eitaa logo
برش‌ ها
413 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
496 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته،کاربردی، و به استناد کتابهای چاپ شده روایت می کنیم تا بتوان آن را با دل زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
برش‌ ها
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
در جبهه وقتی غریبه ای وارد جمع ما می شد، با او طوری رفتار می کرد که گویی سال ها با آشناست. وقتی می پرسیدیم، می گفت: مگر باید آشنا باشد. ورد زبانش این بود که این بچه ها پاک هستند و باید پاک بمانند و ما هر کاری از دست مان بر آید باید برای شان انجام دهیم. _سیره_شهدا پا برهنه در وادی مقدس، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ اول- ۱۳۹۳؛ صفحه ۱۰۹-۱۰۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_محمد_مصطفی_پور
برش‌ ها
#شهید_محمد_مصطفی_پور
شهید محمد مصطفی پور وقتی به شهادت رسید، هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. قبل از عملیات، داده بود جلو پیراهنش نوشته بودند: آن قد رغمت را به جان پذیرم (ع) تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع) می گفت: دوست دارم تیر روی سینه ام بخورد و شهید شوم. دعایش زود مستجاب شد و در ، تیری سینه اش را شکافت؛ همان جایی که شعر را نوشته بود. ترکشی هم پهلویش را شکافت تا نشانی از (س) بر جسمش یادگار بماند. (ع) (ع) راوی: رضا دادپور کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
برش‌ ها
#شهید_محمد_مصطفی_پور
تصویر شهید با پیراهن خوش نویسی شده
#شهید_احمد_مکیان
برش‌ ها
#شهید_احمد_مکیان
احمد از همان دوران نوجوانی هیئتی در خانه تشکیل داده بود و بچه های هم سن و سالش را حول محور (ع) جمع می کرد. هم می کرد. وقتی مداح بهتر از خودش بود، بدون اینکه حسادت بورزد، میکروفون را تحویل او می داد و مشغول می شد. راوی: پدر شهید ؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحه ۲۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
برش‌ ها
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
سید از خیلی بدش می آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می کرد. می گفت: امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید. تا این که روزی گفتم: آقای رضوی! گناه دارد، حالا که آمده ولش کن. گفت: من از این فرد بدم می آید، فقط به خاطر اینکه با توصیه به جهاد آمده است. در سیره شهدا راوی: حسین نمازی؛ هم رزم شهید ؛ زندگی نامه و خاطرات سردار جهادگر شهید محمد تقی رضوی، نویسندگان: عیسی سلمانی لطف آبادی و همکاران، ناشر: انتشارات سلمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه ۲۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_حسین_املاکی
برش‌ ها
#شهید_حسین_املاکی
دور سفره شام نشسته بودیم. بعد از شام حسین گفت: امروز به کمک بچه های محل، برای مسجد یک درست کردیم و مقداری کتاب هم در آنجا قرار دادیم. فردا به لنگرود می روم تا های بیشتر و بهتری پیدا کنم و بخرم تا جوانان روستا در شان بیایند و کتاب کنند. بعد از مدتی هم که آمد مرخصی، برای خانه خودمان هم یک کتاب خانه درست کرده بود. نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب های دینی دیگری هم خریده بود و در قفسه ها چیده بود. می گفت: هر وقت فرصت کردی این کتاب ها را بخوان. این کتاب ها راه معرفت را به انسان نشان می دهد. این کتاب ها است و انسان را به خدا نزدیک می کند. راوی: همسر شهید نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۶؛ صفحه ۵۳ و ۶۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_مهدی_زین_الدین
برش‌ ها
#شهید_مهدی_زین_الدین
مهدی برای رای دادن به مسجد رفته بود. یکی از او مسئولین را شناخت و به بقیه معرفی کرد. بعد از رای دادن تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند وسیله داری؟ موتور گازی بیرون مسجد را نشان شان داد و گفت این هم برای برادرم مجید است. مات شان برده بود از این همه سادگی یک فرمانده لشکر. سیره_اقتصادی_شهدا راوی: ابوالقاسم عمو حسینی کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۳۱. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/