🔰زندگینامه شهید بزرگوار حسین محمدیانی
💐🍃شهید محمدیانی در شهرستان سبزوار چشم به جهان گشود. پدرش حسن و مادرش صدیقه نام داشت . او سومین فرزند یک خانواده مذهبی بود. تحصیلات دوران ابتدایی را در مدرسه «شیخ داورزنی» تمام کرد. پدرش در آن محلّه شعبه فروش نفت داشت.
حسین مدرسه اش که تعطیل می شد، به مغازه پدر می رفت تا کمک حالی برای او و خانواده اش باشد. همین حضور، او را در نوجوانی با مشکلات زندگی و دشواریهای اقتصادی مردم آشناکرد. از کارهایی که در نوجوانی حسین به آن علاقه داشت، شرکت در فعالیت مذهبی بود. رفتن به مسجد و شرکت در مراسم مذهبی را از پدر آموخته بود. حسین سردسته سینه زنان حسینیه ابوالفضلی بود.
بچه های زیر15 سال در آن هیئت به پیروی از او با شور و حال خاصی در تاسوعا و عاشورای حسینی به عزاداری می پرداختند. درسال 56 برای خدمت سربازی به پادگان اصفهان اعزام شد. و در یکی از دفاتر فرماندهان ارتش به عنوان تایپیست مشغول کارشد.
✨درآنجا با جلب اعتماد فرماندهان توانست مخفیانه اخبار را به علما و روحانیون انتقال بدهد. درانقلاب شرکت فعال داشت.
هماهنگی بین نیروهای انقلابی، از بین بردن مغازه های مشروب فروشی و پایین کشیدن تابلو سینما آریای سبزوار از جمله فعالیت های آن روزگار محمدیانی بود.
با شروع جنگ در سال 59 جزء اولین گروه های اعزامی بسیج به جبهه بود. او مدت 6 ماه در منطقه سومار انجام وظیفه کرد. وقتی به سبزوار برگشت در سال 1360 به عضویت سپاه پاسدران انقلاب اسلامی درآمد و اوایل جنگ با همسری متدین عقد ازدواج بست که ثمره این ازدواج پربرکت سه فرزند بنام های زینب، مصطفی و نفیسه میباشد.
و در جبهه کسانی را که به نماز اهمیت نمی دادند، طوری می ساخت که همان افراد از بهترین نیروهای گردان ولی ا...شدند. میگفت«گردان محل سازندگی است»
🌺🍃محمدحسین در طول سالهای جنگ، از یک نیروی پیاده معمولی به فرماندهی گردان و بعدها یکی از فرماندهان برجسته لشکر 5 نصرشد. حاج حسین به عنوان فرمانده گردان ولی ا... در عملیاتهای مختلف از جمله والفجر، رمضان، کربلای5، کربلای4، میمک، بیت المقدس2، خیبر، مهران، والفجر3 و والفجر8 شرکت کرد.
او در عملیات های مختلف از جمله خیبر، بدر، والفجر8 مجروح شیمیایی شد. نسبت به بیت المال حساسیت زیادی نشان میداد و با وجود اینکه میتوانست از بهترین امکانات بهره ببرد این کار را نمیکرد. در مدت کوتاه مرخصی به کادرسازی و جلب نیروهای مخلص می پرداخت، از خانواده شهدا سرکشی میکرد و در سخنرانی هایش پیام رسان خون شهدابود.
🌷🌿محمدیانی در هنگام مأموریت تحت هیچ شرایطی منطقه را ترک نمیکرد. حتی زمانیکه خبر فوت مادرشان یا خبر تولد فرزندش را دادند. ایشان ابتدا به عنوان فرمانده دسته در عملیات چزابه که به مقاومت 72 ساعته معروف بود شرکت کرد.
شجاعت وی در این عملیات باعث شد که در عملیات رمضان به عنوان فرمانده گردان انتخاب شود. در عملیات محرم و مسلم بن عقیل به عنوان معاون گردان وارد عمل شد.
در عملیات خیبر به عنوان جانشین و قائم مقام گردان بود و بعد به عنوان فرمانده ی گردان انتخاب شد. فرماندهی گردان ولی ا... را نیز برعهده داشت. در کربلای 5 و کربلای10 نیز فعالیت میکرد.
و آخرین مسئولیت او فرمانده تیپ محوری لشکر 5 نصر بود. حاج حسین در عملیات«خیبر» شیمیایی شد. عراق در عملیات و الفجر8 در فاو، از گازهای شیمیایی استفاده کرد. حاج حسین که ماسکش را به رزمنده دیگری داده بود، باردیگر در معرض گازهای شیمیایی قرارگرفت. سال¬های سخت جنگ که تمام شد، حاج محمدحسین به زندگی اش در سبزوار برگشت.
🦋اگرچه در شهر هم همواره مسئولیتهای اجتماعی داشت اما دیگر در کنار همسر و سه فرزندش بود.مدتی نگذشت که بیمارشد.
نشانه های بیماری با احساس درد در پشت شروع شد. چندماه بعد بیماری حاجی بیشتر میشود.برای بهبود روحیه اش، او را به خانه میآورند.به او نشان لیاقت میدهند اما در هنگام دریافت نشان میگوید:«من لایق این درجه نیستم.
اینها را باید به کسانی بدهید که جان خود را نثار میهن کرده اند».
حسین محمدیانی عاقبت در تاریخ ۱۳۷۰/۹/۱۲ به علت عوارض مواد شیمیایی به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
🥀🕊پیکر مطهر ایشان پس از حمل به زادگاهش در مصلای سبزوار به خاکسپرده شد
✅مردی که زخم های بیشمار در بدن داشت...
🔻یکی از همرزمانش میگوید: حسین محمدیانی، غیر از جراحتهای شیمیایی که درنهایت باعث شهادتش شد، تقریبا جای سالم در بدن نداشت.
🌿دور هم که جمع میشدیم، به شوخی میگفتیم: «حاج حسین این زخم کدام عملیات است؟»
میگفت: «کربلای ۵.»
ـ این زخم؟
ـ عملیات...
در عملیات مهران آنقدر به بدنش ترکش خورده بود که تقریبا از همه جای آن خون میریخت.
🔸وقتی در خدمت حاجحسین بودیم، معمولا شبها درِ حمام را میبست و برای استحمام میرفت؛ در ذهن خودم گمان میکردم که اینها نمیخواهند با نیروهای عادی باشند، چون بههرحال فرمانده هستند و غرور دارند.
یکبار مسئله را با خودش در میان گذاشتم و پرسیدم: «مگر شما غیر از بقیه هستید؟
چرا با بقیه حمام نمیروید؟»
او گفت: «وقتی حمام میروم، خیلی به من نگاه میکنند.
پهلوها، پشت، دست و پایم پر از جای ترکش است و جای بخیه و زخم؛ چون بچهها خیلی نگاه میکنند راحت نیستم، میترسم احساس غرور یا تکبر به من دست بدهد.»
💥همیشه درباره شهادت خود میگفت: «آدم باید مثل میوه رسیده باشد تا خدا او را بچیند.»
#شهید_حسین_محمدیانی🕊🌹
🔷خاطرات خواهر شهید حسین محمدیانی:
در جریان ازدواجش عملیات شروع شد به مادرم گفت: «دست نگهدارید تا از منطقه برگردم.»
روز سوم عقد بود که عازم جبهه شد و بعد از دو ماه برگشت و مابقی مراسم ازدواج را انجام داد و دوباره به جبهه رفت.
هنگام مأموریت تحت هیچ شرایطی منطقه را ترک نمیکرد. خبر فوت مادرم را که به او دادند، بهدلیل وجود موقعیت سخت منطقه و در محاصره قرارگرفتن نتوانست در مراسم ترحیم مادر شرکت کند.
خبر تولد فرزندش را که به او دادند، پاسخ داد: «شما را به خدا میسپارم، نمیتوانم بیایم.»
🕊✨🕊✨🕊✨🕊
زهرا آغشته مقدم همسر شهید نیز به نقل از یکی از دوستان او خاطرهای را تعریف میکند:
دوستش میگفت او را سوار ماشین کردم تا به ترمینال برسانم که از آنجا عازم جبهه شود.
بین راه سعی کردم با یادآوری مسئولیتهایش درقبال خانواده از رفتن منصرفش کنم. حسین لحظهای درنگ کرد و گفت:
«نگه دار، میخواهم بقیه راه را پیاده بروم؛ صحبتهای تو نزدیک بود مرا از رفتن به جبهه بازدارد
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادوارده شهید حسین محمدیانی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "حسین محمدیانی"
💚همنوا با امام زمان(عج)