eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
109 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
45 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
در ۹ بهمن ۱۳۶۵ بعد از عملیات کربلای ۵ به همراه راننده اش برای نجات یک مجروح راننده را به کنار می کشد و خود به جای راننده می نشیند. اما در ادامه راه در اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به ماشین و سر و صورت و سینه به شهادت می رسد.  در جریان عملیات کربلای ۵ علیرضا، قائم مقامی فرمانده لشکر ۲۷ رسول اللّه را برعهده داشت.  در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۶۵ سه روز قبل از شهادت خبر شهادتش را به همسرش می دهد و توصیه می کند که برای او گریه نکنند و بر مصیبت امام حسین (ع) و زینب کبری گریه کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طفل بوَد، در نظر پیر عشق   هرکه نگردد سپر تیر عشق 🌷معرفی شهید 🎂زمینی شدن : ۱۳۴۴، بهشهر - گلوگاه 🕊آسمانی شدن : ۶۶.۱۲.۲۸ 💠ارائه : جناب جامانده از شهدا 📆سه شنبه ۹۸.۱۱.۱۵ ⏰ساعت ۲۱:۰۰ 🕊گروه به یاد شهدا http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
منصور گلبادى ‏نژاد دومين فرزند خانواده على و مرضيه گلبادى ‏نژاد در سال 1344 در شهرستان بهشهر - گلوگاه به دنيا آمد. پدرش كارگر اداره راه و ترابرى بود و خانواده او از وضعيت مالى خوبى برخوردار نبود و روزگار به سختى مى‏ گذشت. پدر براى تأمين معاش خانواده گهگاه به صحرا مى ‏رفت و كشاورزى مى ‏كرد.
منصور گلبادى ‏نژاد دومين فرزند خانواده على و مرضيه گلبادى ‏نژاد در سال 1344 در شهرستان بهشهر - گلوگاه به دنيا آمد. پدرش كارگر اداره راه و ترابرى بود و خانواده او از وضعيت مالى خوبى برخوردار نبود و روزگار به سختى مى‏ گذشت. پدر براى تأمين معاش خانواده گهگاه به صحرا مى ‏رفت و كشاورزى مى ‏كرد. منصور گاهى اوقات در امر كشاورزى يارى رسان پدر بود. با ورود به سن تحصيل به مكتبخانه رفت و به فراگيرى قرآن پرداخت. خود در ياد داشتهايش مى ‏نويسد
از همان دوران كودكى قبل از رفتن به مدرسه در مكتبخانه مشغول فراگيرى قرآن شدم و در سن هفت سالگى در مدرسه ابوذر (مازيار قديم) تا كلاس پنجم مشغول درس خواندن شدم و جزو شاگردان ممتاز در تابستانها مشغول فراگيرى قرآن بودم و در كلاسهايى كه از طرف دارالتبليغ اسلا مى كه توسط روحانيونى كه از قم به گلوگاه مى ‏آمدند تشكيل مى‏ شد، شركت مى‏ كردم و از شاگردان ممتاز بودم
منصور در دوره كودكى غالباً از خانه خارج نمى ‏شد و تنها با پدر و مادرش به صحرا مى‏ رفت. پدرش مى‏ گويد: اگر در خانه بوديم فرزندمان هم در منزل بسر مى ‏برد و اگر ما به صحرا براى كشاورزى مى ‏رفتيم با ما مى ‏آمد. بدون هيچ گونه اسباب‏ بازى با همسالان خود بازى مى ‏كرد و به پدربزرگ و عمويش علاقه بسيار داشت. از همان دوران كودكى بسيار دست و دلباز بود و با ديگر همسالانش رابطه صميمى و دوستانه ‏اى داشت. اگر كودكى را مى ‏ديد كه چيزى ندارد بلافاصله درصدد يارى برمى ‏آمد. به همين دليل بچه‏ هاى هم سن و سال او را بسيار دوست داشتند. هنگا مى كه راهى مدرسه شد خانواده او هنوز از وضعيت مالى خوبى برخوردار نبود. مادرش درباره ورود فرزندش به مدرسه مى ‏گويد:
در اين دوره با مشكل روبرو نبود و شروع مدرسه را با علاقه آغاز كرد مثل بعضى بچه‏ ها كه مى‏ ترسند، نبود و دوست داشت مدرسه زودتر باز شود و به مدرسه برود. در اين دوره نمره‏ هاى خوبى مى ‏گرفت. معلمان از او راضى بودند
منصور در سال 1351 در شهرستان بهشهر در مدرسه مازيار (ابوذر فعلى) به تحصيل مشغول شد و تا سال 1356 در همان مدرسه بود. به گفته مادرش منصور بچه‏ اى ساكت و آرام بود و اصولاً كارى به كار ديگران نداشت. اگر درس نداشت با بچه‏ هاى محله بازى مى ‏كرد يا به فراگيرى قرآن مى ‏پرداخت. در سال 1357 در مدرسه راهنمايى شهريار شهرستان گلوگاه بهشهر به تحصيل ادامه داد و تا سال 1360 در آن مدرسه بود. هنگامى كه در مقطع دوم راهنمايى تحصيل مى‏ كرد انقلاب اسلامى ايران به پيروزى رسيد. با تشكيل بسيج مستضعفان به فرمان امام به عضويت آن در آمد. او در ياد داشتهايش مى‏ نويسد
در سال دوم راهنمايى بودم كه انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد و ما هم در انجمن اسلامى مدرسه و غيره مشغول فعاليت شديم. با آغاز جنگ تحميلى عراق عليه ايران، منصور به تدريج ميل به تحصيل را از دست داد و گرايش زيادى به حضور در جبهه يافت. مادرش مى ‏گويد:
بعد از دوره راهنمايى علاقه فرزندمان به جبهه زياد شده بود و هميشه حرف رفتن را سر مى‏ داد. در اواخر سالهاى راهنمايى هم علاقه چندانى به درس نداشت و با آغاز دوره دبيرستان اين بى‏ علاقگى شدت گرفت و رفتن به جبهه جاى آن را گرفت. او چند بار به سپاه پاسداران مراجعه كرد تا عازم مناطق جنگى شود اما به خاطر سن كم او را نپذيرفتند تا اينكه عاقبت مسئولان سپاه را راضى كرد آموزش نظامى ببيند. منصور در خاطراتش مى ‏نويسد: