eitaa logo
بـوی محـرم
2هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
2 فایل
حسࢪت بَࢪَم بہ محتضࢪی ڪہ آخࢪین نفس ࢪوے تو دید و خنده زد و گفت یاحسیــــن ؏ . . ♡︎ ♡︎ ♡︎ ♡︎ https://eitaa.com/abdo_lhoseyn طلبه ها بیان اینجــا ♡︎ ♡︎ ڪپے محتواے ڪانال با ذڪࢪ یڪ سلام بࢪ آقا #امام‌حسیـــن‌علیه‌السلام.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊هر روز با یاد و خاطره‌ی یک شهید🥀 عملی شهدا در عملیات فتح المبین حسین آقا مورد اصابت ترکش قرار گرفت اما ایشان تا پایان عملیات هیچ چیزی در مورد مجروحیتش به ما نگفت . تا اینکه عملیات تمام شد ما می خواستیم به عقبه برگردیم که متوجه شدیم حسین آقا زخمی شده است من خیلی تعجب کردم که چطور ایشان توانسته با این خونریزی طاقت بیاورد . شهید حسین‌ جوان‌نامی‌ منبع: اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان بـ وقتـ شهـدا 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 کپی با ذکر یک سلام بر آقا امام (؏) آزاد است. ╭━⊰❀•❀❥︎❀•❀⊱━╮ ‌ @𝒃𝒐𝒚_𝒎𝒐𝒉𝒂𝒓𝒂𝒎 ╰━⊰❀•❀❥︎❀•❀⊱━╯
14.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کمک به کار و رسانه ای انقلاب وظیفه‌ی همه است 🎤 👌 ✨🥀 کپی با ذکر یک سلام بر آقا امام (؏) آزاد است. ╭━⊰❀•❀❥︎❀•❀⊱━╮ ‌ @𝒃𝒐𝒚_𝒎𝒐𝒉𝒂𝒓𝒂𝒎 ╰━⊰❀•❀❥︎❀•❀⊱━╯
🕊هر روز با یاد و خاطره‌ی یک شهید🥀 عملی شهدا با اين‌که سن و سال کمي داشت، کمک حال پدر و مادر بود و بيشتر خريدهاي خانه را خودش انجام مي‌داد. آن روز مادر منتظر علي اصغر(ابراهيمي) نشد و خودش رفت خريد. وقتي علي اصغر برگشت، ديد مادر تازه از خريد آمده است. مادر را گرفت و او را نشاند، بعد رفت و يک ليوان آب ميوه آورد و به مادرش داد و گفت:«مادر جون بخور.» همان ايام، پدرش داشت خانه رو تعمير مي‌کرد. علي‌اصغر، پدر را قانع کرده بود که کارها را به او بسپارد. به پدر گفته بود:«من خودم هستم؛ شما استراحت کن.» منبع: تبسم آسمانی، صفحه:11 بـ وقتـ شهـدا 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 کپی با ذکر یک سلام بر آقا امام (؏) آزاد است. ╭━⊰❀•❀❥︎❀•❀⊱━╮ ‌ @𝒃𝒐𝒚_𝒎𝒐𝒉𝒂𝒓𝒂𝒎 ╰━⊰❀•❀❥︎❀•❀⊱━╯
رشته ی تحصیلی محسن برق ساختمان بود و کار برق کشی هم انجام می داد، پول دست مزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود، جمع می کرد و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم، سه، چهار میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو می کرد. 🕊شهید مدافع حرم محسن حججی🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از عروسی سعید برادر حمید، دنبال خانه ای بودیم برای شروع زندگی مشترک. با پس اندازی که حمید داشت می شد یک خانه بزرگ در جای خوب قزوین اجاره کرد. اولین خانه را دیدیم. ۱۲۰ متری بود. پسندیدیم. از خانه که بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از دوستان حمید زنگ زد. برای اجاره خانه پول لازم داشت. حمید گفت: «اگر راضی باشی نصف پول مان را بدهیم به این رفیقم و با نصف دیگر خانه ای کوچک تر رهن کنیم. بعدا پول که دستمان آمد خانه ای بزرگ تر اجاره می کنیم». از پیشنهادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول کردم. دیدم می شود با خانه ای کوچک در محله های پایین شهر هم خوش بود. بالاخره منزلی پیدا کردیم حدود ۵۰ متر با حیاط مشترک و دستشویی در حیاط. همان روز خانه را با هفت میلیون پیش و ۹۵ هزار تومان اجاره ماهیانه قول نامه کردیم. این، آخرین خانه زندگی مشترک مان بود. 🕊شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🥀