فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🚨🚨طالبان در ولایت بامیان درحال درآوردن پرچم های عزای حسینی و نصب پرچم های خود در این استان شیعه نشین هستند.
◾️نفرین بر مسئولین غرب گرا، که از خود غرب برای کشورهای اسلامی خطرناک ترند.
🔰فلسفه ی دستور #عزاداری برای امام حسین (ع) (2)
🔺[دستور آنها] برای این است كه بلكه پرتوی از #روح_حسین بن علی در روح ما و شما بتابد. اگر اشكی كه ما برای او می ریزیم در مسیر #هماهنگی روح ما باشد، روح ما #پرواز كوچكی با #روح_حسینی بكند، ذره ای از #همت او، ذره ای از #غیرت او، ذره ای از #حریّت او، ذره ای از #ایمان او، ذره ای از تقوای او، ذره ای از #توحید او در ما بتابد و چنین اشكی از چشم ما جاری شود، آن #اشك هرچه دلتان بخواهد قیمت دارد.
🔻اگر گفتند به اندازه ی یك #بال_مگسش هم یك دنیا ارزش دارد، باور كنید. اما نه اشكی كه برای #نفله_شدن_حسین باشد، بلكه اشكی كه برای #عظمت_حسین باشد، برای #شخصیت_حسین باشد. اشكی كه نشانه ای از هماهنگی كردن و پیروی كردن از حسین بن علی باشد، بله یك بال مگسش هم یك دنیا ارزش دارد.
🔺خواستند كه همیشه مردم این مكتب عملی را ببینند. اولاً ببینند خاندان پیغمبر دلیل بر صدق و گواه خود پیغمبر هستند. ...حسین فرزند پیغمبر است. وقتی كه ایمان خودش را به تعلیمات او نشان می دهد پیغمبر جلوه می كند و پیغمبر در عالم متجلی می شود. [مردم می گویند] ببینید [این پیغمبر] چقدر راستگوست كه فرزندش وقتی سر دوراهی قرار می گیرد: در یك طرف مال و ثروت هست، وعده هست، هزار جور خوشی هست، همه گونه وعده ها به او می دهند، ولی در آنجا حقیقت و دین از میان رفته است، مظلومها زیاد هستند، ثروتهای ملتها همه در اختیار یك افراد خاصی قرار گرفته است؛ آن طرف دیگر را نگاه می كنند، در آنجا #كشته_شدن هست، #شهید_شدن جوانان هست، اسیر شدن زن و فرزند هست، تشنگی هست، تیر و شمشیر هست، ولی #حق زنده شد، #حقیقت زنده شد، عدالت زنده شد، اسلام زنده شد؛ می بینند فرزند پیغمبر این راه را در پیش می گیرد. از اینجا می فهمند این پیغمبر چقدر راستگو بود! .
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 108-107.
#شهید_مرتضی_مطهری
#فلسفه_عزاداری_بر_امام_حسین ع
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰ذکری از #حضرت_علی_اصغر (ع)
🔺حسین بن علی علیه السلام در #روز_عاشورا گویی رنگآمیزی میکند؛ اما رنگآمیزی با خون، برای اینکه رنگی که از هر رنگ دیگر در تاریخ ثابتتر است همین رنگ است. تاریخِ خودش را با خون مینویسد. ... امام حسین علیه السلام پیام خود را نه روی سنگی نوشت و نه حجّاری کرد. آنچه او گفت، در هوای لرزان و در گوش افراد طنین انداخت؛ اما در دلها ثبت شد به طوری که از دلها گرفتنی نیست. و خودش کاملاً به این حقیقت آگاه بود؛ #آینده را درست میدید که بعد از این، حسین کشته شدنی نیست و هرگز کشته نخواهد شد. شما ببینید آیا اینها میتواند تصادف باشد؟
🔻ابا عبدالله در روز عاشورا در آن ساعات و لحظات آخر استنصار میکرد، باز هم یاور میخواست، یاورهایی که بیایند #کشته_بشوند نه یاورهایی که بیایند نجاتش بدهند. امام حسین، دیگر بعد از کشته شدن اصحاب و برادران و فرزندانش بدون شک نمیخواهد زنده بماند؛ ولی یاور میخواست که باز هم بیاید کشته بشود. این است که حضرت «هَلْ مِنْ ناصِرٍ ینْصُرُنی» میفرمود. صدایشان به خیمهها رسید. زنها گریستند، فریاد گریهشان بلند شد.
🔺امام حسین علیه السلام برادرشان حضرت ابوالفضل و یک نفر دیگر از اهل بیت را فرستادند، فرمودند: بروید زنها را ساکت کنید. آنها آمدند و ساکت کردند. بعد خودشان برگشتند به خیام حرم. اینجاست که #طفل_شیرخواره شان را به دست ایشان میدهند. این طفل در بغل عمهاش زینب، خواهر مقدس اباعبدالله است. حضرت این طفل را در بغل میگیرد. اباعبدالله نفرمود خواهر جان! چرا در میان این بلوا، در فضایی که هیچ امنیتی ندارد و از آن طرف تیر پرتاب میشود و دشمن کمین کرده، این طفل را آوردی، بلکه او را در بغل گرفت و در همین حال تیری از سوی دشمن میآید و به گلوی طفل مقدس اصابت میکند.
اباعبدالله چه میکند؟
🔺ببینید #رنگ_آمیزی چگونه است؟ تا این طفل این چنین شهید میشود، دست میبرد و #یک_مشت_خون پر میکند و به طرف آسمان میپاشد که ای آسمان، ببین و شاهد باش!
در آن لحظات آخر که ضربات زیادی بر بدن مقدس ابا عبدالله وارد شده بود که دیگر روی زمین افتاده بود و بر روی زانوهایش حرکت میکرد و بعد از مقداری حرکت میافتاد و دوباره برمیخاست، ضربتی به گلوی ایشان اصابت میکند.
نوشتهاند باز دست مبارکش را پر از خون کرد و به سر و صورتش مالید و گفت: من میخواهم به ملاقات پروردگار خود بروم. اینها صحنههای تکان دهنده صحرای کربلاست، قضایایی است که #پیام_امام_حسین را برای همیشه در دنیا جاوید و ثابت و باقی ماندنی میکند.
#کتاب_حماسه_حسینی صفحه 351-350.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_شهید_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
🔰گزیده معراج السعاده (34): 🔆علم عقاید (3) 🔺در مورد #کودکان شایسته است که در ابتدای سن تمییز، #اعتق
🔰گزیده معراج السعاده (35):
🔅علم اخلاق و احکام
🔹#علم_اخلاق، غرض اصلی بعثت رسول اکرم (ص) و عامل رستگاری انسان می باشد. یادگیری آن بر هر کس به فراخور استعداد و حوصله اش واجب عینی می باشد.
🔸هر کس باید مقداری از وقت خود را صرف آموزش #شناخت_نفس و کمالات و آفات آن و طریقه درمان بیماری های آن کند.
🔹اما #علم_فقه؛ هر کسی باید به قدر حاجت و ضرورت احکام مورد نیاز خود را از راه #اجتهاد و یا #تقلید به دست آورد. اگر کسی به هیچ یک از این دو طریقه ملتزم نباشد، نزد خداوند محکوم خواهد بود.
✳️دونکته:
💢یک: هدف از آموزش این علوم #عبادت و بندگی خداوند است. اگر کسی تمام وقت خود را صرف آموزش این علوم و مقدمات آنها کند و از عبادت باز بماند، نتیجه اش #اتلاف_وقت و عمر و تضییع مایه سعادت خواهد بود.
💢دو: در آموزش، باید مسیر طالب علم الهی به سمت #اجتهاد باشد و از هر آنچه که مانع آن شود باید پرهیز کرد. پس اتلاف عمر در فهمیدن وجوه و احتمالات کلمات و سَبْک استنباط عامه لطفی ندارد.
📌#کتاب_معراج_السعاده؛ صفحه 109-107.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰روضه حضرت علی اکبر (ع)
🔺از جوانان اهل بیت پیغمبر اول کسی که موفق شد از اباعبدالله کسب اجازه کند، فرزند جوان و رشیدش علی اکبر بود که خود اباعبدالله دربارهاش شهادت داده است که از نظر اندام و شمایل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبیه ترین فرد به پیغمبر بوده است. سخن که میگفت گویی پیغمبر است که سخن میگوید. آن قدر شبیه بود که خود اباعبدالله فرمود: خدایا خودت میدانی که وقتی ما مشتاق دیدار پیغمبر میشدیم، به این جوان نگاه میکردیم. آیینه تمام نمای پیغمبر بود.
🔻این جوان آمد خدمت پدر، گفت: پدرجان! به من اجازه جهاد بده. درباره بسیاری از اصحاب، مخصوصاً جوانان، روایت شده که وقتی برای اجازه گرفتن نزد حضرت میآمدند، حضرت به نحوی تعلّل میکرد (مثل داستان قاسم که مکرر شنیدهاید) ولی وقتی که علی اکبر میآید و اجازه میدان میخواهد، حضرت فقط سرشان را پایین میاندازند. جوان روانه میدان شد.
🔺نوشتهاند اباعبدالله چشمهایش حالت نیم خفته به خود گرفته بود: «ثُمَّ نَظَرَ الَیهِ نَظَرَ ائِسٍ» به او نظر کرد مانند نظر شخص ناامیدی که به جوان خودش نگاه میکند. ناامیدانه نگاهی به جوانش کرد، چند قدمی هم پشت سر او رفت. اینجا بود که گفت: خدایا! خودت گواه باش که جوانی به جنگ اینها میرود که از همه مردم به پیغمبر تو شبیهتر است. جملهای هم به عمر سعد گفت، فریاد زد به طوری که عمر سعد فهمید: «یابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللهُ رَحِمَک» خدا نسل تو را قطع کند که نسل مرا از این فرزند قطع کردی... .
🔻این طور بود که علی اکبر به میدان رفت. مورخین اجماع دارند که جناب علی اکبر با #شهامت و از جان گذشتگی بینظیری مبارزه کرد. بعد از آن که مقدار زیادی مبارزه کرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش- که این جزء #معمای_تاریخ است که مقصود چه بوده و برای چه آمده است؟
🔺گفت: پدرجان «الْعَطَش»! تشنگی دارد مرا میکشد، سنگینی این اسلحه مرا خیلی خسته کرده است، اگر جرعهای آب به کام من برسد نیرو میگیرم و باز حمله میکنم. این سخن جان اباعبدالله را آتش میزند، میگوید: پسر جان! ببین دهان من از دهان تو خشکتر است، ولی من به تو وعده میدهم که از دست جدّت پیغمبر آب خواهی نوشید. این جوان میرود به میدان و باز مبارزه میکند.
🔺مردی است به نام حمید بن مسلم که به اصطلاح راوی حدیث است، مثل یک #خبرنگار در صحرای کربلا بوده است. البته در جنگ شرکت نداشته ولی اغلب قضایا را او نقل کرده است. میگوید: کنار مردی بودم. وقتی علی اکبر حمله میکرد، همه از جلوی او فرار میکردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعی بود، گفت: قسم میخورم اگر این جوان از نزدیک من عبور کند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت.
🔻من به او گفتم: تو چه کار داری، بگذار بالأخره او را خواهند کشت. گفت: خیر.
🔻علی اکبر که آمد از نزدیک او بگذرد، این مرد او را غافلگیر کرد و با #نیزه محکمی آن چنان به علی اکبر زد که دیگر توان از او گرفته شد به طوری که دستهایش را به گردن اسب انداخت، چون خودش نمیتوانست #تعادل خود را حفظ کند. در اینجا فریاد کشید: «یا ابَتاه! هذا جَدّی رَسولُ الله» پدر جان! الآن دارم جدّ خودم را به چشم دل میبینم و شربت آب مینوشم.
🔺اسب، جناب علی اکبر را در میان لشکر دشمن برد، اسبی که درواقع دیگر اسب سوار نداشت. رفت در میان مردم. اینجاست که جمله عجیبی نوشتهاند: «فَاحْتَمَلَهُ الْفَرَسُ الی عَسْکرِ الْأعْداءِ فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ ارْباً ارْباً» .
و لا حول و لا قوّة الّا بالله
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 326-325.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_شهید_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
💢روضه حضرت ابوالفضل (ع)
🔺چه کم و کسری در زندگی عباس بن علی، همان طوری که مقاتل معتبر نوشتهاند، وجود دارد؟ قبلاً اگر نبود برای ابوالفضل جز همین یک افتخار، با ابوالفضل کسی کاری نداشت. با هیچ کس غیر از امام حسین کاری نداشتند. خود امام حسین هم فرمود اینها فقط به من کار دارند و اگر مرا بکشند به هیچ کس دیگر کاری ندارند. وقتی که شمر بن ذی الجوشن از کوفه میخواهد حرکت کند بیاید به کربلا، یکی از حضاری که در آنجا بود و از طرف مادر [با ابوالفضل علیه السلام] خویشاوندی داشت، به ابن زیاد اظهار کرد که بعضی از خویشاوندان مادری ما همراه حسین بن علی هستند، خواهش میکنم امان نامهای برای آنها بنویس. ابن زیاد هم نوشت. شمر خودش هم در یک فاصله دور [با ابوالفضل علیه السلام نسبت داشت،] یعنی از قبیلهای بود که قبیله ام البنین با آنها نسبت داشتند.
🔺در عصر عاشورا این پیام را شخص او آورد. حالا عظمت را ببینید، ادب را ببینید! این مرد پلید آمد کنار خیمه حسین بن علی علیه السلام فریادش را بلند کرد:
«اینَ بَنوا اختِنا، اینَ بَنوا اختِنا» خواهرزادگان ما کجا هستند؟ خواهرزادگان ما کجا هستند؟ ابوالفضل در حضور ابا عبداللّه نشسته بود و برادرانش همه آنجا بودند. اصلاً جوابش را ندادند تا امام فرمود: «اجیبوه وَ ان کانَ فاسِقاً» جوابش را بدهید هر چند آدم فاسقی است. آقا که اجازه داد، جواب دادند. آمدند گفتند: «ما تقول؟» چه میگویی؟
🔺شمر گفت: مژده و بشارتی برای شما آوردهام، از امیر عبیدالله برای شما امان آوردهام، شما آزادید، الآن که بروید جان به سلامت میبرید. گفتند: خفه شو! خدا تو را لعنت کند و آن امیرت ابن زیاد و آن امان نامهای که آوردهای. ما امام خودمان، برادر خودمان را اینجا رها کنیم به موجب اینکه ما تأمین داریم؟!.
🔺در شب عاشورا اول کسی که نسبت به ابا عبدالله اعلام یاری کرد، همین برادر رشیدش ابوالفضل بود. بگذریم از آن مبالغات احمقانهای که میکنند، ولی آنچه که در تاریخ مسلم است، ابوالفضل بسیار رشید، بسیار شجاع، بسیار دلیر، بلند قد و خوشرو و زیبا بود (وَ کانُ یدْعی قَمَرَ بنی هاشم) که او را «ماه بنی هاشم» لقب داده بودند. اینها حقیقت است. شجاعتش را البته از علی علیه السلام به ارث برده است.
🔺روز عاشورا میشود، بنابر یکی از دو روایت، ابوالفضل میآید جلو، عرض میکند برادر جان، به من هم اجازه بفرمایید، این سینه من دیگر تنگ شده است، دیگر طاقت نمیآورم، میخواهم هرچه زودتر جان خودم را قربان شما کنم. من نمیدانم روی چه مصلحتی- خود ابا عبدالله بهتر میدانست- فرمود: برادرم! حالا که میخواهی بروی، پس برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری. (این را هم عرض کنم: لقب «سقّا» (آبآور) قبلاً به حضرت ابوالفضل داده شده بود، چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش ابوالفضل توانسته بود برود، صف دشمن را بشکافد و برای اطفال ابا عبدالله آب بیاورد. اینجور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ خیر، سه شبانه روز بود که [از آب] ممنوع بودند، ولی در این خلال توانستند یکی دو بار آب تهیه کنند. از جمله در شب عاشورا تهیه کردند، حتی غسل کردند، بدنهای خودشان را شستشو دادند). فرمود: چَشم.
🔺حالا ببینید چه منظره باشکوهی است، چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانیت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت است، چقدر فداکاری است! یک تنه خودش را به این جمعیت میزند. مجموع کسانی را که دور این آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشتهاند. خودش را وارد شریعه فرات میکند. اسب خودش را داخل آب میبرد.
🔺 این را همه نوشتهاند: اول، مشکی را که همراه دارد پر از آب میکند و به دوش میگیرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است، همین طوری که سوار است تا زیر شکم اسب را آب گرفته است، دست میبَرد زیر آب، مقداری آب با دو مشت خودش تا نزدیک لبهای مقدس میآورد. آنهایی که از دور ناظر بودهاند گفتهاند اندکی تأمل کرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد. آبها را روی آب ریخت. آنجا کسی ندانست که چرا ابوالفضل آب نیاشامید، اما وقتی بیرون آمد یک رجزی خواند که در این رجز مخاطب خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید. دیدند در رجزش دارد خودش را خطاب میکند، میگوید: یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسینِ هونی
وَ بَعدَهُ لاکنْتُ انْ تَکونی
هذَا الْحُسَینُ شارِبُ الْمَنونِ
وَ تَشْرَبینَ باردَ الْمَعینِ
هیهاتَ ما هذا فِعالُ دینی
و لافعالُ صادقِ الْیقینِ
ادامه در مطلب بعدی 👇
برش ها
💢روضه حضرت ابوالفضل (ع) 🔺چه کم و کسری در زندگی عباس بن علی، همان طوری که مقاتل معتبر نوشتهاند، وج
🔺ای نفس ابوالفضل! میخواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانی. حسین دارد شربت مرگ مینوشد، حسین با لب تشنه در کنار خیمهها ایستاده است و تو میخواهی آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت؟ شرف کجا رفت؟ مواسات کجا رفت؟ همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو مأموم او نیستی؟ مگر تو تابع او نیستی؟
🔺هرگز دین من به من اجازه نمیدهد، هرگز وفای من به من اجازه نمیدهد. ابوالفضل در برگشتن مسیر خودش را عوض کرد، خواست از داخل نخلستان برگردد (قبلاً از راه مستقیم آمده بود) چون میدانست همراه خودش یک امانت گرانبها دارد. تمام همّتش این است که این آب را به سلامت برساند، برای اینکه مبادا تیری بیاید و به این مشک بخورد و آبها بریزد و نتواند به هدف خودش نائل شود. در همین حال بود که یکمرتبه دیدند رجز ابوالفضل عوض شد. معلوم شد حادثه تازهای پیش آمده است.
🔺فریاد کرد:
وَاللهِ انْ قَطَعْتُموا یمینی
انّی احامی ابَداً عَنْ دینی
وَ عَنْ امامٍ صادِقِ الْیقینِ
نَجْلُ النَّبِی الطّاهِرِ الْامینِ
به خدا قسم اگر دست راست مرا هم قطع کنید، من دست از دامن حسین برنمی دارم.
طولی نکشید که رجز عوض شد:
یا نَفسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکفّارِ
وَابْشِری بِرَحْمَةِ الْجَبّارِ
مَعَ النَّبِی السَّیدِ الُمخْتارِ
قَدْ قَطَعوا بِبَغْیهِمْ یساری
🔺در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است. این گونه نوشتهاند: با آن هنر فروسیتی که [در او] وجود داشته است، به هر زحمت بود این مشک آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت. دیگر من نمیگویم چه حادثهای پیش آمد، چون خیلی جانسوز است...
#کتاب_حماسه_حسینی ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 86-88.
#شهید_مرتضی_مطهری
#روضه_های_شهید_مطهری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نذر عباس
| روایت ویژه مادر شهید مصطفی صدرزاده برای رهبر انقلاب از شهادت فرزندش در ظهر تاسوعا
➕ سخنان شهید سلیمانی در وصف #شهید_مصطفی_صدر_زاده