طاها چند ماهی بود که عادت کرده بود موقع خواب روی تختش دراز بکشد و منتظر مادرش بماند تا برایش قصه بگوید، ولی آن شب محمدطاها، محمدطاهای همیشگی نبود، رفتارش عجیب شده بود؛ مهربانتر و احساسیتر. از آرزوی مرگ کردن تا لبیک یا حسین گوییش گرفته تا زمانی که در آن ساعات شب درخواست غیرمنتظرهای مطرح کرد و لحظات و خاطره فراموشنشدنی را در دل و ذهن ما به جای گذاشت. آن شب بعد از برگشت از مراسم عزاداری محمدطاها در گوشهای از اتاق با کمک خواهرش مبینا مشغول ساختن اتاقک و یا به قول خودش حسینیهای برای پذیرایی و پخش نذورات امام حسین علیه السلام شد تا با قرار دادن نذریهای که آن شب از مراسم عزاداری همراه خود آورده بود آرزوی برپایی خیمهها و ایستگاههای صلواتی که در این مدت در سطح شهر دیده بود را برآورده کند. اتاقک کوچک و کودکانهای که هزاران معنی داشت. خودش هم به سختی در آن جا میگرفت، ولی از من خواست که میهمانش شوم و شب را در کنارش و در اتاق او بخوابیم. با اینکه دیروقت بود و باید صبح زود جهت اقدامات و هماهنگیهای مراسم رژه ۳۱ شهریور به پادگان میرفتم درخواستش را قبول کردم و، چون اتاقش کوچک بود با هم درازکش وارد اتاقش شدیم. خیلی خوشحال و هیجانزده بود از اینکه میهمانی داشت؛ هنوز آن لبخند و اشتیاق کودکانهاش را به یاد دارم. نمیدانستم آن شب آخرین شبی خواهد بود که با جگرگوشهام، طاها خواهم بود؛ نمیدانستم آن نگاه و لبخند آخرین نگاه و لبخند شیرینی است که از محمدطاها خواهم دید. به رسم هر شب قصهگویی مادرش خواستم قصهای برایش بگویم تا زودتر بخوابیم که طاها گفت «بابا امشب من برات قصه بگم؟» دستش را دور گردنم انداخت و شروع به گفتن قصه مورد علاقهاش کرد، قصه "شنگول، منگول و حبه انگور". گویش و گفتار محمدطاها هنوز کامل نشده بود و کلمات را با زبان شیرین و کودکانهاش بیان میکرد. جای پدر و پسر عوض شده بود و پسر داشت برای پدرش قصه میگفت تا بخوابد. از خستگی نمیدانم کی خوابم برده بود وای کاش نخوابیده بودم و تا صبح چشم در چشم آن بزرگمرد کوچک دوخته بودم.
@brjko1402
در بین پیکرهای غرق در خون دنبال پاره تنم میگشتم. گمشده من با دیگر شهدا که روپوش آبیرنگ خونی روی آنها را پوشانده بود تفاوت خاصی داشت، پیکر کوچک بود و قابل تشخیص. در بین پیکر شهدا به دنبال گمشدهام بودم. وقتی وارد یکی از سالنها شدم چشمم به پیکر عریان و کوچک طاها افتاد که روی تختی دراز کشیده است. چشمهایش، چون روز تولدش باز و داشت به سقف نگاه میکرد، خندهای بر لبان سفید و خشکش جاری بود، انگار حرف ناگفتهای هم در آن باقی مانده بود. حس کردم که دوباره جان دیگری گرفته است، انتظار داشتم روی زانو و پاهایش جای گلولهای ببینم، ولی چیزی نبود. در آغوشش گرفتم و بدنش را به سینه خودم چسباندم، احساس کردم انگشتم از پشت در بدن طاها فرو رفته است، سربلند کردم و به محل تماس دستم و بدنش نگاه انداختم، انگشتم از محل اصابت گلوله در بدن طاها فرو رفته بود. گلولهای پهلوی چپ بدن ظریف و استخوانی طاها را سوراخ کرده بود و از پهلوی راستش خارج شده بود. این پیکر ظریف و کودکانه چه مقاومتی میتوانست در مقابل شلیک کور آن ملعونها داشته باشد.
بله، طاها نیز علی اصغر وار، با لبی تشنه و با تیری که توسط پستترین و خبیثترین حرملههای زمان رها شده بود به شهادت رسیده بود.
@brjko1402
🌸بِسْمِ اللَّـــــــهِ الرَّحْمَـٰـــنِ الرَّحِــــــيمِ🌸
اِلهی یا حمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام ✋صبح دوشنبه تان و به خیر ومنور به نور مهدی فاطمه سلام الله علیها
سلام مهدی جان✋
@brjko1402
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
سلام بر شهدای کربلا✋
📿📿📿📿📿📿📿📿
🌸به امید خدا نیت داریم هر روز فعالیت روزانمون را با نام خدا ونام شهدا آغاز کنیم🌸
( شهید حاج محسن طاهری" ) آغاز میکنیم و زیارت نامه شهدا وتمام فعالیت امروزمون رو هدیه به این شهیدان عزیز میکنیم و به نیابت از این شهیدان هدیه بر ساحت مقدس امام زمان میکنیم
🌷زیارت نامه شهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌷📿📿@brjko1402
📿📿📿📿📿🌷
زهرِ کاری یک طرف، رقاصه ها از یک طرف
تشنه ای و طالبِ آبی و این ها یک طرف
بر زمین می ریزد آب، آن بی حیا از یک طرف
می کشد جسم تو را تا بام خانه، پیکرت...
می خورد بر کنج پله، بی هوا از یک طرف...
شهادت جانسوز نهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، جوان ترین اماممان ، میوه قلب آقا علی ابن موسی الرضا(ع) باب المراد ابن الرضا آقا جواد الائمه (علیه السلام ) را به محضر مقدس امام زمان (عج ) و تمام شیعیان تسلیت عرض مینماییم 🏴🏴🏴
@brjko1402
▪️ای عابر شلوغترین گذرگاهها!
تاریخ میگوید عبورتان از میان شلوغیها بوده
تا از زمزم جودتان، تشنگان بیشتری را سیراب کنید.
🖤 یا جواد الائمه!
کاش این بار از کوچههای انتظار بگذرید،
منتظران زیادی پشت دروازههای فراق، نگاهشان به دستان شماست.😔💔
اللهم عجل لولیک الفرج
@brjko1402
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ رئیسی: عقبماندگیهای سالهای پیش باید به سامان میرسید
🔹۷ هزار مگاوات برق در این دولت اضافه شده. برای ۳۵ هزار مگاوات نیز برنامه داریم.
🔹کمتر شدن خاموشیها در این دو سال، بهخاطر تلاشهای دولت است. خیلی از کارها را بدون اینکه بهنام خودمان تمام کنیم به پایان رساندیم.
آتش به اختیار
@brjko1402