برش ها
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
در جبهه وقتی غریبه ای وارد جمع ما می شد، #سید_حمید با او طوری رفتار می کرد که گویی سال ها با آشناست.
وقتی می پرسیدیم، می گفت: مگر باید آشنا باشد.
ورد زبانش این بود که این بچه ها پاک هستند و باید پاک بمانند و ما هر کاری از دست مان بر آید باید برای شان انجام دهیم.
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#آداب_معاشرت_در _سیره_شهدا
پا برهنه در وادی مقدس، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ اول- ۱۳۹۳؛ صفحه ۱۰۹-۱۰۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_محمد_مصطفی_پور
شهید محمد مصطفی پور وقتی به شهادت رسید، هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. قبل از عملیات، داده بود جلو پیراهنش نوشته بودند:
آن قد رغمت را به جان پذیرم #حسین (ع) تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع)
می گفت: دوست دارم تیر روی سینه ام بخورد و شهید شوم.
دعایش زود مستجاب شد و در #عملیات_والفجر_هشت، تیری سینه اش را شکافت؛ همان جایی که شعر را نوشته بود. ترکشی هم پهلویش را شکافت تا نشانی از #حضرت_زهرا (س) بر جسمش یادگار بماند.
#شهید_محمد_مصطفی_پور
#شهدا_و_اهل_بیت (ع)
#شهدا_و_امام_حسین (ع)
#خاطرات_عاشورایی
راوی: رضا دادپور
کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۴.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_احمد_مکیان
احمد از همان دوران نوجوانی هیئتی در خانه تشکیل داده بود و بچه های هم سن و سالش را حول محور #امام_حسین (ع) جمع می کرد. #مداحی هم می کرد.
وقتی مداح بهتر از خودش بود، بدون اینکه حسادت بورزد، میکروفون را تحویل او می داد و مشغول #سیته_زنی می شد.
#شهید_احمد_مکیان
#سیره_فرهنگی_شهدا
#اخلاق_هیئت_داری_در_سیره_شهدا
راوی: پدر شهید
#کتاب_سند_گمنامی ؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحه ۲۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
سید از #پارتی_بازی خیلی بدش می آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد #جهاد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می کرد. می گفت: امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید.
تا این که روزی گفتم: آقای رضوی! گناه دارد، حالا که آمده ولش کن.
گفت: من از این فرد بدم می آید، فقط به خاطر اینکه با توصیه به جهاد آمده است.
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
#سیره_اداری_شهدا
#مبارزه_با_پارتی_بازی در سیره شهدا
راوی: حسین نمازی؛ هم رزم شهید
#کتاب_سیرت_رضوانی؛ زندگی نامه و خاطرات سردار جهادگر شهید محمد تقی رضوی، نویسندگان: عیسی سلمانی لطف آبادی و همکاران، ناشر: انتشارات سلمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه ۲۲.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_حسین_املاکی
دور سفره شام نشسته بودیم. بعد از شام حسین گفت: امروز به کمک بچه های محل، برای مسجد یک #کتابخانه درست کردیم و مقداری کتاب هم در آنجا قرار دادیم. فردا به لنگرود می روم تا #کتاب های بیشتر و بهتری پیدا کنم و بخرم تا جوانان روستا در #ایام_فراغت شان بیایند و کتاب #مطالعه کنند.
بعد از مدتی هم که آمد مرخصی، برای خانه خودمان هم یک کتاب خانه درست کرده بود. نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب های دینی دیگری هم خریده بود و در قفسه ها چیده بود.
می گفت: هر وقت فرصت کردی این کتاب ها را بخوان. این کتاب ها راه معرفت را به انسان نشان می دهد. این کتاب ها #غذای_روح است و انسان را به خدا نزدیک می کند.
#شهید_حسین_املاکی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_کتابخوانی_در_سیره_شهدا
راوی: همسر شهید
نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۶؛ صفحه ۵۳ و ۶۲.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_مهدی_زین_الدین
مهدی برای رای دادن به مسجد رفته بود. یکی از او مسئولین را شناخت و به بقیه معرفی کرد. بعد از رای دادن تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند وسیله داری؟
موتور گازی بیرون مسجد را نشان شان داد و گفت این هم برای برادرم مجید است.
مات شان برده بود از این همه سادگی یک فرمانده لشکر.
#شهید_مهدی_زین_الدین
سیره_اقتصادی_شهدا
#ساده_زیستی_شهدا
راوی: ابوالقاسم عمو حسینی
کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۳۱.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/