در همان چندروزی که در اهواز بستری بود، زمانی که تماس گرفت بدون آنکه به ما اطلاع بدهد که مجروح و بستری شده است مادر به او گفت: کی میآیی؟ گوسفند قربانی عروسی تو و برادرت آماده است. او گفته: فعلا کار دارم شما محمدرضا را زن دهید؛ بعد از شهادتش با خواندن وصیت نامهاش متوجه شدیم که مجروح و بستری بوده است.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
او با افتخار عاشق شد و پاداش عشق به پرورگارش را هم گرفت، فرخنده خواهر شهید میگوید: بعد از اخذ مدرک دیپلم به خدمت سپاه پاسداران دزفول درآمد. شهید به علت مهارتی که در شناسایی داشت در واحد اطلاعات سپاه مشغول خدمت بود برای شناسایی و کسب اطلاعات همراه همرزهایش برای شناسایی رفته، که در دل شب ناگهان انفجار توپی در جلوی پایش او را به درجه رفیع شهادت نائل میآورد.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
مادر ادامه میدهد: به نماز و انجام وظایف دینی بسیار حساس بود و پیوسته این موضوع را به افراد خانواده متذکر میشد. هنگام نماز همه اعضای خانواده را برای خواندن نماز اول وقت تشویق می کرد و صف نماز جماعت را تشکیل میداد.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
برای غلام رضایم خیرات میکنم و هم ختم صلوات میگیرم و هیچ گاه فراموشش نمیکنم.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
قصه دلتنگی و عشق به فرزند هیچگاه تمامی ندارد مادر به سختی حرفش را به ما میگوید: خدا را گواه میگیرم رفتار و شخصیتی که او داشت معلوم بود او زمینی نیست.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
این را فرزانه خواهر غلامرضا به ما میگوید: او که یک سال از برادر کوچکتر است یک رسالت بزرگ را برعهده گرفته اینکه از برادر بگوید و زبان ناطق مادر باشد. غلامرضا اخلاق خاصی داشت هیچوقت از کار کردن فراری نبود یادم است سن خیلی کمی داشت اما همراه پدرم کوره آجرپزی میرفت. یعنی هم درسش را میخواند هم مسجدش را میرفت و هم کمک خرج خانه بود.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
شهدا از آن دسته آدمهایی هستند که هرچه درباره آنها نوشته شود باز هم سخن تازه و نکات ارزشمندی میتوان از آنها به دست آورد مادر میگوید: به او گفتم: از نانوانی چند تا نان بگیر، لباس سپاهاش را درآورد با لباس شخصی رفت. غلامرضا گفت: نمیخواهم از لباسم سوءاستفاده کنم.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
خواست لبخند بهشتی از خود به یادگار بگذارد خواهرش فرخنده میگوید: همرزمش مدام به غلامرضا اصرار میکند که از او عکس بگیرد غلامرضا هم مثل خیلی از شهدای دزفول دوربین گریز بوده، زمانی که در حال مناجات است همرزمش کماکان با دوربین بالای سرش است. غلامرضا یک لحظه برمیگردد با خنده به او می گوید: « بگیر عکست را و رهایم کن میخواهم دعا را بخوانم» که این لبخند بهشتی ثبت میشود
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
مادر شهید ثمره تربیت فرزندانش را در قرآن، روزی حلال و شیرحلال در زندگیش میدانست، افزود: شیرحلال و نان و روزی حلال بسیار در تربیت فرزندان موثر است. فرزند شهیدم ثمره نان حلال و زحمت کشیده حاج آقا است.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
نگاهم به صورتشان قفل شد ثانیهها به تلخی میگذشت که امروز برخی از مردم و مسولان هیچ دینی نسبت به بیت المال نداشته، خواهر شهید میگوید: هرگاه با موتور سپاه بود هیچوقت کارهای شخصی خود و خانه را با موتور انجام نمیداد او میگفت: « بیت المال است». موتورسپاه را خانه میگذاشت با وسیله شخصی خودمان کارمادر را انجام میداد.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه
دخترش فرخنده در میان صبحت مادر میآید میگوید: ای بابا مادر خدابزرگ است ما که فعلا هستیم شما اصلا نگران هزینههای درمانیت نباشید، تنتان سلامت باشد.
#وصیت_نامه
#زندگی_نامه