🔻#یادداشترسیدهویژهمسابقه
✍️ عرق شرم فرات برای کودک رباب
ای صاحب تشنهترین لبهای کوچک دنیا؛ به آسمانها تعلق داشتی و زمین برای جا دادن بزرگیات بسیار کوچک بود اما تو چقدر بزرگ بودی که با یک گام شش ماهه، شهادت را به آغوش کشیدی و به ملکوت رسیدی، اما امان از دل مادرت که باید زین پس با یک گهواره خالی و لباسهای خونین، داغ فراغ تو و پدرت را تاب آورد و امان از روزهایی که انتظار رباب را میکشند؛ روزهایی که در آن کودکی در قنداقهاش نیست تا برای او مادری کند و همسری که سر بر تن ندارد تا با دلداریهایش قلب او را تسکین دهد.
امان از دل مادرت برای روزهایی که نیستی و چقدر خالق هستی با امتحان سختی مادرت را آزمود.
حالا که رفتی برای دل مادرت دعا کن؛ مادری که زین پس نوشیدن آب برایش از زهر هلاهل تلخ تر است؛ مادری که اینک آب برایش بوی خون میدهد و دلتنگی و حسرت.
کاش گهوارهات را هم با خود میبردی تا هربار تاب خوردن آن دل مادرت را نمیلرزاند و کودکان حرم را از فراغ همبازی کوچکشان به گریه وانمیداشت.
ای کوچکترین مرد میدان؛ فرات با دریغ کردن قطرات آبش از تو یک تاریخ پر از ننگ و یک بدنامی بزرگ برای خود به جا گذاشت.
نمیدانم فرات وقتی از پسِ سیراب کردن لبهای کوچک تو بر نیامد چگونه و با چه رویی هنوز موج میزند.
فرات چگونه هنوز جریان دارد، درحالیکه تنها با رساندن قطراتی آب به لبانت، جانت را نجات میداد و رباب در میانه راه مادری کردنش به عزایت نمینشست.
فرات با همه بزرگیاش چقدر در مقابل تو حقیر است و شاید آنچه اکنون در آن جاری است آب نباشد، بلکه عرق شرمش باشد در مقابل بزرگمرد کوچکی همچون تو.
آخ مادر نمیدانی که صورت نحیفت بر سر نیزهها در کنار سر عمو چه تصویری ساخته است، هیچ گاه تو را با چنین هیبتی ندیده بودم، جان مادر کِی اینقدر قد کشیدی و بزرگ شدی.
پسرم بدان آنچه مرا از پا درآورد درد اسارت نبود، بلکه دل نگرانی از این بود که مبادا سرت از روی نیزه بر زمین بیفتد و این نگرانی تا شام همراهم بود و نمیدانی این دل نگرانی چه به روزم آورد.
صورت نورانیات بر روی نیزه در کنار سر قمر بنی هاشم، گویی یک قرص کاملی از ماه را تشکیل داده است.
آخ که چقدر شبیه عمو عباس شدهای، انگار سالها در مکتب او شاگردی کردهای، خوب میدانم که دستان کوچکت زین پس همچون دستان بر زمین افتاده حضرت عباس، قادر به شکافتن آسمان و بالا بردن گرههای کور زمینیان است و چقدر باب الحوائج بودن زیبنده توست.
گویی مقدر شده دستان بریده شده عمو و دستان کوچک تو در طول تاریخ مایه آرامش گرفتاران باشند و با این دستهای کوچک چه گرههای بزرگی که گشوده میشوند و با دستان بر زمین افتاده قمربنی هاشم چه انسانهایی که از زمین بلند میشوند.
بی شک پیکر بی جانت مدینه را به یاد عمه جانتان زینب(س) خواهد آورد، اصلا کودککشی عادت این قوم است از کوچههای مدینه که قربانگاه برادرش محسن شد تا دشت پر از بلای کربلا که داغ تو را بر دلشان نهاد.
آرام بخواب که اکنون به لطف دشمن لبت سیراب سیراب شده است.
ای کوچکترین مرد میدان، کم سن ترین شهید و تاثیرگذارترین شخصیت کربلا منزلت تو را فقط آسمانیان درک میکنند پس پروازت به سوی آسمانها مبارک.
السلام علیک یا طفل الرضیع الصغیر.
✍ زهره نعلبندی
_____
📬 برای شرکت در مسابقه «یادداشتنویسی و پادکست محرم» بسیج رسانه قم، آثار خود را به @seyed_dost ارسال کنید.
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
🔻#یادداشترسیدهویژهمسابقه
✍️ماندن یا رفتن
ماندن حسین در رفتن است. عاشورا حادثه ی دیروز نیست، عبرت امروز و فرداست.
عاشورا یک جرقه نیست.
یک جریان است.
جریان ستیز حق علیه باطل
جریان نور و ظلمت
جریان هدایت و ضلالت
«و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة؛ «و حسين خون دلش را در راه تو نثار كرد، تا بندگانت را از درياي ضلالت و گم گشتي جهالت نجات يابند. ».
حسین تحول آفرین است، حرکت می کند تا هدایت کند. همه را دعوت میکند.
همه را صدا می زند. حبیب و عابس و میثم تمارها آماده ی آماده اند، گمشده ها همچون وهب نصرانی پیدا، پنهان شده ها چون زهیربن قین عثمانی و راه گمگشته ها همچو حربن یزید ریاحی را پیدا می کند. پرده از ماسک های شرک و نفاق و ریا بر می دارد.
این بار با معجزه ی قرآن و شق القمر هدایتی صورت نمی گیرد. گاهی مردم فاسد می شوند ولی احکام سر جایش هست ولی گاهی مجری حکم خدا نیز فاسد می شود؛ دراصل دین خدا به انحراف کشیده می شود. اینجا امام نه به خاطر حکومت و نه به شهد شهادت؛ فقط برای طلب اصلاح، خروج می کند.
جهالتی مردم را گرفته است که فقط مثل حسین باید در برابرش قد علم کند.
جهالتی که پینه های سجده بر پیشانی ها و دور سنگ کعبه طواف می کنند ولی باطن کعبه را با شمشیر از رو بسته برای «وفدیناه بذبح عظیم» آماده می شوند.
جهالتی که دیگر قرآن چاره شان نمی کند و سنگی از آسمان نمی آید تا هلاکشان کند.
ضلالتی که هم بازی حسین بودند و بارها سید شباب اهل الجنه را سوار بر دوش و پشت پیغمبرشان دیده بودند ولی حکومت ری آنها را به خموشی و خواب برده بود.
جهالتی که میمونها بر منبر پیغمبر بالا رفتند. بعضی ظاهر و پوسته ای از مسلمانی را نگه داشتند و بعضی مثل یزید ملعون از شجره ی خبیثه ی اموی، با حرام علنی مشروب خواری و میمون بازی، هوس حکومت رانی به سرش زده بود. در این هنگام ناله ی انا لله و انا الیه راجعون باید سر می دادند. (من رای سلطانا جائرا)
ضلالتی که حرام خدا حلال شده بود. «الذین امنو و هاجرو وجاهدوا....» هجرت مقدمه ی جهاد است. وظیفه ی امام هجرت و جهاد است. هر زمان حلال خدا حرام شود امام اقدام می کند. (مستحلا لحرم الله)
ضلالتی که بر عهدهایشان پایبند نبودند و هزاران نامه و همچنین سفیر حسین را نادیده گرفتند. صدای حسین را نمی شنیدند از خواص و عوام که جربزه ی وفای به عهد نداشتند و فقط آهنگ بدعهدی می زدند. این چیز بعیدی نبود از غدیر تا رحلت پیغمبرشان 70 و اندی روز بیشتر طول نکشید که دستان علی را بستند و ندای بی عهدی با امامت مولا سر دادند.
آنها بی وفایند هم مدینه، هم کوفه انگار اصلا علی و حسین را نمی شناسند و خودشان را به تغافل سپردند. امان از سکوت مکه و تعلل یمن و دغل بازی شامات (ناکثا عهدالله)
ضلالتی که مخالف سنت خدا رفتار کردند. همچو قوم بنی اسرائیل ساز مخالفشان کوک بود و امام برحقشان را دور می زدند. (مخالفا لسنة رسول الله)
خون خدا را ریختن از جهالت سقیفه ی بنی ساعده شروع شد. با غبار غفلت آیینهی نور خدا را محو کردند و نور خورشید را به کسوف بردند اما نور خدا هرگز خاموش نمی شود.
حسین خون خداست(ثارالله)
و خونبهای خون خدا خود خداست.
کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا
عاشورا زنده است، حسین رفته است اما با رفتنش جاری و ساری در قلبها مانده است. حسین تمام نمی شود و حسین تازه آغاز شده است.
✍فاطمه وجگانی
__________
📬 برای شرکت در مسابقه «یادداشتنویسی و پادکست محرم» بسیج رسانه قم، آثار خود را به @seyed_dost ارسال کنید.
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
🚩 برای دفاع از قرآن کریم و ناموس مطهر آن، همزمان با روز عاشورای حسینی که یزیدیان قرآن را دریدند و برگهای پارهپاره و خونین آن را بر سر نیزهها و روی خاک تفتیده کربلا ریختند، زینبگونه و به طور گسترده ندای خودمان را با «هشتگ #لبیک_یا_قرآن » به گوش جهانیان میرسانیم.
از اکنون در توزیع و جلب مشارکت عمومی برای استفاده از این هشتگ تلاش کنیم.
I #لبیک_یا_قرآن
#labbaik_ya_quran
➖➖➖
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 آب رویم را نبـــــــر...
◼️ و قسم به شرمندگی آب، آنگاه که سقا نیامد...
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
🔻#یادداشترسیدهویژهمسابقه
✍️تداوم سالانه از بزم اشک کودکانه
▪️بچه که بودیم محرم را با پوشیدن لباس مشکی شروع میکردیم، چادر به سر در خانهی همسایه ها را میزدیم که روضه مسجد محله شروع شده تشریف بیاورید.
گاهی به مادرمان اصرار میکردیم یک مرتبه روضه خانهی ما باشد. گاهی هم وسط روضه بی هوا دلمان میگرفت و با مداح شروع به خواندن میکردیم و مداح هم ما را تشویق می کرد و با مرحبا گفتن او صدایمان برای یا حسین گفتن بلندتر میشد.
▪️در همان عالم کودکی با گریه و شیون مادر ناراحت می شدیم و ما هم با او هم نوا میشدیم. حتی فکر میکردیم از شروع دهه تا عاشورا روزی یک نفر از اصحاب امام شهید میشده و این داغ و مصیبت بزرگی بود برایمان که صبر تحمل آن را نداشتیم.
روز اول ... روز دوم ...روز سوم...روز هفتم علی اصغر، روز هشتم علی اکبر، روز نهم ابالفضل العباس، روز دهم امام حسین (ع ).
▪️اما بزرگتر که شدیم فهمیدیم گریهی مادرمان برای این نیست که یاران امام هر کدام یک روز شهید می شدند بلکه این واقعه آنقدر سوزناک بوده که
هنوز داغی بر دل تمام نشده داغ و سوگ دیگری رخ میداده است.
▪️بزرگ شدیم و مصیبتمان هم بزرگ شد؛ در عالم بزرگی فهمیدیم هفتاد و دو یار وفادار امام را یک صبح تا عصر کشتند و امان نفس کشیدن نبود برای آل الله یکی میدان می رفت؛ برنگشته دیگری می رفت.
▪️آه چه مصیبت عظمایی بود روز عاشورا!! حالا فهمیدیم اگر فقط بخواهیم عاشورا گریه کنیم تا عصر از غصه، تاب ماندن برایمان باقی نخواهد ماند و راز لباس پوشیدن و داستان هر روز یک شهید کربلا برایمان کشف شد.
▪️بزم اشک برای حسین علیه السلام از روز اول محرم برپاست تا در عاشورا وسعت مصیبت جانت را نگیرد. گریه بر حسین (ع) را از اول شروع می کنیم تا بفهمیم در عاشورا چه گذشت؟
▪️دهه ی اول محرم ایجاد توجه و آمادگی صرف برای عاشوراست. عاشورایی که رمز بقای نهضت حسینی شد قیامی که پاسداشت نیکی و دفاع از حق در برابرظالم بود.
▪️عاشورایی که نه تنها کهنگی نمی گیرد بلکه روز به روز و سال به سال تازه تر می شود. عاشورا ماند تا یزید و یزیدیان بدانند که اگر کار خالص برای خدا باشد ماندگار خواهد شد
▪️عاشورا ماند تا بدانیم کشتی نجات ما همیشه در دریای بیکران هستی هدایت شده می راند. راز بقای عاشورا و قیام حسین بن علی ع چهره ای از اسلام ناب محمدی ص است برای آنکه از ضلالت و گمراهی رها شویم و به ساحل معرفت روی بیاوریم.
▪️عاشورا رسم دلدادگی زینب برای بردارش حسین را به ما آموخت. رسم وفاداری عباس برای برادرش حسین ع را به ما آموخت. حالا که مصیبت یاران حسین غمم را چند برابر کرده من هم میخواهم مثل بچگی ام روضه خوان قیام حسین (ع )شوم.
▪️بخوانم از خار مغیلان و طفل رباب ...
بخوانم از بی مرهمی تاول پای طفل سه ساله ..
نجوا کنم بر عمه ام زینب که در محمل تنهای تنها بود و قافله سالار وعلمدار و همه ی هستی او نبود ولی صبر کرد و گفت: ما رایت الا جمیلا...
▪️راستی چه شد که با این مصیبت عظما جز زیبایی چیزی ندید؟ پاسخ دندان شکن حضرت زینب( س) به ابن زیاد حاکی از نگاه توحیدی اش بود نگاهی که بهطور تام فقط در حضرت زینب تجلی یافت. او همه چیز را به انتخاب اذن الهی دانست که خیری در آن بود و نگاه توحیدی اش بود که اسارت، پیروزی، شهادت و جراحت را زیبا و از طرف خدا دانست.
✍️ فاطمه تقی نژاد
#کشتی_نجات
__________
📬 برای شرکت در مسابقه «یادداشتنویسی و پادکست محرم» بسیج رسانه قم، آثار خود را به @seyed_dost ارسال کنید.
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
🔻#یادداشترسیدهویژهمسابقه
✍️ اگر در کربلا بودم...
هر سال محرم که می شود،آرزو میکنم کاش در کربلا بودم و پاسخ هل من ناصر را با فدا کردن جانم می دادم.
حسابی هم اشک می ریزم،غصه میخورم و بی تاب می شوم.
زیارت عاشورا که میخوانم ، لعن هایش را از ته دل می گویم و کلی بد و بیراه نصیبشان میکنم.
به مردم کوفه که فکر می کنم،از تک تکشان نفرت دارم،شاید یک نوع پدرکشتگی.
وقتی اسم یزید و شمر و عمر سعد را می شنوم ، از عصبانیت سرخ می شوم.
با خواندن داستان اسارت زنان رگ غیرتم باد می کند و به هق هق می افتم.
از خودم میپرسم:
اگر در کربلا بودی در کدام سپاه بودی؟
به زنان کوفی می اندیشم که اگر جای آنها بودم،از خیر آن همه زر و زیور می گذشتم؟از همسرم چطور؟
فکرم به آب و نان کودکانم بود یا غربت امامم؟
با مسلم چه می کردم؟
حالا چرا کاری نمیکنم؟!
اگر کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلاست،چرا ساکت نشسته ام؟
صدای فریاد هل من ناصر پسر حسین را نمی شنوم یا برای کوتاهی های خودم دلیل می آورم؟
نمیدانم!
شاید مثل عبیدالله بن حر ، ترس روبرویی با امام و دعوتش را داشته باشم و بگویم :دعا می کنم برای اینکه خدا نصرتش را به امامم برساند!
شاید هم تا فتنه ای شود مثل عمرو بن حجاج ، رنگ عوض کنم!
شاید هم مثل شبث بن ربعی با هر بادی به سمتی بروم؛روزی در سپاه علی علیه السلام و روزی در جنگ با پسرش!
شاید هم کمی از آنها جلوتر باشم،مثل ضحاک بن عبدالله مشرقی؛ کمی هم برای امام شمشیر بزنم.
آنهم با کلی شرط و شروط!
در آخر هم فرار کنم و نظاره گر شهادت امامم و اسارت خاندانش باشم.
شاید هم زمانی که امام تلاش می کند هدایتم کند مثل عبدالله بن مطیع،شروع به نصیحت کردن امام کردم!
شاید زیادی ازشان بدم می آید،من هم دست کمی از آنها در بی بصیرتی و اشتیاق به دنیا ندارم!
✍ محدثه امامی نیا
_____________
📬 برای شرکت در مسابقه «یادداشتنویسی و پادکست محرم» بسیج رسانه قم، آثار خود را به @seyed_dost ارسال کنید.
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
🔻#یادداشترسیدهویژهمسابقه
✍️فتنه ها بستری از رویش ها و ریزش ها
فکر کنم تا الان بارها این جمله « فتنه ها هم ریزش دارند هم رویش» را از زبان بزرگان در موقعیت های مختلف شنیده اید.
رشد و کمال جریان حق و اهل حق، مشروط به امتحان و قبولی در امتحانات و فتنه ها است؛ «آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها می شوند و مورد آزمايش قرار نمیگيرند (عنکبوت، 2)، حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بعد از فتنه قتل عثمان و بیعت مردم با ایشان فرمودند: «سخت آزمايش می شويد، چون دانه اى كه در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند به هم خواهيد ريخت، زير و رو خواهيد شد، تا آن كه پايين به بالا، و بالا به پايين رود... (نهج البلاغه، خطبه ۱۶)؛ گاهی این ریزش ها از کنج پستوی حجره هاست ، گاهی از بالای کرسی اساتید ، گاهی از قلب یکی از ارکان نظام و حتی از بالای منبرها و شاید خانه ی من و تو....
این ریزش ها میتواند شامل آدمهایی باشد ، در لباس ها و مناصب مختلف مثلا یک روحانی که سالها درس دین داده و الان بر گناه و فتنه لباس دین می پوشاند و حجیت به آن میدهد و حتی گاهی از همین آدمهای ساده ی دور و بر خودمان که سالها سنگ انقلاب و اسلام را به سینه میزدند اما اکنون در گرد و غبار فتنه ها گم شده اند...
پس هیچ تضمینی برای هیچ کس وجود ندارد که لباسش ، منصبش ، درجه و سوابق انقلابی اش بتواند او را در این غربال نگه دارد پس خطر در کمین همه ی ماست...
اما چیزی که بیشتر از همه در این فتنه ها می شنویم ریزش هاست و آنقدر این بخش برای ما پررنگ میشود که از رویش ها غفلت میکنیم ، و همین غفلت ما باعث میشود فضای تنگ و تاریک و نا امیدانه در دل و ذهن های ما رقم بخورد ... اما این همه ی داستان نیست اینک میخواهم از منظر دیگری به این فتنه ها نگاه کنیم..
برمی گردم به شهریور ماه سال گذشته ، همان زمانی که فتنه ی مهسا امینی کلید خورد ...یک مرگ طبیعی و یک جنجال و فتنه ی بزرگ... فتنه ای که در آن جان چندین جوان مومن و عزیز سرزمین من گرفته شد ، کسانی که مظلومانه مورد آماج حمله ی دشمنان نظام و اسلام قرار گرفتند و پرپر شدند ، میخواهم یادی کنم از شهید عجمیان ، شهید مختار زاده ، شهدای مظلوم انتظامی و بسیجی و پاسدار و وووو شهید آرمان عزیز ، آرمان علی وردی .
آرمانی که همچون مولایمان حسین ع مظلومانه و تنها و غریب شکنجه و شهید شد ولی تا آخر پای آرمانی که عهد بسته بود ماند ..
خوب یادم هست بعد از شهادت آرمان ، خواب و خوراک برایمان نمانده بود ، داغ چشم های مصمم و مظلومش ، داغ نگاه آخرش جلوی دوربین گرگان گرسنه ای که مظلومانه شکنجه اش دادند تا به رهبر عزیزش به صاحب الامرش توهین کند و نکرددد .... داغی نبود که با هیچ آبی قابل سرد شدن باشد ، وقتی فکر میکردم آرمان در جایی شهید شد که من سالها قبل در آنجا قدم زده ام حالم بدتر از قبل می شد !!! نمیدانم اهالی آنجا اکنون چه حسی دارند که از محل قتلگاه او عبور میکنند اما خوب میدانستم که حال من خوب نیست..
بدترین قسمت این واقعه این است که تصور کنی هیچ کاری از تو ساخته نیست و این دردی که در قلب تو هست را بیشتر خواهد کرد ،دوستی میگفت: تنها درمان حال بد من در این شرایط پیوستن به بسیج بود در نزدیکترین پایگاه مقاومت محل زندگی و این شد شروعی دوباره
و عهدی نو با خودم و خدای خودم و برادر شهیدم آرمان که تا جایی که در توان دارم کاری کنم راه پاکش ادامه پیدا کند.
در این مدت تعداد زیادی را دیدم که به حرمت خون همین شهدای فتنه وارد بسیج شدند تا دینشان را ادا کنند، زنان بد حجابی را دیدم که محجبه شدند ! ضد ولایت هایی را دیدم که با دیدن صحنه ی مقاومت آرمان عزیز ، اینک ولایتمدار شده اند .
فتنه ها مثل گردباد میمانند با سرعت می آیند و با یک حرکت فضا را پر از گرد و غبار میکنند به گونه ای که حتی گاهی اوقات نمیتوانی طرف حق و باطل را پیدا کنی گاهی از دل گرد و غبار برخی فتنه ها، زهیر ، حربن ریاحی، سعد بن حارث ،و.... بیرون میایند و گاهی شبث ها و شمرها و عمر سعدها و قاضی شریح ها .. اینجاست که باید بدانی این مسیر چپ و راست ندارد و کلام درست ، همانیست که رهبرت امر میکند و جلو و عقب ماندنت جز هلاکت و گمراهی در این فضا برای تو هیچ چیزی را به ارمغان نخواهد آورد.
ای کاش بتوانیم حسینی باشیم تا کربلای دیگری رخ ندهد.«اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا»
✍ سمیرا غفوری منش
__________
📬 برای شرکت در مسابقه «یادداشتنویسی و پادکست محرم» بسیج رسانه قم، آثار خود را به @seyed_dost ارسال کنید.
بسیج رسانه قم
@brqom_ir
🔻#یادداشترسیدهویژهمسابقه
✍️ هیئت ها میاندار دارند و دسته ها طبل زن!
کاشی اول:
دست پسرک را گرفتهام و میرویم حسینیه.
از لحظهای که نمیدانم کی بود فقط به طبل نگاه میکنم و طبل زن!
دسته زنجیر زنی پشت به مداح حلقه ای را دور میزدند. عملا ارتباطی بین مداح و زنجیرزنها نیست و آنچه نمیگذارد هرکس هرکار دلش خواست بکند و انسجام کار را نگه میدارد طبل زن است!
۲ تا تک ضرب و یک ۳ ضرب.
دسته هم آرام میچرخد و جا عوض میکند و طبق میل مداح پیش میرود.
نظم آهنگین و زیبایی در جریان است.
طبل زن شروع میکند بجای ۲ تا تک ضرب و ۱ سه ضرب ، ۲ تا سه ضرب بنوازد.
یک لحظه نظم بهم میخورد ولی خیلی زود نظم جدید شکل میگیرد.
پسرک خسته شده و نق میزند.
رو به مادرشوهر میگویم: عجب!
تازه شروع کردند به سه ضرب زدن!
مردم خسته شدند چرا تمام نمیشود؟
جواب میدهد: حالا که شروع کردهاند به سه ضرب زدن یعنی کار رو به اتمام است و چند دقیقه دیگر تمام میشود!
یعنی طبل زن مردم را هم آرام میکند؟
مداح را چه؟
اگر مداح زمان را رعایت نکند و همین طور بخواند طبل زن او را هم متوجه میکند؟
نمیدانم...
پسرم خوابش برده
برمیگردیم.
کاشی دوم:
شام میخوریم. تلوزیون یکی از هیئات بزرگ را نشان میدهد.
وسط کوچه هایی که مردم زده اند یکی میانداری میکند.
میانداری کردن را که دیگر آشنایی دارید؟
میانداری کردن یعنی نگذاری هیئت از شور بیافتد، همه را هماهنگ کنی ، وقتی بناست سبک سینه زنی تغییر کند میاندار همه را باخبر میکند ، اگر مداح از نفس افتاد هم احتمالا میاندار جمع را به خواندن چند خط دعوت میکند.
و کلی کار دیگر که من احتمالا نمیدانم چیستند.
چقدر وظیفه میاندار هیئت شبیه طبل زن دسته است!
کاشی سوم:
از بیرون صدای نوحه و عزا میآید نمیفهمم چه میخواند!
گوش نمیکنم
فقط به نظم و آهنگ آن دقت میکنم!
و فکر میکنم که میاندار فرهنگ کیست؟
کی حرکت های فرهنگی را با هم هماهنگ میکند؟
نخ تسبیح این همه کار خوب چیست؟
دسته پشت به مداح زنجیر میزند و مداح هم برای خودش میخواند و هیچ کس نمیفهمد که هرکس هرطور عشقش کشیده دارد زنجیر میزند!
چه صحنه عجیبی!
این اتفاق بعید است تا کنون افتاده باشد!
عزاداری های محرم کوچک و بزرگشان نظم دهندگان خاصی دارند.
کاشی آخر:
صدا قطع شده
فکر هایم هم ته کشیده.
آخرین جمله ای که از ذهنم میگذرد این است:
از محرم و صفر حالا حالاها باید آموخت!
✍ فاطمه قدیری
_____
📬 برای شرکت در مسابقه «یادداشتنویسی و پادکست محرم» بسیج رسانه قم، آثار خود را به @seyed_dost ارسال کنید.
بسیج رسانه قم
@brqom_ir