🔷در این حد مخاطب را نادان فرض میکنند
آقای علمالهدی سمت چپ آقا نشستند
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اظهارات طوفانی دکتر هوشنگ امیراحمدی در تلویزیون وزارت خارجه آمریکا علیه پهلوی که منجر به قطع سخنان وی شد!
🔸دکتر امیراحمدی، استاد دانشگاه راتگرز آمریکا: رضا پهلوی از نظر اخلاقی سقوط کرده است!
2.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️حرکت جالب و جنجالی پپ گواردیولا سرمربی منچستر سیتی
🔻خبرگزاری رویترز
سعید جلیلی گزینه اصلی انتخابات ایران
تفکرات و ایدئولوژی او بسیار شبیه به رهبر ایران آیت الله خامنه ای هست.
او مردی مقتدر در حوزه سیاست و روابط بین الملل هست.
انتخاب او بر دنیا و معادلات جهان تاثیر می گذارد .
او می تواند برای منافع ما خطرساز باشد.
پ ن :یکی از کسانی که غربی ها اصلا تمایل به انتخاب اون به علت مواضع انقلابی اش ندارند قطعا سعید جلیلی هست.
9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قدردانی از شهید جمهور به سبک سنگینسواران
رژۀ کاروان خودروهای سنگین استان مرکزی بهیاد شهدای خدمت
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️حرفهای آزاده آلایوب مجری صدا و سیما درباره شهید رئیسی در شبکه پویا
#سید_شهیدان_خدمت
2.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از لندن آمده تشییع شهید رئیسی💔
18.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما ببینید و نشر دهید ، ما را ببخش 😭😭😭😭😭😭😭که ازت دفاع نکردیم.....
▪️امیرعبداللهیان بچه محلههای ما بود؛ بچه شهر رِی. قرار بود توی حرم شاهعبدالعظیم خاکش کنند، هر وقت اراده میکردم میرفتم بالا سرش، ولی رئیسی را چی؟ هزار کیلومتر راه! با خودم گفتم نامردی است نروم؛ مَرام لاتی این نیست. بلاخره رئیس جمهور بود، کار به خوب و بدش ندارم اما نون و نمک همدیگر را که خورده بودیم. اینطوری شد که ساعت 4 صبح یکه و تنها نشستم پشت سلطان و زدم کف جاده. سلطان، نیسان آبیام را میگویم، پشتش زدهام «دلبر». توی مسیر، عکس رئیسی را چسباندم کنار اسم «دلبر».
ساعت 2 ظهر رسیدم مشهد. قلیان کشیدم و یکراست رفتم تشییع. فشار تو فشار رفتم تا نزدیک ماشین. داشتم لِه میشدم. به زور دستم را مالیدم به تابوت رئیسی. چیزی نخواستم، چیزی خواستن لاشی بازی بود. دستم را مالیدم به تابوت شهید و یک کلام گفتم: «دمت گرم.»
همین! هیچ چیز دیگر حتی توی ذهنم نیامد. «دمت گرم» و دیگر هیچی! دوباره لوله شدم و کشیدم بیرون از ازدحام. رفتم حرم. چون عرق داشتم و حمام نرفته بودم، از توی صحن یه سلام دادم آقا و برگشتم. برگشتم پیش سلطانِ جاده. خواستم قلیان بکشم که آسمان لرزید! گفتم الان باران میگیرد. ساعت 6 غروبی دوباره راه افتادم سمت تهران .توی راه، اول سبزوار، عکس شهید الداغی را دیدم. فیلمش را توی گوشیم دارم. روضهاش را شنیده بودم. «قصه جریحه دار شد، آن طرف پیادهرو؛ عقل صدا زد که بمان، عشق صدا زد که برو.» رفتم مزارش؛ موکب بود
🥇راوی: راننده نیسان
📌 موکب آستان شهیدان سبزوار
✒️ محمد حکم آبادی