↩️آن گاه امام(عليه السلام) در پنجمين توصيه خود درباره زيارت خانه خدا مى فرمايد: «خدا را خدا را، که خانه پروردگارتان را به فراموشى نسپاريد و تا زنده هستيد آن را خالى نگذاريد، که اگر زيارت خانه خدا ترک شود به شما مهلت داده نخواهد شد (و بلاى الهى نازل مى گردد)»; (وَاللهَ اللهَ فِي بَيْتِ رَبِّکُمْ، لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ، فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا).
بعضى از شارحان نهج البلاغه «لَمْ تُنَاظَرُوا» را اشاره به دور ماندن از نگاه لطف الهى به جهت بى اعتنايى به خانه اش يا دور ماندن از نگاه آميخته با عظمت مردم به سبب ترک وحدت صفوف و ضعف مسلمانان دانسته اند در حالى که ظاهر اين است که منظور از تناظر در اينجا مهلت دادن است. اشاره به اينکه مهلت الهى برداشته مى شود و عذاب نازل مى گردد.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْکَعْبَةُ; اين دين برپاست تا آن زمانى که کعبه برپا باشد».
روايات درباره اهمّيّت حج و زيارت خانه خدا به حدّى زياد است که از حوصله اين بحث مختصر بيرون است و با ذکر يکى از آنها اين بحث را خاتمه مى دهيم:
يکى از ياران امام صادق(عليه السلام) مى گويد: به آن حضرت عرض کردم کسى با من درباره زيارت خانه خدا مشورت کرد در حالى که (از نظر مالى يا جسمى) ضعيف الحال بود من به او گفتم: حج بجا نياور! امام(عليه السلام) به من فرمود: «مَا أَخْلَقَکَ أَنْ تَمْرَضَ سَنَةً قَالَ فَمَرِضْتُ سَنَةً; چقدر سزاوار است که (به موجب گفتن اين سخن نادرست) يک سال بيمار شوى (و همين گونه شد) من يک سال بيمار شدم».
اين جمله نيز از يکى از سياستمداران انگليسى به نام گلادستون معروف است که مى گويد: مادام که مسلمانان قرآن مى خوانند و طواف خانه خدا مى کنند و نام محمّد را هر صبح و شام بر مأذنه ها بر زبان مى رانند، نصرانيّت در خطر بزرگى است بر شما باد که قرآن را بسوزانيد و کعبه را ويران کنيد و نام محمّد را از اذان محو سازيد.
سپس در ششمين توصيه مهم خود مى فرمايد: «خدا را خدا را که در جهاد با مال و جان و زبان خويش در راه خداوند کوتاهى نکنيد (و از هر سه وسيله در اين راه بهره گيريد)»; (وَاللهَ اللهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَأَلْسِنَتِکُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ).
منظور از جهاد با انفس همان حضور در ميدان هاى جنگ براى حفظ اسلام و کشورهاى اسلامى در مقابل دشمنان است و جهاد به اموال کمک هاى مالى است که براى بسيج لشکر اسلام در زمان هاى گذشته مى شد و امروز هم تمام کمک هايى که در مسائل مختلف فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى براى حفظ اسلام و مسلمانان مى شود مشمول آن است. جهاد به زبان نيز همان دفاع هاى منطقى و تبليغات مستمر براى پيشرفت اسلام است و امروز استفاده از تمام رسانه هاى ارتباط جمعى را در بر مى گيرد.
جهاد قانونى عمومى در عالم آفرينش است، زيرا تمام موجودات زنده اعم از گياهان، انواع حيوانات و جانداران بهوسيله جهاد، موانع را از سر راه خود برمى دارند تا بتوانند به حيات مطلوب ادامه دهند.
در خلقت اين جهان هر موجودى معمولاً آفتى دارد که اگر با آن آفت مبارزه نکند نابود مى شود و يا از پيشرفت باز مى ماند. ريشه هاى درختان براى به دست آوردن آب و غذا در اعماق زمين دائما در حرکتند و هرگاه به مانعى مانند سنگى برسند يا آن را در هم مى شکنند و يا آن را دور زده به پيشروى خود ادامه مى دهند و گاه مى بينيم ريشه هاى لطيف گياهان مانند مته هاى فولادى موانع را سوراخ مى کنند.
راه دور نرويم بدن ما در تمام طول شبانه روز در حال جهاد است، زيرا ميکروب ها از چهار طريق; آب، هوا، غذا و پوست بدن (آنجايى که خراشى بردارد) هجوم مى آورند اگر نيروى دفاعى تن و گلبول هاى سفيد خون با آنها به پيکار برنخيزند ممکن است در يک روز انواع بيمارى ها دامن ما را بگيرد اما اين جهاد خاموش و پر دامنه است که سلامتى ما را حفظ مى کند.
جوامعى که جهاد را ترک کنند نيز در مدت کوتاهى يا نابود مى شوند و يا به ضعف و ذلت کشيده خواهند شد.
در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللهُ ذُلًّا وَفَقْراً فِي مَعِيشَتِهِ وَمَحْقاً فِي دِينِهِ; آنها که جهاد را ترک گويند خداوند لباس ذلت بر اندامشان مى پوشاند و فقر و احتياج بر زندگى آنها حاکم مى شود و دينشان را به تدريج از بين مى برد» سپس مى افزايد: «إِنَّ اللهَ أَعَزَّ أُمَّتِي بِسَنَابِکِ خَيْلِهَا وَمَرَاکِزِ رِمَاحِهَا; خداوند امت مرا به وسيله سم ستورانش (که به سوى ميدان جهاد پيش مى روند) و به وسيله پيکان نيزه هايش (در برابر دشمن) عزت مى بخشد».
در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «وَاللهِ مَا صَلَحَتْ دُنْيَا وَلاَ دِينٌ إِلاَّ بِهِ (بالجهاد); به خدا سوگند هيچ دنيا و دينى جز با جهاد اصلاح نشد«
#جلسه_هفتاد_و_ششم_چهارشنبه۲۶مهرماه۱۴۰۲
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷)بخش سوم🔹
درباره اهمّيّت جهاد در بحث هاى پيشين از جمله ذيل خطبه 27 در جلد دوم در همين کتاب بحث هاى فراوانى داشته ايم.
سپس در ادامه سخن به چهار امر مهم ديگر توصيه مى کند نخست در بيان امر اوّل و دوم مى فرمايد: «و بر شما لازم است پيوندهاى دوستى و محبّت و بذل و بخشش را فراموش نکنيد»; (وَعَلَيْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ).
آن گاه در سومين و چهارمين توصيه مى افزايد: «و بر حذر باشيد از اينکه به يکديگر پشت کنيد و رابطه خود را با هم قطع نماييد»; (وَإِيَّاکُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ).
«تواصل» از ريشه «وصل»، هرگونه ارتباط و پيوند معنوى و مادى و عقلانى و عاطفى را شامل مى شود و «تباذل» از ريشه بذل از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا يکى از طرق پيوند افراد جامعه با يکديگر بذل کمک هاى مادى به افرادى است که به هر دليل نيازمند شده اند.
«تدابر» از ريشه «دبر» (بر وزن عبد) به معناى پشت کردن به هم و قهر کردن و دشمنى با يکديگر نمودن و «تقاطع» به معناى هرگونه قطع رابطه است. و اين دو واژه به عکس دو واژه اوّل از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا تدابر به معناى جدايى کامل است و تقاطع هر نوع قطع پيوند را شامل مى شود.
مسأله پيوندهاى دوستى و محبّت که گاه با زبان و از طريق ملاقات و امثال آن انجام مى شود در اسلام بسيار مهم است همان گونه که بى محبتى ها و جدايى ها و قطع پيوندها منفور است. احاديث بسيارى در نکوهش هجران و جدايى در منابع معتبر روايى ما آمده که گاه پشت انسان را مى لرزاند.
در حديثى که مرحوم کلينى در کتاب کافى از امام صادق(عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل کرده است مى خوانيم: «أَيُّمَا مُسْلِمَيْنِ تَهَاجَرَا فَمَکَثَا ثَلاَثاً لاَ يَصْطَلِحَانِ إِلاَّ کَانَا خَارِجَيْنِ مِنَ الاِْسْلاَمِ وَلَمْ يَکُنْ بَيْنَهُمَا وَلاَيَةٌ فَأَيُّهُمَا سَبَقَ إِلَى کَلاَمِ أَخِيهِ کَانَ السَّابِقَ إِلَى الْجَنَّةِ يَوْمَ الْحِسَاب; هرگاه دو مسلمان از هم قهر کنند و سه روز بگذرد و آشتى نکنند اگر در آن حال از دنيا بروند خارج از اسلام خواهند بود و ولايت و پيوند اخوت اسلامى در ميان آنها قطع مى شود و به هنگام آشتى کردن هر کدام پيشى گيرد او در قيامت براى رفتن به بهشت پيشى خواهد گرفت».
در همان کتاب از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لاَ يَزَالُ إِبْلِيسُ فَرِحاً مَا اهْتَجَرَ الْمُسْلِمَانِ فَإِذَا الْتَقَيَا اصْطَکَّتْ رُکْبَتَاهُ وَتَخَلَّعَتْ أَوْصَالُهُ وَنَادَى يَا وَيْلَهُ مَا لَقِيَ مِنَ الثُّبُورُ; هنگامى که دو مسلمان از هم قهر کنند ابليس پيوسته شادى مى کند; ولى هنگامى که با هم آشتى کنند زانوهاى خود را به هم مى کوبد و پيوندهاى جسمى او (گويا) از هم جدا مى شود و فرياد مى زند: واى بر من از اين مصيبتى که دامنم را گرفت».
حتى در آنجا نيز که کسى خودش را مظلوم و طرف مقابل را ظالم بداند بايد براى برقرارى آشتى و از ميان رفتن مظالم تلاش کند، چنانکه در حديث ديگرى در کتاب کافى آمده است که امام صادق(عليه السلام) فرمود: «لاَ يَفْتَرِقُ رَجُلاَنِ عَلَى الْهِجْرَانِ إِلاَّ اسْتَوْجَبَ أَحَدُهُمَا الْبَرَاءَةَ وَاللَّعْنَةَ وَ رُبَّمَا اسْتَحَقَّ ذَلِکَ کِلاَهُمَا فَقَالَ لَهُ مُعَتِّبٌ جَعَلَنِيَ اللهُ فِدَاکَ هَذَا الظَّالِمُ فَمَا بَالُ الْمَظْلُومِ قَالَ لاَِنَّهُ لاَ يَدْعُو أَخَاهُ إِلَى صِلَتِه; هر گاه دو نفر با هم قهر کنند يکى از آن دو مستحق لعن است و اى بسا هر دو مستحق باشند، راوى از امام(عليه السلام) سؤال مى کند: فدايت شوم ظالم بايد مستحق لعن باشد مظلوم چرا؟ فرمود: به سبب آن است که برادرش را به آشتى (معقولانه) دعوت نمى کند».
اشاره به اينکه بايد به صورت منطقى و مسالمت آميز مشکل خود را با يکديگر حل کنند.
سرانجام امام(عليه السلام) در نهمين و دهمين وصيّت پر بار خود مى فرمايد: «امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنيد که اشرار بر شما مسلّط خواهند شد سپس هر چه دعا کنيد مستجاب نمى گردد»; (لاَ تَتْرُکُوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْکُمْ شِرَارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَکُمْ).
آيا در ميان حاکميت اشرار و ترک امر به معروف و نهى از منکر تنها يک رابطه معنوى و مجازات الهى است و يا رابطه ظاهرى هم وجود دارد؟
به نظر مى رسد که پيوند اينها با يکديگر به صورت منطقى قابل اثبات است، چرا که يکى از مصاديق مهم امر به معروف و نهى از منکر اقدام به اين دو در برابر حاکمان وقت است که اگر خلافى مرتکب شوند عامّه مردم به آنها تذکّر دهند و اگر معروفى را ترک کنند از آنها مطالبه نمايند. اگر اين دو ترک شود و حاکمان هيچ گونه مانع و اعتراضى در برابر خود نبينند جسور مى شوند و اشرار بر جامعه اسلامى مسلّط مى گردند«
#نهج_البلاغه_نسخه_سعادت_بشریت
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷) بخش سوم🔹
↩️در سومين توصيه امام(عليه السلام) سخن از قرآن به ميان مى آورد و مى فرمايد: «خدا را خدا را، که عمل به احکام قرآن را فراموش ننماييد، نکند ديگران در عمل به آن بر شما پيشى گيرند»; (وَاللهَ اللهَ فِي الْقُرْآنِ، لاَ يَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُکُمْ).
اين سخن اشاره به آن است که نکند شما تنها به تلاوت قرآن و قرائت و تجويد آن قناعت کنيد و محتواى آن را به فراموشى بسپاريد در حالى که بيگانگانِ از اسلام به محتواى آن عمل کنند. مثلاً آنها در ارائه اجناس خود به بازار، صدق و امانت را رعايت کنند; ولى شما چنين نباشيد و يا آنها به پيمان هاى خود عمل کنند و شما راه پيمان شکنى پيش گيريد. آنها در تحصيل علوم مختلف و نظم و انضباط بکوشند و شما بى اعتنا باشيد و عقب بمانيد. همان گونه که امروز متأسفانه در بعضى از جوامع انسانى مشاهده مى کنيم که حتى اجناس توليد شده در کشور خود را با مارک هاى بيگانگان به بازار مى فرستند و اين بدان مفهوم است که مردم به اجناس کشورهاى خارجى اعتماد دارند; ولى به اجناس خودشان اعتماد ندارند. آنها پيوسته براى پيشرفت هاى علمى نهايت تلاش و کوشش را دارند در حالى که جمع کثيرى از مسلمانان در زمانى که آنها نهضت علمى داشتند گويا در خواب فرو رفته بودند. اين امرى است بسيار دردناک.
در حديثى آمده است که زياد بن لبيد نزد پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بود، حضرت مطلبى فرمود سپس اضافه کرد: اين موضوع هنگامى رخ مى دهد که علم از ميان شما برچيده مى شود. زياد مى گويد: گفتيم چگونه علم برچيده مى شود در حالى که ما قرآن مى خوانيم و فرزندان و فرزندان فرزندان ما تا روز قيامت قارى قرآن خواهند بود. پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: واى بر تو زياد. من تو را از افراد با فضيلت مدينه مى دانستم (اين چه سخنى است که مى گويى؟) آيا يهود و نصارا تورات و انجيل را نمى خوانند در حالى که عمل به چيزى از دستورات آن نمى کنند. (بترسيد از اينکه شما هم به همين سرنوشت گرفتار شويد).
درباره اهمّيّت قرآن در خود قرآن و در روايات اسلامى تعبيرات بسيار مهمى وارد شده که فوق تصوّر است و در خطبه هاى نهج البلاغه نيز سخنان بسيار بلند و پرمعنايى آمده است که در بحث هاى پيشين گذشت; ولى اينجا تنها به ذکر بخشى از خطبه 182 که در جلد هفتم از آن بحث کرديم بسنده مى کنيم و آن اينکه امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) براى از دست رفتن برادران راستينش تأسف مى خورد و آنها را اين گونه مى ستايد: «أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَتَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَأَمَاتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ; آه کجا رفتند برادران من آنها که قرآن را تلاوت مى کردند و استوار مى ساختند. در فرايض قرآن تدبّر مى کردند و آن رابرپا مى کردند. سنّت را زنده نگه مى داشتند و بدعت را مى ميراندند. هنگامى که به سوى جهاد دعوت مى شدند اجابت مى کردند و به رهبر خويش اطمينان داشتند و از او پيروى مى کردند».
آن گاه امام(عليه السلام) در چهارمين توصيه خود به سراغ نماز مى رود و براى اهمّيّت آن چنين توصيه مى کند: «خدا را خدا را، که نماز را برپا داريد، چرا که ستون دين شماست»; (وَاللهَ اللهَ فِي الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِکُمْ).
تعبير «ستون دين» به طور گسترده در روايات معصومان(عليهم السلام) آمده است از جمله پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «إِنَّ عَمُودَ الدِّينِ الصَّلاَةُ وَهِيَ أَوَّلُ مَا يُنْظَرُ فِيهِ مِنْ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ فَإِنْ صَحَّتْ نُظِرَ فِي عَمَلِهِ وَإِنْ لَمْ تَصِحَّ لَمْ يُنْظَرْ فِي بَقِيَّةِ عَمَلِهِ; نماز ستون دين است و آن نخستين چيزى از اعمال انسان است که (در قيامت) به آن نظر مى شود. اگر نماز صحيح بود به ساير اعمال (خوب او) رسيدگى مى شود و اگر صحيح نبود به ساير اعمال او توجّه نخواهد شد».
امام باقر(عليه السلام) اين سخن را به صورت گسترده ترى بيان فرمود: «الصَّلاَةُ عَمُودُ الدِّينِ مَثَلُهَا کَمَثَلِ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَتِ الاَْوْتَادُ وَالاَْطْنَابُ وَإِذَا مَالَ الْعَمُودُ وَانْکَسَرَ لَمْ يَثْبُتْ وَتِدٌ وَلاَ طُنُبٌ; نماز ستون دين است مانند ستون خيمه; هنگامى که ستون خيمه ثابت و برقرار باشد طناب ها و ميخ ها کارآيى دارند و اگر ستون خيمه کج شود يا بشکند از ميخ ها و طناب ها کارى ساخته نيست».
دليل آن اين است که نماز، انسان را پيوسته به ياد خدا مى اندازد و روح تقوا را در انسان زنده مى کند، لذا او را از فحشا، منکرات و ترک طاعات باز مى دارد و به اين ترتيب خيمه دين برپا مى ماند; اما ترک نماز، انسان را به خدافراموشى مى کشاند و آن کس که خدا را فراموش کند آلوده هر کار خلافى مى شود.«
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷)بخش سوم🔹
↩️امّا چرا دعاها براى رفع شر حاکمان شرور مستجاب نمى شود؟ براى اينکه در روايات اسلامى آمده آنجا که مصيبت به واسطه سوء اختيار خود انسان و کوتاهى او باشد، دعا براى رفع آن مستجاب نمى گردد و به آنها گفته مى شود: اين نتيجه اعمال خود شماست چرا چنين کرديد که به چنان عاقبت بدى گرفتار شويد؟
جالب اين است که از امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) نقل شده حتى اگر نيکان هم در چنين شرايطى دعا کنند دعاى آنها مستجاب نخواهد شد: (فَيَدْعُو خِيَارُکُمْ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَهُمْ).
**
نکته:
اهمّيّت امر به معروف و نهى از منکر:
درباره اهمّيّت امر به معروف و نهى از منکر بحث هاى گسترده اى در آيات قرآن مجيد و روايات وارد شده است که در اينجا تنها به دو روايت قناعت مى کنيم:
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «إِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِيلُ الاَْنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الاَْرْضُ وَيُنْتَصَفُ مِنَ الاَْعْدَاءِ وَ يَسْتَقِيمُ الاَْمْر; امر به معروف و نهى از منکر راه انبيا و طريقه صالحان است فريضه بزرگى است که با آن ساير فرايض برپا مى گردد جادّه ها امن و امان و کسب ها حلال مى شود، حقوق غصب شده به صاحبانش بازگردانده شده و زمين ها آباد مى گردد و از دشمنان انتقام گرفته خواهد شد و تمام امور سامان مى يابد».
در ذيل همين حديث آمده است که خداوند عزّوجل به شعيب پيامبر(صلى الله عليه وآله) وحى فرستاد که من صد هزار نفر از قوم تو را کيفر خواهم داد; چهل هزار نفر از اشرار و شصت هزار نفر از اخيار! شعيب عرضه داشت: پروردگارا اشرار به جاى خود، اخيار چرا؟ خداوند عزّوجل به او وحى فرستاد: «دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي وَلَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي; با گنهکاران راه سازش و بى تفاوتى پيش گرفتند و هرگز به جهت خشم من خشمگين نشدند».
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «الاَْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيُ عَنِ الْمُنْکَرِ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللهِ فَمَنْ نَصَرَهُمَا أَعَزَّهُ اللهُ وَمَنْ خَذَلَهُمَا خَذَلَهُ اللهُ; امر به معروف و نهى از منکر دو مخلوق (برجسته) از مخلوقان خدايند هرکس اين دو را يارى کند خدا به او عزّت مى بخشد و هرکس دست از يارى اين دو بردارد خدا او را مخذول مى کند».
تعبير به مخلوق در واقع نوعى تشبيه است. اين احتمال نيز وجود دارد که خُلق به معناى خصلت باشد، ولى به قرينه ذيل حديث اين احتمال بعيد به نظر مى رسد.
در هر حال مسأله امر به معروف و نهى از منکر از امورى است که هم خداوند متعال به وسيله انبيا و اوليايش آن را انجام مى دهد و هم انبياى الهى و اوصياى آنها و هم تمام مردم به آن مأمورند.
در پايان اين بخش از وصيت نامه بايد با صراحت اعتراف کرد که دستورات ده گانه فوق چنانچه در زندگى مسلمانان پياده شود هم دنياى آنها تأمين مى گردد و با عزّت و قدرت و سربلندى خواهند زيست و هم آخرت آنها قرين سعادت و خوشبختى خواهد بود و از شخصيتى مانند اميرمؤمنان(عليه السلام) جز اين انتظار نمى رود که در بستر شهادتش برنامه سعادت دنيا و آخرت را در وصيت نامه کوتاهش بيان فرمايد.»
#نهج_البلاغه_نسخه_سعادت_بشریت
#درمسیرسعادت_درمسیرنهج_البلاغه_خوانی
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷)بخش چهارم🔹
🔹سفارش تاکيد امام(عليه السلام) درباره قاتلش!
امام(عليه السلام) در بخش آخر اين نامه، روى سخن را به خويشاوندان خود از فرزندان عبدالمطلب کرده سه دستور مهم درباره سرنوشت قاتل خود به آنها مى دهد که نشانه عظمت فوق العاده امام و سعه صدر آن حضرت است.
نخست مى فرمايد: «اى فرزندان عبدالمطلب! نکند بعد از شهادتم (به بهانه قتل من) در خون مسلمانان فرو رويد و بگوييد: اميرمؤمنان کشته شد. آگاه باشيد جز قاتل من را به سبب قتل من نکشيد»; (ثُمَّ قَالَ: يَا بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ، لاَ أُلْفِيَنَّکُمْ(1) تَخُوضُونَ(2) دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً، تَقُولُونَ: «قُتِلَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ». أَلاَ لاَ تَقْتُلُنَّ بِي إِلاَّ قَاتِلِي).
اين قضيه در طول تاريخ بسيار اتفاق افتاده است که وقتى شخص بزرگى يا پادشاه و سلطانى کشته مى شود گروهى از روى تعصب به کشتار وسيعى دست مى زنند و گروه ديگرى نيز فرصت را غنيمت شمرده و به تسويه حساب هاى شخصى مى پردازند و مخالفان خود را به اين بهانه به قتل مى رسانند. همان گونه که در تاريخ وارد شده است به بهانه قتل عمر به دست ابولؤلؤ، بازماندگان و دوستان او جمعى را به قتل رساندند. همچنين هنگامى که مصعب، برادر عبيد الله بن زياد را کشت، عبيدالله نذر کرد يکصد نفر از قريش را به قتل برساند. هشتاد نفر را به قتل رساند سپس با خبر شد که مصعب کشته شده و سر او را براى عبد الملک برده اند. در اين هنگام آرام گرفت;(3) ولى امام(عليه السلام) با پيش بينى حکيمانه اش جلو اين کار را گرفت به همين دليل بعد از شهادت آن حضرت تسويه حساب هاى شخصى به نام مبارک آن حضرت صورت نگرفت و ناامنى هايى که در اين گونه موارد پيش مى آيد، پيش نيامد.
آن گاه در ادامه اين سخن امام(عليه السلام) دستور دوم خود را صادر کرده مى فرمايد: «(درست) بنگريد هرگاه من از اين ضربت از دنيا چشم پوشيدم، او را تنها يک ضربت بزنيد تا يک ضربت در برابر يک ضربت باشد»; (انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَة).
جالب اين است که امام(عليه السلام) عدالت را درباره قاتل خودش حتى در کيفيت قصاص توصيه مى کند. مبادا ناراحتى هاى شديد شيعيانش سبب شود او را به طرز غير عادلانه اى قصاص کنند.
حتى درنامه 23 خوانديم که امام(عليه السلام) مى فرمايد: «إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَإِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَإِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَهُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ; اگر زنده بمانم، ولىّ خون خويشم (و مى توانم قصاص يا عفو کنم) و اگر از دنيا چشم بپوشم فنا (در دنيا) ميعاد و قرارگاه من است و اگر عفو کنم، عفو براى من موجب قرب به خداست و براى شما (در صورتى که از ميان شما بروم) حسنه و نيکى در نزد خداوند است، بنابراين عفو کنيد آيا دوست نداريد خدا شما را بيامرزد».
از اين عبارت استشمام مى شود که امام(عليه السلام) حتى مايل بود قاتلش عفو شود; ولى به يقين شرايط آن محيط هرگز آماده پذيرش اين عفو نبود و لذا امام(عليه السلام) در اينجا به حدّاقل امر قصاص توصيه مى فرمايد.
قابل توجّه اينکه در تاريخ طبرى و همچنين در کامل ابن اثير آمده است که قاتل على(عليه السلام)، عبدالرحمان بن ملجم پيش از آنکه مولا به شهادت برسد گفت: من چهل روز شمشير خود را تيز کردم و از خدا خواستم که بدترين خلقش با آن به قتل برسد. امام(عليه السلام) فرمود: (درست گفتى) تو را که بدترين خلق خدا هستى با شمشير خودت قصاص خواهند کرد».(4)
سپس امام(عليه السلام) در سومين و آخرين توصيه خود مى فرمايد: «و او را مثله نکنيد (گوش و بينى و اعضاى او را جدا نسازيد) که من از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم مى فرمود: از مثله کردن بپرهيزيد، هرچند نسبت به سگ گزنده باشد!»; (وَلاَ تُمَثِّلُوا(5) بِالرَّجُلِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ: «إِيَّاکُمْ وَالْمُثْلَةَ وَلَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ(6)»).
مثله کردن به عنوان انتقامى غير انسانى در جاهليت عرب معمول بود و به همين دليل اعراب جاهلى هنگامى که در جنگ احد حمزه عموى پيامبر را شهيد کردند گوش و بينى آن بزرگوار را بريدند و به اين هم قناعت نکردند، بلکه پهلوى او را شکافته جگر او را بيرون کشيدند. معروف است که پيامبر پس از مشاهده اين منظره فرمود: اگر خداوند مرا بر قريش پيروز کند با سى نفر (يا هفتاد نفر) از آنها همين گونه رفتار مى کنم. اينجا بود که آيه شريفه نازل شد: «(وَإِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ); وهرگاه خواستيد مجازات کنيد، تنها همان گونه که به شما تعدّى شده کيفر دهيد; و اگر شکيبايى کنيد، اين کار براى شکيبايان بهتر است».(7) ادامه⬇️
↩️در اين هنگام پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت خداوندا صبر مى کنم صبر مى کنم (و انتقام نمى گيرم)».(8)
مى دانيم پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) پس از فتح مکّه کاملا قدرت داشت که به شديدترين وجهى از آن جنايت کاران انتقام بگيرد; ولى همه را مشمول عفو و رحمت گسترده خود قرار داد.
اضافه بر اين در حديثى از يکى از صحابه آمده است که مى گويد: «مَا خَطَبَنَا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) خُطْبَةً أَبَداً إِلاَّ أَمَرَنَا فِيهَا بِالصَّدَقَةِ وَ نَهَانَا عَنِ الْمُثْلَة; رسول خدا هرگز خطبه اى براى ما (در مسير ميدان جهاد) ايراد نفرمود مگر اينکه در آن به صدقه دستور داد و از مثله کردن نهى نمود».(9)
*
پی نوشت:
1 . «أُلْفِيَنَّکُمْ» از ريشه «لَفْو» بر وزن «لهو» در اصل به معناى جدا ساختن مانند جدا کردن گوشت از استخوان است و الفاء به معناى يافتن ناگهانى است.
2 . «تَخُوضُونَ» از ريشه «خَوْض» در اصل به معناى فرو رفتن در آب است سپس به ورود عميق در هر چيزى حتى در مباحث علمى اطلاق شده است.
3 . رجوع شود به شرح نهج البلاغه علاّمه تسترى، ج 11، ص 87.
4 . تاريخ طبرى، ج 4، ص 111; کامل ابن اثير، ج 3، ص 390.
5 . «تُمَثِّلُوا» از ريشه «مَثْل» بر وزن «اصل» به معناى بريدن و جدا کردن اعضاى بدن کسى و عقوبت نمودن آمده است.
6 . «عقور» به معناى درنده و گزنده، صيغه مبالغه از ريشه «عقر» بر وزن «عقد» به معناى مجروح ساختن و زخمى نمودن است. اين واژه غالباً در مورد سگ به کار مى رود ولى گاه به حيوانات ديگر نيز اطلاق مى شود.
7 . نحل، آيه 126.
8 . تفسير نمونه، ج 11، ذيل آيه 126 سوره نحل.
9 . بحارالانوار، ج 101، ص 216، ح 4.
#جلسه_هفتاد_و_ششم_چهارشنبه۲۶مهرماه۱۴۰۲
#پایان✅️
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هشدار افسر سابق اطلاعاتی آمریکا به بایدن از قدرت نظامی نیروهای مقاومت و ایران؛ ما دیگر قدرتمندترین کشور دنیا نیستیم!
اسکات ریتر افسر ارشد اسبق اطلاعات آمریکا:
بایدن میداند نمیتواند ایران را شکست دهد به این دلیل به اسرائیل سفر کرده است تا به آنها بگوید نمیتوانیم اجازه دهیم وارد غزه شوید چون اگر ایران هم وارد شود آن وقت نمیتوانیم جلوی آنها را بگیریم، ما و اسرائیل میدانیم که در این جنگ شکست میخوریم.
آتش به اختیار
@brjko1402