eitaa logo
🇮🇷🇮🇷آتش به اختیار 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
116 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیغامی از آینده به زنان ایران! 🔹‌ پروفسور مایکل جونز نویسنده کتاب «انقلاب جنسی و کنترل سیاسی» نسبت به نقشه سازمان سیا آمریکا درباره پروژه کشف حجاب در ایران هشدار می‌دهد... 🔹‌ «...من از آینده می‌آیم و به شما می‌گویم اگر حجاب را بردارید و درگیر کودتای سازمان سیا شوید چه اتفاقی می‌افتد...» @brjko1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاک بر سر این دنیا که مهدی فاطمه را در به در بیابان ها کرده! سهم امام زمان از دنیا @brjko1402
تصویر دو تن از ماموران پلیس مبارزه با موادمخدر خراسان جنوبی در عملیات مبارزه با قاچاقچیان موادمخدر به شهادت رسیدند @brjko1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️به نام خدای مهربان سلام و درود بر تک تک عزیزان و یاران نهج البلاغه دوست❣️ برنامه بصورت ذیل میباشد 💠 💠 ⬅️شنبه و سه شنبه با حکمتها و شرح حکمتها↗️ ⬅️یکشنبه و چهارشنبه با خطبه ها و شرح خطبه ها↗️ ⬅️دوشنبه و چهارشنبه نیز نامه ها و شرح نامه ها↗️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 هم اکنون برنامه نهج البلاغه خوانی و بخش خطبه ها را خواهیم داشت ممنونم از همراهی تک تک شما خوبان 🌷🌷🌷🌷🌷
📚 🔹 🍃 سخن حقي است، كه از آن اراده باطل شده! آري درست است، فرماني جز فرمان خدا نيست، ولي اينها مي گويند زمامداري جز براي خدا نيست، در حالي كه مردم به زمامداري نيك يا بد، نيازمندند، تا مومنان در سايه حكومت، بكار خود مشغول و كافران هم بهره مند شوند، و مردم در استقرار حكومت، زندگي كنند، به وسيله حكومت بيت المال جمع آوري مي گردد و به كمك آن با دشمنان مي توان مبارزه كرد، جاده ها امن و امان، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مي شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران، در امان مي باشند. (در روايت ديگري آمده). منتظر حكم خدا درباره شما هستم. و نيز فرمود: اما در حكومت پاكان، پرهيزكار به خوبي انجام وظيفه مي كند ولي در حكومت بدكاران، ناپاك از آن بهره مند مي شود تا مدتش سرآيد و مرگ فرا رسد. 🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۴۰)🔹 امام در نخستين بخش از اين خطبه اشاره به شعار لا حُکْمَ إلاّ للهِِ، کرده مى فرمايد: «اين سخن حقّى است که معنى باطلى از آن اراده شده است، (يا به تعبير ديگر: سخن حقّى است آنها آن را از مفهوم اصليش تحريف کرده اند، و در راه ضلالت گام نهاده اند) (کَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ). سپس در توضيح اين سخن جمله کوتاه و پرمعنايى بيان مى کند، و مى فرمايد: «آرى حکم مخصوص خدا است ولى اين گروه مى گويند: امارت و حکمرانى و رياست بر مردم مخصوص خدا است». (نَعَمْ إِنَّهُ لاحُکْمَ إِلاَّ للهِِ ولکِنَّ هؤُلاءِ يَقُولُونَ: لاَ إِمْرَةَ إِلاّ لِلّهِ). خطاى بزرگ خوارج در اين بود که آنها شعار «اِنِ الْحُکْمُ إِلاّ للهِِ»، را که برخاسته از قرآن بود چنين تفسير مى کردند که هرگونه «حکميت و داورى» و «حاکميت»، يعنى حکمرانى در ميان مردم مخصوص خداست، و به همين دليل با مسأله حکميت مخالفت کردند و آن را نوعى شرک شمردند، چرا که براى غير خدا حقّ حکومت و داورى قرار داده شده است! بديهى است اگر حکميت و داورى مخصوص خدا باشد، بايد حکمران ميان مردم نيز خدا باشد، بنابراين اصل حکومت بايد از بين برود و به تعبير امروز «آنارشيسم» و بى حکومتى جاى آن را بگيرد و محاکم و دادگاهها نيز از ميان برداشته شود، چرا که در همه آنها انسانها به داورى مى پردازند. آنها مى خواستند به پندار خود «توحيد حاکميت الله» را زنده کنند و از شرک نجات يابند، ولى بر اثر نادانى و تعصّب و جهل در پرتگاه هرج و مرج و نفى داورى و حکمرانى بر جوامع انسانى سقوط کردند و گرفتار توهّمات کودکانه اى شدند که براى حفظ توحيد بايد هرگونه داورى و حکمرانى را نفى کنند، ولى هنگامى که ديدند براى گروه خودشان سرپرست و اميرى لازم است، به باطل بودن اين توهّم پى بردند، هر چند لجاجت که از لوازم جهل و نادانى است به آنها اجازه بازگشت نداد! امّا خوشبختانه گروه عظيمى از آنان با سخنان بيدارگر امام (عليه السلام) در ميدان جنگ نهروان بيدار شدند و توبه کردند و به سستى افکارشان پى بردند. به هر حال امام (عليه السلام) در اين خطبه بر اين نکته تأکيد مى کند که بدون شک حاکم و قانونگذار و تشريع کننده اصلى احکام، خداست; حتّى اجازه داورى و حاکميت بر مردم نيز بايد از سوى او صادر شود، ولى اين بدان معنى نيست که خداوند خودش در دادگاهها حاضر مى شود و در ميان مردم داورى مى کند، يا رشته حکومت بر مردم را خود در دست مى گيرد و فى المثل به جاى رئيس جمهور و امير و استاندار عمل مى کند و يا فرشتگان خود را از آسمانها براى اين کار مبعوث مى دارد! اين سخن واهى و نابخردانه اى است که هر کس اندک شعورى داشته باشد، آن را بر زبان جارى نمى کند، ولى متأسفانه خوارج لجوج و نادان، طرفدار اين سخن بودند و لذا با على (عليه السلام) مخالفت کردند و گفتند: چرا مسأله حکميت را پذيرفته اى؟! بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: «خوارج مدعى بودند که حکميت اجازه الهى مى خواهد، و بايد در قرآن به اين معنى تصريح شده باشد، در حالى که قرآن چنين اجازه اى را به کسى نداده است، و شايد به همين دليل بعضى از بزرگان اسلام، براى نفى سخن خوارج به آيه شريفه مربوط به حکميت در اختلافات خانوادگى استناد جسته اند; آنجا که مى فرمايد: (وَ إنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمَاً مِنْ أهْلِها إنْ يُريدا اِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللهُ بَيْنَهُما إنَّ اللهَ کانَ عَليماً خَبيراً); و هر گاه از جدايى و شکاف ميان آن دو (دو همسر) بيم داشته باشيد يک داور از خانواده شوهر و يک داور از خانواده زن انتخاب کنيد اگر آن دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک مى کند، زيرا خداوند دانا و آگاه است. هنگامى که چنين موضوع کوچکى که پيامدهاى محدودى دارد بايد از طريق داورى حل شود، چگونه کارهاى مهمى که اگر اختلافاتش باقى بماند هرج و مرج در صحنه اجتماع پديد مى آيد و همه چيز به هم مى ريزد، با حکميت حل نشود؟! و نيز به همين دليل جمعى معتقدند که اميرمؤمنان على (عليه السلام) با اصل مسأله حکميت در مقطع خاصى مخالف نبود، بلکه با شخص حَکَمها مخالف بود و آنها را شديداً نفى مى کرد. به هر حال امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به ضرورت تشکيل حکومت مى پردازد، زيرا همان گونه که قبلا نيز اشاره شد خوارج نه تنها با مسأله حکميت در صفّين مخالفت کردند، بلکه لزوم حکومت را نيز زير سؤال بردند و گفتند: هيچ نيازى به امام و حکمران نيست! ولى هنگامى که مجبور شدند براى تشکيلات خود «عبدالله بن وهب راسبى» را به سرپرستى انتخاب کنند عملا از اين ادعاى واهى برگشتند.⬇️
✨﴾﷽﴿✨ ✔️🔹ترجمه و شرح خطبه (۴۰)🔹 سؤال ديگر اين که چرا امام (عليه السلام) در ميان مؤمن و کافر در عبارت بالا تفاوت گذارده، در مورد مؤمن مى فرمايد: «يَعْمَلُ» و در مورد کافر مى فرمايد: «يَسْتَمْتِعُ»؟ پاسخ اين سؤال اين است که هدف مؤمن در زندگى دنيا بهره گيرى از مواهب زندگى و تمتّع نيست، بلکه هدف اصلى او جلب رضاى خدا و خشنودى پروردگار است، و اگر از مواهب حيات نيز بهره گيرى کند مطلوب ثانوى و تبعى او است نه اصلى، در حالى که کافر و بى ايمان نه تنها در پى جلب رضاى خدا نيست، بلکه تنها مى خواهد از مواهب مادّى جهان بهره گيرى کند، هر چند از طريق حرام و نامشروع باشد، لذا امام (عليه السلام) مى فرمايد: «با تشکيل حکومت هر يک از اين دو به هدف خويش مى رسند، در صورتى که اگر حکومت نباشد، همه چيز به هم مى ريزد نه مؤمن عمل الهى مى تواند انجام دهد، و نه کافر زندگى آرامى خواهد داشت. * مرحوم سيد رضى در پايان اين خطبه قسمتهايى از آن را به روايتى ديگر نقل مى کند که تفاوت مختصرى با آنچه گذشت دارد. مى گويد: «در روايت ديگرى آمده است که امام (عليه السلام) هنگامى که «تحکيم» آنها را شنيد (اشاره به شعار لا حُکْمَ إلاّ للهِِ است) فرمود: «آرى من در انتظار حکم الهى درباره شما هستم». (حُکْمَ اللهِ أنْتَظِرُ فيْکُمْ). اين جمله ممکن است اشاره به اين باشد که امام (عليه السلام) از سخن خود آنها اقتباس کرد و فرمود: اين که مى گوييد حکم از آن خدا است، من انتظار اين حکم الهى را درباره شما مى کشم که او شما را به خاطر لجاجت و ايجاد شکاف در صفوف مسلمين به مجازات دردناک گرفتار کند! يا اشاره به اين باشد که من انتظار اين را مى کشم که به شما اتمام حجّت شود و آنها که بر لجاجت و گمراهى خويش بمانند حکم خدا را درباره آنها اجرا کنم! مرحوم سيّد رضى سپس مى افزايد: (طبق اين روايت) امام (عليه السلام) فرمود: «اما در حکومت حاکم نيکوکار شخص پرهيزکار به خوبى انجام وظيفه مى کند، و در حکومت حاکم بدکار، شخص شقى و ناپاک از آن بهره مند مى شود تا مدّتش سرآيد و مرگش فرا رسد». (أَمَّا الاِْمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فيها التَّقِيُّ، وَ أَمَّا الاِْمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ، إلى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُةُ وَ تُدْرِکَهُ مَنِيَّتُهُ). ولى با توجه به اين که مفهوم سخن بالا اين است که در حکومت پاکان، فاجران از تمتّع مباح نيز محرومند و در حکومت فاجران مؤمنان هيچ گونه آرامش و آسايشى ندارند (و اين برخلاف هدفى است که خطبه براى آن بيان شده که حکومت به هر طريق و به هر صورت لازم است)، به نظر مى رسد که روايت اوّل صحيح تر و دقيق تر است. در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، مطلبى آمده است که کمک بسيار مؤثرى به روشن شدن نخستين جمله روايت بالا (حُکْمَ اللهِ أَنْتَظِرُ فيْکُمْ)، مى کند و آن اين که: «هنگامى که على (عليه السلام)از صفّين بازگشت و به کوفه آمد، خوارج در صحراى «حروراء» (در نزديکى کوفه) اجتماع کردند و يکى بعد از ديگرى نزد امام (عليه السلام) آمدند (و سخن نامناسبى گفتند و برگشتند) در اين هنگام يکى از آنان خدمت امام (عليه السلام) در مسجد رسيد، و در حالى که مردم اطراف آن حضرت را گرفته بودند فرياد زد (لا حُکْمَ إِلاّ للهِِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)! (و با اين تعبير اصحاب حضرت را به شرک متّهم ساخت)! مردم رو به سوى او کردند، فرياد زد: (لا حُکْمَ إلاّ للهِِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُتَلَفِّتُونَ) (در اينجا کسانى را که به او نگاه مى کردند متّهم به شرک کرد). امام (عليه السلام) سربلند کرد و به او نگاه فرمود: او (که مرد بسيار وقيح و بى شرمى بود) فرياد زد: (لا حُکْمَ إلاّ للهِِ وَ لَوْ کَرِهَ اَبُوحَسَنْ)! (و در اينجا امام (عليه السلام) را متّهم به مخالفت با حکم الله کرد!) امام (عليه السلام) فرمود: ابوالحسن (على بن ابى طالب) از حکم خدا ناخشنود نيست. من مخصوصاً منتظر حکم خدا درباره شما هستم (مجازاتى از سوى خدا و يا مجازاتى به وسيله مؤمنان). در اينجا مردم گفتند: اى اميرمؤمنان چرا تصميم به نابودى اين گروه (جسور و بى منطق) نمى گيرى؟ امام (عليه السلام) فرمود: اينها هرگز نابود نمى شوند، آنها در صلب پدران و رحم مادران تا روز قيامت خواهند بود (اگر گروهى از بين بروند گروه ديگرى با همين طرز فکر قشرى و تعصّب آميز و دور از منطق جانشين آنها مى شوند)!(7) چه سخنان حکيمانه اى! * نکته ها: 1 ـ بلاى تحريف! تنها خوارج نبودند که براى رسيدن به مقاصد شوم خود از تحريف حقايق و تفسير به رأى آيات الهى بهره مى گرفتند، بلکه اگر يک نگاه اجمالى به تاريخ بشريت از آغاز تا کنون بيندازيم خواهيم ديد تحريف حقايق هميشه به صورت ابزارى در دست ظالمان و آلودگان و گمراهان بوده است.⬇️
↩گروهى آيات الهى يا سخنان انبياء و بزرگان را که همه در مقابل آن خاضع بوده اند گرفته و به ميل خود تفسير و تحريف مى کردند، و دو هدف در اين کار تعقيب مى شد: گاه فريب مردم ناآگاه و ساده دلو گاه فريب وجدان خودشان! اگر به سخنان «نمرود» در برابر «ابراهيم» و گفتار «فرعون» در مقابل «موسى» که در آيات سوره بقره و طه و سوره هايى ديگر از قرآن مجيد آمده دقيقاً بنگريم، مى بينيم آنها از اين روش حدّاکثر بهره بردارى را مى کردند، سخن حقّى مى گفتند، و اراده باطل از آن مى نمودند تا زيردستان خود را اغفال کنند و مردم را فريب دهند. در دنياى امروز اين معنى به صورت بسيار وسيعتر و گسترده تر دنبال مى شود، واژه هايى مانند آزادى و کرامت انسان، حقوق بشر، فرهنگ و تمدّن انسانى، مبارزه با تروريسم، و مانند اينها کلمات حقّى است که غالباً بر زبان زمامداران ظالم و ستمگر عصر ما جارى مى شود، ولى از آن اراده باطل مى کنند، و هر کدام مهارت بيشترى در تحريف حقايق و توجيهات شيطنت آميز داشته باشند در نيل به مقاصد نامشروعشان موفّق ترند و اينجاست که وظيفه علماى الهى و دانشمندان باايمان قوم و ملّت سنگين مى شود، آنها بايد به مردم آگاهى لازم را بدهند و سطح فرهنگ عمومى را بالا برند تا حاکمان ظالم و گروههاى تبهکار نتوانند کلمات حق را بگويند و از آن اراده باطل کنند و پايه هاى حکومتهاى خودکامه را از اين طريق محکم سازند! 2 ـ ضرورت تشکيل حکومت از مسائلى که گاه در محيطهاى علمى مورد گفتگوست، در حالى که در عمل هرگز محلّ شک و ترديد نبوده و نيست، مسأله لزوم حکومت است. در تمام طول تاريخ، انسانها در هر زمان و مکان داراى حکومتى بوده اند، خواه به صورت حکومت رئيس قبيله باشد، يا بزرگ فاميل، يا امير بلد، يا سلاطين و شاهان و شکل امروزين که حکومتها ظاهراً ظاهرى مردمى پيدا کرده است. دليل آن نيز روشن است; چرا که يک جامعه کوچک يا بزرگ نياز به امنيّت، حفظ حقوق و جلوگيرى از تصادمها و تعارضها دارد، و تا مدير و حاکمى بر آن نظارت نکند اين امور حاصل نمى شود. امروز اين مسأله وضوح بيشترى پيدا کرده است، چرا که در صحنه اجتماع فعاليتهايى صورت مى گيرد، اعم از فرهنگى و اقتصادى و سياسى، که اگر نظارت کلّى حکومتها بر آن نباشد، همه چيز به هم مى ريزد، نه فرهنگى باقى مى ماند و نه اقتصادى و نه امنيّتى! برنامه کلان اين امور بايد از سوى حکومتها ريخته شود، هر چند اجراى آنها به دست توده هاى مردم باشد. ولى در گذشته و همچنين در عصر ما کسانى بوده اند که «بى حکومتى» و به اصطلاح «فَوْضى» و «آنارشيسم» را توصيه مى کردند و مى گفتند که امور مردم بايد بدون رئيس و حاکم اراده شود، چه نيازى به وجود حکومت است؟ يا به گفته مارکسيستها دولتها براى حفظ منافع طبقاتى به وجود آمده اند! و حافظان منافع سرمايه داران هستند، هنگامى که نظام طبقاتى از بين برود، فلسفه وجود حکومتها از بين خواهد رفت و ديگر نيازى به دولت نيست! آنها معتقدند که «کمون نخستين» نيز در چنين حالتى بوده است! ولى نه مارکسيستها و نه غير آنها هرگز نتوانسته اند الگويى براى اين کار در عمل ارائه دهند. آنها فراموش کرده اند که کار دولت و حکومت ـ به فرض که سخنان آنها را بپذيريم ـ تنها حفظ منافع طبقاتى نيست، بلکه يک سلسله برنامه ريزى کلان اجتماعى لازم است که مربوط به همه مى شود، مثلا آموزش و پرورش براى تمام قشرها لازم است، آيا بدون برنامه ريزى کلان و مديريت فردى به نام آموزش و پرورش يا هر نام ديگر اين کار امکان پذير است؟ مسائل اقتصادى در جامعه، در بُعد کشاورزى و دامدارى و صنعتى هر کدام برنامه ريزى مى خواهد و بدون مديرى به نام وزير يا غير آن امکان پذير نيست، مسائل بهداشت و درمان براى عموم مردم آن هم نياز به برنامه ريزى گسترده دارد که مديرى بايد بر آن نظارت کند، در هر جامعه اى نزاع و تصادم خواه ناخواه وجود دارد، هر چند اصل مالکيت هم در آن ملغى شده باشد، زيرا مزاحمت ها تنها مربوط به مسائل مالى نيست، طبعاً بايد قاضى و محکمه و دادگاهى با برنامه ريزى به نزاعها خاتمه دهد و آن هم نياز به مديرى کاردان دارد. مجموعه اينها دولت و حکومت را تشکيل مى دهد، و کسى که بر اين مجموعه نظارت مى کند، رئيس الوزراء، رئيس جمهور، نخست وزير، صدر اعظم يا مانند آن ناميده مى شود. به همين دليل تمام اقوام جهان، با تنوّع و اختلاف زيادى که در اعتقادها و طرز فکرها و سليقه ها دارند، طرفدار نوعى حکومتند، و آنچه فرمانداران فوضى و آنارشيسم مى گويند تنها در حوزه سخن و گفتگو است، و در عمل اثرى از آن ديده نشده و نخواهد شد! اين همان چيزى است که مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين خطبه کوتاه و پرمعنى به آن اشاره فرموده است و وظايف کلى حکومتها را در هفت جمله تعيين کرده است. در جايى ديگر نيز مى فرمايد: «سُلْطانٌ ظَلُومٌ خَيْرٌ مِنْ فِتْنَة تَدُومُ; «وجود حاکمِ ظالمِ بيدادگر، از فتنه و ناامنى مستمر بهتر است،(8)«