دل بده به زندگی باباجون، دل بده به دم. وقتی یکم مونده برسیم به نوک کوه، نگو وای خسته شدم برگردیم پایین. رفتیم بیرون تفریح، نگو خونه کار دارم بریم خونه دیگه. باهام اومدی مهمونی، نصفهکاره پانشو بگو بسه دیگه جمع کنید خوابم میاد. دست انداز درست نکن، غر نزن، بیطاقتبازی درنیار، یبارم که شده خودتو بسپر به جریان زندگی، باورکن تضمینی نیست که دوساعت بعد بتونی از نسیم خنک یا تاریکیِ شب لذت ببری.
بدترین حس برای یه آدم میتونه دیدن درد کشیدن موجودات کوچولویی باشه که دارن لای چرخ دنده های سیاسی و قحطی های ساختگی له میشن و هیچ کاری از دستت براشون بر نیاد، اِلّا غصه خوردن. این موضوع شاید خیلی عذاب دهنده باشه، ولی یه نقطه مثبتم داره، اینکه وجدانت بیداره. به قول شهید بهشتی، دغدغه داشتن هنر است، هنری که هرکسی آن را ندارد. بمیرم برای دنیای کودکانه و آرزوهای رنگیتون که دارن بیرحمانه خاک میشن.
به امید زندگی کردن روزی که رساترین صدای وایرال شدهی دنیا، صدای خندیدن های معصومانهی شما باشه، نه کلیپ و صحنه و صدای گریه هایی از درد و گشنگی.
اینکه توصیه میکنن " آهای ملت! برقصید، آهنگ گوش بدین، قوز نکنید، کتاب بخونید، فیلم ببینید، با دوستاتون وقت بگذرونید" شبیه این میمونه که سرچشمه رو ول کنی و با قاشق آبِ آلوده رو از زندگیت بریزی بیرون. همهی اینها و باقی نصیحت های صدمن یه غازِ دیگه، کوتاه مدتان. مقطعیان. درسته، حالت خوب میشه، حست بهتر میشه، ولی دیر یا زود چیزایی که حواستو ازشون پرت کرده بودی خودشونو از سروکولت آویزون میکنن. حس خوب از درون میاد، از باور میاد، از طرز فکر و بینش میاد، نه این بوجی موجی بازیا که.
روحیهی خوب داشتن به این معنی نیست که زندگیو شبیه انیمیشن های میازاکی خیلی گوگولی و رویاگونه ببینی، روحیه داشتن یعنی اوکی، من حالم بده، دلایل زیادیام برای غمگین بودن دارم، اگه ولم کنن میتونم ساعتها رو کاناپه لم بدم و برای زندگیم دپپارتی بگیرم، ولی الان باید پاشم لباسمو اتو کنم برای فردا. باید پاشم چایسازو روشن کنم و از فریزر گوشتو بیرون بیارم برای کتلتِ شام. باید پاشم اتاقو مرتب کنم، حولههای خیسو پهن کنم و پیامای نخونده رو جواب بدم که جمع نشن برای فردا. به قول فروغ فرخزاد "من امیدم را در یاس یافتم و مهتابام را در شب"
حالا هم مهم نیست چی پیش اومده و نیومده، هرجوری شده من باید طاقت بیارم. باید بلند شم، این میشه روحیه داشتن، اینکه تو دل تاریکیها ترسو بذارم کنارو کورمال کورمالم که شده پاشم چراغو روشن کنم، پاشمو زل نزنم به سقف.