود که به نحو شایسته در این سنگرها انجام وظیفه نمود و در طی این دوران همچنان مسؤولیت امامت جماعت مسجد قبا را نیز بر عهده داشت.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا
🌷🌷🌷
داشتم اخبار ساعت 6 را گوش می دادم. آخرین جمله این بود که ترور آقای مطهری را گروه فرقان به عهده گرفت. ناگهان چهره پدرم درهم رفت، به شدت ناراحت شدند. بعد به کتابخانه شان که در طبقه پایین بود رفتند و نیم ساعتی آنجا بودند و وقتی برگشتند چشمهایشان کاملاً قرمز بود. بعد هم که آمدند و برادرم ایشان را به منزل آقای مطهری برد و آنجا بزرگان جمع شده بودند که مراسم تشییع جنازه انجام شود. شهادت آقای مطهری بسیار برای پدرم دردناک بود و یادم هست که بعد از این حادثه، یک جور انکسار و شکستگی در ایشان مشاهده می شد
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا
🌷🌷🌷
شهید مفتح با دکتر شریعتی رابطه بسیار خوبی داشتند. حتی آخرین جلسه ای که قبل از رفتن دکتر شریعتی به انگلیس بود که به شادی ختم شد، دکتر شریعتی تازه از زندان آزاد شده بود و روزنامه کیهان آن زمان سلسله مقالاتی از دکتر شریعتی را چاپ کرد. سلسله مقالاتی به نام اسلام و مارکسیسم، که خیلی هم سروصدا کرد. بحث مفصلی درگرفت که شهید مفتح از دکتر حمایت کردند. البته هر دو بحثهای مفصل و فراوانی با هم می کردند، ولی به عنوان مصلحی که روی مسائل زیاد کار کرده، شریعتی را قبول داشتند وحتی بعد از شهادت دکتر شریعتی، شهید مفتح به سوریه رفتند و در تشییع جنازه وی شرکت کردند.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💠گروه #به_یاد_شهدا