از این تعداد نیز 38 شهید متعلق به شهرستان تویسرکان است و از این رو به معرفی سردار شهید ملکی که در عملیات مرصاد جانانه از این مرز و بوم به همراه 144 شهید دیگر استان در این عملیات و دیگر رزمندگان ایران اسلامی در برابر منافقین ایستادگی کردند می پردازیم، سردار شهیدی که در سال 67 به عنوان فرمانده گردان حضرت قاسم ابن الحسن(ع) بود.
شهید ملکی با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های حق علیه باطل شتافته و در موقعیت های خطرناک جنگی، شجاعت و شهامت نهفته خود را به عرصه آورد، او در سال 60 به عنوان کادر رسمی گردان 153 لشکر انصارالحسین(ع) به خدمت مشغول شد و پس از آن چند مرتبه مجروح شده و به درجه با شکوه جانبازی نائل می شود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
شهید ملکی در سال 67 به عنوان فرمانده گردان حضرت قاسم ابن الحسن(ع) منصوب و در جبهه روح متعالی اش را صیقل بخشید و آماده حضور در جوار حضرت معبود شد و عاقبت به این مقام عظیم دست یافت، وی در پنجم مرداد ماه سال 67 به همراه 37 نفر از یاران تویسرکانی اش در عملیات پیروزمندانه مرصاد جاودانه شد.
آخرین تصاویر ازسردارشهید مهدی ملکی حاج آقافاضلیان امام جمعه ملایر شهیدان، رحمن بیات؛ احمد جمشیدی، ابراهیم گلمحمدی، رضا آقابابایی،برادرنانکلی و نورالهی چند روزقبل ازمرصاد
💠گروه #به_یاد_شهدا
«شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی» در یکی از سالگردهای عملیات مرصاد در تنگه چهارزبر در مراسمی عنوان کرد: "بچه های لشکر انصارالحسین(ع) ـ استان همدان ـ و گردان 153 مانند ملائکه ای الهی بر منافقین فرود آمده و آنان را در همین تنگه به خاک و خون کشیدند.
و سردار سرلشکر محسن رضایی فرمانده اسبق کل سپاه نیز در این رابطه گفته بود: اگر نبود حضور نیروهای لشکر انصارالحسین(ع) همدان درتنگه مرصاد، منافقین خود را به کرمانشاه می رساندند، ای بسا که سال ها جنگ ادامه پیدا می کرد و ما همچنان درگیر بودیم.
رزمندگان تویسرکانی از خاطرات خود ازعملیات مرصاد می گویند
اسلام حضور محترم دوستان گنجینه پاسدار شهید رحمت اله عبدالمالکی از همان اوایل انقلاب وشروع جنگ تحمیلی باوجود سن کم در بسیج، سپاه و چندین بار درجبهه و عملیات های مختلف و به ویژه کربلا ۵ حضور داشت. او که ا زقافله شهدا بازمانده بود به روایت همرزمانش درشامگاه سوم مرداد خود را آماده شهادت کرد.
گویی از شهادت خود خبر داشت، غسل شهادت کرد وآماده رزم شد، از همان آغازین لحظه ها عملیات مرصاد که منافقین کوردل که درتوهم کورکورانه خودخیال فتح استان های غربی و بعد تهران به سر داشتند وتوانسته بودند درمسیر حرکت خود ازچند شهر سرپل ذهاب ،کرند غرب، واسلام آبادغرب تا تنگه مرصاد(چهار زبر) پیش روی کرده بودند، این درحالی بود درشهرهای مسیر بامقاومت همه اقشار از سپاه،بسیج ،ارتش ،عشایر قهرمان،ژاندارمری، شهربانی وکمیته های انقلاب اسلامی روبرو شدند.
منافقین تا کجا پیش آمده بودند؟
💠گروه #به_یاد_شهدا
خیلی ازمردم ونیرهای مسلح به شهادت رسیدند وحرکت منافقین کند شد . این درحالی بود که مقاومت درشهرهای مسیر قبل از شکل گیری عملیات مرصاد صورت می گیرد. باشروع وفرماندهی عملیات که از همه جا کمک می رسد و رزمندگان اسلام با دفاعی جانانه منافقین کوردل را متحمل شکستی سخت می کند.
منافقین تاچنگ ودندان مسلح و ادوات نظامی خواص درگیری های شهری، خودروهای زره پوش چرخ دار سریع وادوات حکومت نظامی و به خیال خام خود فتح سریع ، تا تنگه معروف چهار زبر (مرصاد) نتوانستند پیشروی کنند. واین جز به برکت خون شهدای بومی وغیربومی مستقر درمنطقه ونیروهای اعزامی تازه نفس ممکن نبود، در همان لحظات اولیه حمله منافقین ۳۰ نفر از پاسداران کمیته مرکزی کرمانشاه جهت بررسی وکمک به سمت اسلام آباد غرب حرکت می کنند ودر گردنه حسن آباد با منافقین مواجه ودرگیر می شوند.
گردنه حسن آباد ازسمت اسلام آباد قبل از چهار زبر قرار دارد و آن زمان گردنه حسن آباد با دیواره های سنگی ودولاین رفت برگشت وکم عرض یکی ازمعبر های شلوغ و پرتردد غرب کشور برای حمله منافقین مانند قیف حرکت وپیش روی آنان را کند کرد ونتوانستند به دشت ماهی دشت برسند و این لطف خدابود.
حال اگر به دشت ماهی دشت می رسیدند پخش می شدند ونبرد گسترده عملیات وسیع تر می شد. از ۳۰ نفر پاسداران کمیته کرمانشاه پس ازحدود چندین ساعت دفاع و مقاومت هشت نفر به شهادت رسیدند، شهدای کمیته از شهرهای قزوین ،تهران، تبریز ، اصفهان وشهید رحمت اله عبدالمالکی ازتویسرکان دراین مقابله نابرابر شهید شدند شهیدعبدالمالکی وهفت شهید همرزمش درآخرین پیچ گردنه نزدیک با منافقین درگیر ویک زره پوش پش رو آنان را منهدم کرده و معبر مسدود شد.
منافقین پاسدارن را پس از شهادت به رگبار می بستند
💠گروه #به_یاد_شهدا
پیکر مطهر شهدا مفقود و هیچ خبری از زنده ویاشهادت واسارت این هشت پاسدار شهید نیست. برادر بزرگ تر شهید رزمنده دفاع مقدس وجانباز مرحوم رحم خدا عبدالمالکی از پرسنل هوانیرز همیشه قهرمان کرمانشاه که خود نیز در عملیات مرصاد از هوانیروز حضور داشت، به دنبال خبری از برادرش مدت چهارونیم ماه بیمارستان های کشور، معراج شهدا و...به دنبال اثری برادر خود و حتی بعد ازبعداز عملیات در منطقه عملیاتی در میان پیکر شهدا،... تا اواسط آذر ۱۳۶۷ درمعراج شهدای تهران پیکر برادرش را پیدا کرد چهارماه به دنبال پیکر برادر با لباس فرم کمیته بود ولی پیکر شهید بالباس زیر بودومنافقین کوردل به دلیل لباس سبز پاسداری اورا پس از زخمی شدن به رگباربسته وتیر خلاص رااز دهانش به مغزش زدند در مجامع بین المللی و پیمان های نظامی با مجروهان و اسرا جنگی این گونه رفتار جنایت جنگی محسوب می شود.
آیا بیشترین ترور توسط گروهک منافقین مزدور بی وطن درایران رخ داد چرا کشورهای مدعی حقوق بشر آنان را محاکمه نمی کنندو برخی مزدوران داخلی نادان به دنبال تطهیر آنان هستند واعدام های آنان را زیر سوال بردند منافقین همیشه خائن بوده واز انقلاب اسلامی کینه دارند.
شیشه ای در بغل سنگ/ حکایت و خاطره مرصاد از زبان دکتر احمدوند
💠گروه #به_یاد_شهدا
من....حسن سوری...هادی عربی....احمد آیینه وند...و....عمو ذبیح.....
حکایتی که نه فیلمنامه است.....نه...قصه و داستان..
هر چه در ادامه میخوانید....واقعیتیست از رشادتهای تویسرکانیها....در مرصاد....
امید برادرانم که وجود شریفشان در قید حیات هست...این نوشته را کامل کنند..
نصرالله حسنی...دوست و برادر همدانی مان که اهل جوراقان میباشد و افتخار هم دوره غواصی و هم چادری و هم سنگری را تا آخرین لحظات حضور در دو عملیات کربلای 4 و 5 را در کنارش داشتم...حکایتی زیبا از مجروحیتش در والفجر 8 برایم بیان کرد....او گفت که آنشب که تنها و تنها با تن مجروح در زیر آتش خمپاره ها روی زمین افتاده بودم و تمام اطرافم انفجار....و سپس ترکش ها به طرفم....
گفت بیاد آن شعر زیبا افتادم....
گر نگهدار من آنست که خود میدانم...
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد..
و او در بغل سنگ ماند تا بعدها برایمان تعریف کند...
صبح روز عملیات مرصاد...که همه لشکرها و تیپهای مختلف در رشته کوه مرتفع اول که خط مقدم حساب میشد به صف کشیده بودند.....تا اینجا حد اقل یکی دوساعت طول کشید تا ما خدمت این عزیزان رسیدیم...انها نظاره گر گردان 153 بودند که در جلو دید دشمن ار این کوه هم عبور کرد.....مسیری با شیب تند...و طولانی....بچه ها از شیاری تقریبا عمیق طی مسیر کردند...بچه ها با هم حرف میزدند...شوخی میکردند...و هیچ کس نمیدانست تا 2 ساعت دیگه کدامیک از عزیزان هست یا نیست...
به کف دره رسیدیم.....چند کانتینر وجود داشت...و جاده ای در کنار آن....آنجا کمی استراحت کردیم و کمی هم آب خوردیم....آخه....باید یاد آوری کنم دقیقا اواسط تابستان بود...یعنی 5 مرداد....هم گرم...هم کوهپیمایی نسبتا سنگین....و هم بار بچه ها سنگین...کوله بار ...اسلحه....و چند خشاب....و 4 تا 5 نارنجک...پس برای دوستان کار مشکل بود و حق داشتند کمی استراحت کنند....
خیلی زود از کوه جلویی که ارتفاعش کمتر از دومی....ولی به انداره خود عرض اندام میکرد....بالا رفتیم...
ساعت....حدود 12 ظهر.....
لحظات حساس.....
رزمنده های اسلام از یال شرقی.....
دشمن......از یال غربی.....
💠گروه #به_یاد_شهدا
هر دو تقریبا با هم به نوک کوه رسیدیم...
درگیری ..به همین سادگی و نزدیکی..شروع شد...
من و.... هادی عربی ...دوست و برادر همیشگی ام ....و عمو ذبیح....فرمانده گروهان...و دو نفر دیگر از دوستان در کنار هم....و جلو....
صدای گلوله...و سر و صدا از همه جا می آمد...
عمو ذبیح...بچه ها را به جلو خواند....5 نفر در کنار سنگی....
وای....خدای من.....
وقتی که آنسوی کوه را نگاه کردیم....تا چشم کار میکرد ماشینهای نفر بر دشمن...در جاده آسفالتی مثل قطار پشت سر هم....و هر لحظه به خود تنگه چهار زبر نزدیک میشد....
گویا آنها کمی زودتر از ما کمین کرده بودند....
صدای گلوله پشت سر هم....
عمو ذبیح....و یکی از بچه ها.....زمین افتاند...عمو ذبیح...روی سنگی کوچکتر افتاد...مرتب یا مهدی میگفت....و میگفت جلو برید...در حالیکه خون پاکش از سرش جاری بود آرام آرام صدایش کم شد...و دیگر..برای همیشه....خموش....هر لحظه بچه ها با تیر هدف قرار میگرفتند...
اینجا...را باید از برادرم حسن سوری بپرسیم...که چگونه تیربارچی دشمن را از پشت دور زد...و او را به گلوله بست...و دیگر دشمنش در سمت راستش...در کمین حسن....حسن هن هدف رگبار او...شاید 10 ..12 گلوله نوش جان کرد....
خوب....حسن چشم در چشم...او....
و...دشمن به او از روی غرور منتظر جان دادن حسن....خیره شده بود....
پایان قسمت اول......
با ما باشید.....
گفتیم که تا اینجا....عمو ذبیخ یامهدی گویان...و یا خدا گویان...شهید....
جریان حسن سوری که بسیار جذاب و زیباست را خودش بنویسد.....
و اما.....
لحظاتی حساس.من و هادی عربی..فقط..
💠گروه #به_یاد_شهدا