مگه یادش میره غروب یازدهم، مگه یادش میره اون لحظه ای که از کنار گودال رد شد، مگه یادش میره اون لحظه ای که اومد بابا رو دفن کنه، خودش گفت: برید بوریا بیارید،😭 خودش رفت تو قبر، بنی اسد دیدن دیر کرد از قبر بیرون نیومد، مگه یادش میره، نگاه کردن دیدن لباش گذاشته رو لبای بریده، من میگم همه ی اینا یادش نرفت، اما همه ی اینا یه طرف اونی که امام سجاد رو ۳۵ سال روضه خون کرده اینا نیست🥀
حالا بشنو . . .
احترام تو را سلام نبود″
حق تو کوچه های شام نبود″
حق آیینه ها شکستن نیست″
گیرم این آینه امام نبود″
هیچ جایی برای حال شما″
بدتر از مجلس حرام نبود″
گریه کردی صدا زدی ای کاش″
هیچ سنگی به روی بام نبود″
کاش مادر مرا نمی زایید″
من امامم، خرابه جام نبود″
حرفِ ویرانه در میان آمد″
دختر شاه، یادمان آمد″
سهل ساعی گفت: دیدم مردم شام کف می زنند به یکدیگر می رسند تبریک می گویند ، شهر زینت کردند
پرسیدم چه خبر است؟ گفتند اسیران خارجی می آورند .
از کدام دروازه ؟ از دروازه ی ساعا ..
سهل ساعدی می گوید : وقتی طرف دروازه ساعات، دیدم جمعیت زیادی شادی می کنند ، کف می زنند تا نگاه کردم دیدم چند سر بریده روی نیزه ها ست یکی از سرها دارد قرآن می خواند ، سر ها که گذشت دیدم آقای بزرگواری را سوار بر شتر برهنه کردند آثار بزرگی از صورتش نمایان است ، جلو رفتم سلام کردم ، آقا فرمودند : خدا رحمتت کند کی هستی ؟ که مرا در این شهر سلام می کنی ( یعنی اینجا به ما سنگ زدند زخم زبان می زنند ) 😭💔.
گفتم : آقا من سهل ساعدی هستم از صحابه جدت رسول خدایم ، من از سفر بیت الله بر می گردم ، دارم بیت المقدس می روم . آقا این چه حالی است می بینم . فرمود : سهل ساعدی بابایم را کشتند ، عمویم را شهید کردند به حالش گریه کردم . آقا چه کنم ؟ فرمود سهل ، پارچه ای برایم بیاورزیر زنجیر گردنم بگذار. سهل گفت : تا زنجیر را از گردن آقا بلند کردم دیدم خون تازه از زیر حلقه های زنجیر جاری شد😭😭
دوری ِ این راه ترتیب نمازم را شکست ..
که شکستن پشتش از اندوه و درد ِ ما شکست°
ما راَیت و فی البلا الا جمیلا گفته ایم ..
یک جهان حرف است از پیروزی ما تا شکست•
سر شکستن ارث ِ فامیلی ِ ما از کوفه است ..
زینبی سر زد به محمل تا سر سقا شکست°
قلب مجنون می شکست از دوری لیلای خود ..
کار بر عکس است در اینجا دل لیلا شکست•
روزگاری هم دری با تخته ای جور آمد و ..
قلب بابامان علی را ، پهلوی زهرا شکست°
حضرت رقیه خواهر امام سجاد هم گوشه ی خرابه می گفت:💔
گمانم جُرم باشد،هر که شکل فاطمه باشد ..
که با شلاق و با سیلی، شده از من پذیرایی ..
دست من بسته شد و ذکر قنوتم حیدر است ..
قد من خم شد از آنکه سجده ام چون مادر است ..🥀
میگفت امشب نمیخوام براتون روضه بخونم،
میخوام براتون نکات علمی بگم.
طبق تحقیقات هراسب بالغ عرب بدون سوارش
۴۰۰ کیلو وزنشه.
من ازفیزیک چیزی نمیدونم اما اگه یه جسم ۴۰۰
کیلویی با سرعت ۴۰ کیلومتر بر ساعت از رو یه
جسم ۸۰کیلویی رد بشه ،تقریبا چیزی از جسم اون
انسان نمیمونه....
اونم یکی نه ۱۰ تا...
عمه همه را سوار کرد. آخرین نفر خودش بود. نگاهی به سرِ بریدهٔ عباس کرد.
خبری از زانوهای عباس نبود تا عمه سوار مرکب شود...
آقای امام حسین!
مثل هر سال پر از حسرت اینم که چه زود...
دل من تنگ برای دههی اول شد ...💔