یک بار دیگر که اقدام کردند فرماندهان فاطمیون شک کردند و وقتی مدرک خواستند آنها گفته بودند ما مدرک نداریم. یکی از فرمانده ها میگوید شما راستش را بگویید ایرانی هستید یا افغانستانی، ما در هر صورت شما را میبریم. مصطفی میگوید واقعا راستش را بگوییم میبرید؟ میگویند آره. اما وقتی بچه ها حقیقت را گفتند آنها امتناع کردند. خیلی ناراحت میشوند و میگویند اما شما قول دادین؟ که دیگر اصرار فایدهای نداشته.
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی
باز هم شما؟!
دوباره برای رفتن اقدام کردند. اینبار برای تشییع جنازه ابوحامد (فرمانده تیپ فاطمیون) رفتند. مسئول گروه فاطمیون آنها را میبیند و میگوید اینجا هم آمدید؟! بچهها میگویند ما با شما کار نداریم با شهدا کار داریم. اینقدر عاشق بیبی زینب(س) بودند که آدرس خانه او را پیدا میکنند و میروند درب منزلش اما خانم او گفته بود همسرم نیست برای اینکه دک شان کند.
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی
*مصطفی یک سال جاروکشی کرد
آقا مصطفی یک سال قبل از شهادتش در حرم امام رضا(ع) خادم شد و جاروکشی میکرد. همکارانش در حرم میگویند: ما ندیدیم شهید مصطفی روی فرش نماز بخواند، هر وقت که اذان میگفت جارو را میگذاشت و نمازش را میخواند. الحمدالله توانست حاجتش را از امام هشتم بگیرد
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی
*به من و مصطفی میگویند شهدای زنده
یکی به مصطفی پیشنهاد داد اگر از قم اقدام کنید شاید بتوانید با فاطمیون بروید. خلاصه بعد از تلاش فراوان یک روز مجتبی آمد دستش را گذاشت بین چارچوب در و میخندید، پرسیدم: مادر چه شده؟ موفق شدید؟ گفت: میدونی مامان به پسرهایت چه میگویند؟ گفتم: چه میگویند؟ گفت: به من و مصطفی میگویند شهدای زنده. ما الان شهید هستیم
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی
قرار شد بروند قم. چند روز بعد مجتبی زنگ زد گفت: مامان ساکم را آماده کن، میخواهیم برویم قم. گفتم: قطعی شد؟ گفت: نه شما حاضر کن برویم ببینیم چه خبر است؟ گفتم: من نمیدانم چه برایت بگذارم، گفت: هر چه خودت میدانی بگذار. وقت خداحافظی کرد از زیر قرآن ردش کردم. گفت: آب نریزیها! تا ما بتوانیم برویم ثبت نام کنیم، گفتم: چشم. مجتبی با مصطفی در ترمینال قرار داشتند. پشتش آب نریختم و گفتم: راضی هستم به رضای خدا. اینقدر وابستگی ما عجیب بود که الان فکر میکنم خدا لطف کرده که میتوانم تحمل کنم و صبر داشته باشم
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی
میدانستم بچههایم بروند دیگر برنمیگردند
چند روز بعد مجتبی تماس گرفت. تا گفت: الو مامان سلام از لحن خوشحالش متوجه شدم کارهایشان ردیف شده. پرسیدم ثبت نام کردید؟ گفت: الحمدالله پل صراط اولیه را گذراندیم، گفتم: خدا را شکر و سجده شکر به جا آوردم و گفتم: الحمدالله خدا و بیبی زینب طلبیدند. پدرشان زد زیر گریه چون خیلی به بچهها وابسته بود. مجتبی گفت: یکی دو شب میآییم مشهد و بعد برمیگردیم. وقتی آمدند، کلا یک روز اینجا بودند. با هم رفتیم چاله دره وکیل آباد. مصطفی خیلی حساس بود، هر جا نمیرفت و هر چیزی را نمیخورد اما آن روز کاملا تسلیم شده بود، انگار میدانست این دورهمی آخر است. آنجا با لهجه افغانستانی خودشان را معرفی میکردند و بگو بخند داشتند. کلی فیلم گرفتیم. من میدانستم بچههایم بروند دیگر برنمیگردند.
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی
*با من تمرین کردند چطور افغانستانی حرف بزنم
آنها برای اینکه بتوانند خود را افغانستانی معرفی کنند از مهاجرین پرسیده بودند چه اسمهایی بگذاریم که طبیعی تر باشد؟ خودشان را پسر خاله معرفی کرده بودند. یعنی من با نام (سکینه نوری) خاله مصطفی (بشیر زمانی) و مادر مجتبی (جواد رضایی) بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان.
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی
مصطفی گفته بود خانمم ایرانی است اما من چون افغانستانی معرفی شده بودم اگر تماس میگرفتند باید با لهجه حرف میزدم. با من تمرین کرده بودند که اگر کسی زنگ زد چطور جواب بده. یک روز زنگ زدند و گفتند: خانم! شما جواد رضایی را میشناسید؟ گفتم: بله مادرش هستم و سعی میکردم به زبان افغانستانی صحبت کنم که متوجه نشوند. واقعا کمک الهی بود که اینقدر راحت نقشم را بازی کنم. پدرشان هم در جریان بود اما قرار شد من صحبت کنم.
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی
*میدانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند یا تکه تکهشان کنند
من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. میدانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند و بدنشان را تکه تکه کنند، اینها همه را میدانستم بعد گفتم: راضی به رضای خدا هستم و قربون بیبی زینب(س) هم میروم که خاک پایش هم نمیشوم. با خودم میگفتم: بیبی زینب(س) چه کشید؟ مگر حسن و حسینش را فدا نکرد؟ در صحرای کربلا به او چه گذشت؟ من هنوز گوشهای از سختیهای او را هم نکشیدهام.
💎#_معرفی_برادران_مدافع_حرم #_شهیدان_مصطفی_ومجتبی_بختی