از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین..
دست و پا میزد حسین..
زینب صدا میزد حسین..!
به خاک گفتم بشه پیراهنت
به آب گفتم تشنه کشتنت
به نیزه گفتم که عزیزه تنت
بسه همینقدری که پاشیدنت💔
میگن تا عمه زینبۜ اومد بیرون دید اسب بدون صاحب برگشته به سر و صورت و سینه زد و تو گودال دوید😭💔
تا سر و از تن جدا کردن
مادرش بین زمین و آسمون میگفت بُنَیَ بُنَیَ😭💔
بُنَیَّ، قَتَلوکَ، ذَبَحوکَ و مِنَ الماءِ مَنَعوک