#کلام_شهید
⭕️ #حاج_قاسم سلیمانی:
🌼 این انقلاب ، آنقدر تلاطم و سختی دارد که یک روزی شهدا آرزو میکنند زندہ شوند و برای دفاع از انقلاب دوبارہ شهید شوند ....
🌷 در بهار آزادی جای شهدا خالی
🌼@bshmk33
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
برای اهل ایمان، گناهان کبیره و فحشا
خط قــرمــز محســوب میشود.
ڪہ هیچوقت به خود اجازه نمیدهند
حتـی دور و بر این محــدودهٔ قــرمــز،
پایشان نزدیڪ شود.
« آیه 37 سوره شوری »
يَجْتَنِبُـــونَ كَبَـــائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَــوَاحِــشَ
و ڪسانـى ڪه از گنــاهــان ڪبيره و
زشتــىها پرهيــز مىڪننـد.
🌼@bshmk33
شما به هنگام سختی و نیاز دعا می کنید،
کاش در عین عافیت و در روزهای فراوانی هم دعا می کردید...!
📕 #پیامبر_و_دیوانه
✍🏻 #جبران_خلیل_جبران
🌼@bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخیز که فجر
انقلاب است امروز
بیگانه صفت
خانه خراب است امروز
هر توطئه و
نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا
نقش بر آب است امروز 🌹🌹
🌼@bshmk33
طلبه جوانی از مقدس اردبیلی (ره) پرسید: استاد! آیا شما گناه میکنید؟
استاد گفت: فرزندم؛ همه انسانها جایز الخطا هستند.
دوباره پرسید: عموم انسانها را که میدانم، منظورم خود شما هستید، آیا شما گناه میکنید؟
مقدس اردبیلی (ره) با تبسم پاسخ داد: الله اکبر، حالا که اینقدر اصرار میکنی، باید بگویم نه! من گناه نمیکنم.
شاگرد پرسید: آیا فکر گناه هم نمیکنید؟
استاد فرمود: نه عزیزم، فکر گناه هم نمیکنم.
طلبه جوان که خیلی تعجب کرده بود پرسید: مگر امکان دارد استاد؟
مرحوم مقدس اردبیلی فرمود: آری، امکان دارد، اگر قبول ندارید من سؤالی از شما میپرسم، جواب صحیح آن را بدهید:
آیا شما نجاست میخورید؟
طلبه جوان که احساس میکرد مورد اهانت قرار گرفته، رنگ چهرهاش تغییر کرد و گفت: نه استاد، این چه سؤالی است؟
مقدس اردبیلی (ره) دوباره فرمود: آیا فکر خوردن نجاست را هم نمیکنی؟
جواب داد: نه
استاد فرمود: گناه نزد من مثل نجاست است، حتی بدتر از آن است.
🌼@bshmk33
═══✙🍃✨🍃✨🍃✙══
✨ حضرت آيت الله مجتهدي تهراني :
☝️اولين عملي که باعث خوب شدن کار و بار انسان مي شود
🌷 راضي نگه داشتن پدر و مادر 🌷
است.
✌️دومين عمل
🌷 نماز اول وقت 🌷
است.
🌟 نماز اول وقت در اين که کارتان خوب شود مؤثّر است.
🌟 کساني که به هر دري مي زنند ، ولي کارشان درست نمي شود براي اين است که نماز اول وقت نمي خوانند.
✅👈 جوانها به شما توصيه مي کنم اگر مي خواهيد هم دنيا داشته باشيد و هم آخرت ، نماز اول وقت بخوانيد.
🌼@bshmk33
يادم نمياد وقتي توي رحم مادرم بودم به خدا گفته باشم: خداجون حواست باشه ها من بايد دوتا دست داشته باشم، حواست باشه ها كليه منو سرجاش باشه، حواست باشه قلب من و سمت چپ بذاري
همشون و بدون اينكه من بگم و درخواست كنم دو دستي تقديم كرد
بدون اينكه ذره اي نگران باشم واسه داشتنشون توي زندگيم
اون وقت اين خدا خواسته هاي الان منو نميدونه؟ اينكه چي چه موقع اتفاق بيفته نميدونه؟
نگران چي هستم من؟!
قبول دارم بيتابيمون رو، دلتنگيمون رو، شوق برگشتن به خونمون رو، اما به وقت الهي درست ميشه نه به وقت بشری
چاره اي نداريم جز اينكه مثل وقتي كه توي رحم مادر جانمان غرق در امنيت و حفاظت كامل بوديم، خودمونو با همه روياهامون بندازيم توي بغل خدا
تا پيش از اينكه پلك بزنيم همه روياهامون رو توي واقعيت زندگيمون مزه مزه كنيم!
#رویا_پیرهادی
🌼@bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدادرگل،خدا،درآب و رنگ ست
خدانقاش اين دشت قشنگست...
خدايعني درختان حرف دارند،
شقايق ها،دروني ژرف دارند...
خدادرهرنظر آينه ماست
همين حالا،خدا،درسينه ماست
خداشبنم خدا باد وخداگل
خدازيباترين باغ تکامل...
گهي،گل ميکند ماراخبردار،
گهي،مرغي بما ميگويداسرار...
خداراميتوان ازنورفهميد
خدارادرپرستش ميتوان ديد..
🌼@bshmk33
🌷 آشنایی با پیشگامان انقلاب اسلامی
( قسمت دهم و آخر )
🌷 رهبر معظم انقلاب ، #امام_سید_علی_خامنه_ای ( حفظ الله )
👇👇👇
مروری بر خاطرات آیتالله خامنهای از زندانهای ستمشاهی
«من بارها بازداشت شدم. مرا شش مرتبه بازداشت کردند؛ یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعاً این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره زندگی ما در آن زمانها، برای ایرانیها دوران بسیار بدی بود.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴
یاران انقلاب
نسل یاران انقلاب، که حالا بقیةالسلف آنها، آیتالله سیدعلی خامنهای، رهبریِ انقلاب را برعهده دارند، نسلی "مبارز" بود. مبارزه برای نسلهای بعد، تصویری است ذهنی و برای این قوم نوعی از "زندگی" به شمار میآمد. نوعی از زیست اجتماعی و نه ژست سیاسی، که باید برای آن از همه آرزوهای خود میگذشتند[۱] و در راه آیندهای متعالی همه چیز را فدا میکردند. سالهای قبل از انقلاب مشحون از واژگانی بود مثل ساواک، تعقیب، شکنجه و بازداشت.
زندانِ سیاسی سالهای قبل از انقلاب، نه محلی برای اجتماع و تنبه مشتی مخالف سیاسی که محل اقامت میزبانانی بود، درسآموختهی تخصصهای آمریکایی و اسرائیلی[۲]- که در یک «دستگاه جهنمی»، "مبارزه را سخت کنند" که گاهی هم سخت میشد واقعا: «آنقدر از این داعیهداران و خیلی از کسانی که تحلیلهای مارکسیستی و روشنفکری و ادّعا و حرف داشتند، وقتی آن زندانها را دیدند و شکنجههایش را حتّی بسیاری ندیدند، بلکه فقط شنیدند، از وسط راه برگشتند و خودشان را تسلیم کردند!»[۳] زندگی مبارزاتی آیتالله خامنهای اما، نمودار یکی از پرماجراترین زندگینامههای آن عصر است. مردان مبارزی که زندان، ممنوعالسفری[۴]، دوری از خانواده، ترسِ اعضای خانواده، شکنجه کشیدن، شکنجهی دیگران را دیدن، تبعید و حتی هراس از گام برداشتن بر سنگفرش خیابانها[۵] را بازیچهی همتهای بلندشان قرار داده بودند.
مأموریت از جانب خدا
نخستین دستگیری آیتالله خامنهای به زمانی باز میگردد که در محرم سال ۱۳۴۲، یاران امام ماموریت یافتند که منابر را سیاسی کنند و علیه سیاستهای دولت وابسته و جنایات مدرسه فیضیه[۶] اطلاعرسانی کنند. آیتالله خامنهای عازم بیرجند، پایگاه خاندانیِ اسدالله علم شد. مسئولان امنیتی بیرجند در شب تاسوعا، آیتالله خامنهای را بازداشت و پس از یک شب بازداشت، به شرط ترک منبر آزاد کردند. سه روز بعد، واقعه پانزدهم خرداد در شهر قم به وقوع پیوست که ایشان به دلیل فعالیتهای اعتراضی پس از این واقعه دوباره دستگیر و ده روز هم در زندان نظامی محبوس شد. گفتگوی آیتالله خامنهای با ماموران امنتیتی رژیم در ماجرای این دستگیری نشان از روحیه بالای ایشان میدهد: «پرسید: از طرف چه کسی مأمورید؟ گفتم: از جانب خدا... سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گفت : این کار خطر دارد؛ مشکلات دارد؛ شما جوانید. گفتم: من فکر نمیکنم بالاتر از اعدام کاری باشد؛ شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کردهام. همه کارهای شما زیر اعدام است. واقعاً مبهوت شده بود و گفت: شما که خود را برای اعدام آماده کردهاید، من به شما چه بگویم.»[۷]
رمضان (بهمن) همان سال، فرصت تبلیغ مجددی پیش آمد که آیتالله خامنهای شهرهای کرمان و زاهدان را انتخاب کردند. پس از دو سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و دیدار با علمای شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانىهای متعرضانه و کنایهدار ایشان در این شهرها، بهویژه در روز ششم بهمن (سالگرد همهپرسی انقلاب سفید) بهسرعت توجه مراقبان امنیتی رژیم را جلب کرد تا اینکه در روز پانزدهم رمضان، روز میلاد امام حسن (ع)، ساواک شبانه ایشان را دستگیر کرد و با هواپیما به تهران فرستاد. دو ماه زندان انفرادى در قزلقلعه، مجازات این سخنرانیها بود؛ مجازاتی که پس از مراحلی از بازجویی و شکنجههای روانی تعیین شد: «اذیت زبانی و تضییع و اهانتهای خیلی بد [کردند]، حرفهای خیلی زشت آنجا زدند که من یادم نمیرود. [جزئیات آن را] نمیخواهم... بگویم. برخورد خیلی تندی کردند... نه اینکه وحشت کنم بترسم، اما احساس تنهایی کردم؛ واقعا احساس کردم هیچ کس نیست که به من کمک کند و پناه بردم به خدا.»[۸]
۵۲ روز بازداشت انفرادی
بهانه بازداشت سوم در ۱۴ فروردین ۱۳۴۶، فعالیتهای سیاسی آیتالله خامنهای در اعتراض به تبعید آیتالله سید حسن قمی (از علمای مبارز مشهد) به خاش بود.[۹] اما آنچه بیشتر در بازجوییها و دادگاه، اتهام اصلی ایشان عنوان میشد، ترجمه یک کتاب بود؛ کتاب «آینده در قلمرو اسلام». این کتاب، نوشته سیدِقطب، اندیشمند انقلابی مصری بود که وجوه ضداستعماری و سیاسی اسلام را برجسته و با لحنی پرشور و پرمدعا، آرزوی برتری اسلام بر دیگر مرامها را تصویر میکرد. آنچه از مروری گذرا بر متن بازجوییهای این دوره دیده میشود زیرکی و تمرکز آیتالله خامنهای است که با تقیه و دادن پاسخهای هوشمندانه، کوشش بازجویان و قاضیان برای تطبیق اعمال ایشان بر موارد خرابکارانه را بیاثر گذاشت. با این حال، آیتالله خامنهای پس از تحمل ۵۲ روز بازداشت انفرادی و بدون امکان ملا
قات در زندان لشکر مشهد، به سه ماه زندان محکوم شد که با تبدیل قرار به وجهالکفاله در تاریخ ۲۶ تیر ۴۶ آزاد شد. فضای بازجوییها و دستگیریها بهگونهای تلخ و وحشتناک بود که بر فرزندان ایشان هم اثر میگذاشت. آیتالله خامنهای، حالات فرزند بزرگ خود مصطفی را که در آن هنگام کودک خردسالی بوده است را به یاد میآورند که هنگام دیدار در زندان، «بچه را گرفتم و بوسیدم، اما او مبهوت و حیرتزده و زبانبندآمده به من نگاه میکرد. سپس گریه بلندی سر داد که نتوانستم او را آرام کنم. دوباره او را به آن افسر دادم که به خانوادهام که حق ملاقات با من را نداشتند برگرداند.»[۱۰]
اتهام: تبلیغ برای امام خمینی (رحمهالله)
تبلیغ برای امام خمینی (رحمهالله) و اشاعهی خبر شهادت آیتالله سعیدی در زندان اتهام چهارمی بود که دستمایه دستگیری آیتالله خامنهای بوسیله ساواک شد. اتهامی که به یک اتهام دیگر تقویت شد: گوش دادن به رادیو عراق! مدت زندانی این دوره، بیش از سه ماه بود و ایشان در۲۱ دیماه آزاد شدند: «این، یکی از دفعات سهگانه دستگیری من بود که در مهرماه اتفاق افتاد، به طوری که من این ماه را به جای ماه مهر، ماه کین نامیده بودم.»[۱۱]از این بازداشت، بازجوییها خشنتر شد. در یک مورد عدهای ماموران ساواک ایشان را دوره کردند و بدون هیچ محدودیتی، به ناسزاگویی پرداختند.[۱۲]وضعیت کلی شکنجه در زندانهای رژیم بهگونهای بود که مورد اعتراض آیتالله خامنهای قرار گرفت. ایشان در یکی از بازجوییها که ظاهرا بازجو با لحن صمیمانهتری برخورد میکرد قدری صریحتر صحبت کردند که یک مورد آن اعتراض به شکنجهها بود: «برای شکنجه هرگز نظر به احضار این دفعه خود نداشتم ولی برای اینکه خاطر سرکار مستحضر باشد در همین مشهد آقای شیخعلی فصیحی را مثال میزنم که در یکی از کلانتریهای مشهد (فکر میکنم کلانتری۲) آقایان پاسبانها یکی دو ساعت به وسیله شلاق و باتوم از ایشان پذیرایی کرده بودند. آیا این هم بر طبق مقررات بوده است؟»[۱۳]
شکنجه، قرائت قرآن و روزهداری
در آستانه برگزاری جشنهای ۲۵۰۰سال شاهنشاهی، ساواک مامور بود که انتقادها را سرکوب و سازهای ناکوک را خاموش کند. برای همین و به قصد پیشگیری، ساواکْ افراد سابقهدار در اقدام علیه حکومت را تحت مراقبت قرار داد که نام آیتالله خامنهای هم در فهرست مظنونین وجود داشت. چهارم مهرماه ۱۳۵۰، شانزده روز مانده به افتتاح جشنها، ایشان را بازداشت کردند و به انفرادی بردند: «تا آن روز اتاقی به آن کوچکی ندیده بودم. به شکل مربع و هر ضلع آن یک متر و نیم طول داشت. هیچ منفذ و روزنهای نداست. تاریکی مطلق بر همه جای آن سایه افکنده بود. ساکن آن از دیدن نور محروم بود، مگر در سلول باز میشد و یا نگهبان یا یکی از مسئولان زندان میخواست از پنجره کوچک روی در با زندانی صحبت کند.»[۱۴] همان شب، محل زندان را تغییر دادند اما در محل جدید هم فضای زندان به حدی تاریک بود که آیتالله خامنهای نمیتوانست تسبیح خود را هم ببیند.[۱۵] در این دور از بازداشت، بازجوییها با استفاده از تازیانه و شکنجههای عذابآور، سعی در تحقیر و اعترافگیری از ایشان داشتند: «ناگهان سیلی محکمی بر چهرهی آقای خامنهای زد. تعادلش به هم خورد، اما خیلی زود خودش را جابهجا کرد تا به حالت اول بازگردد که ضربهی دوم از راه رسید و او را روی تخت کنار دستش انداخت. میخواست برخیزد که یکی از آنها تشر زد: بمان. خوب جایی افتادی! پاهایش را به تخت بستند. آن روبهرو، تازیانهها از سینهی دیوار آویزان بودند... یکی از آنان تازیانهای برداشت و کف پایش را نشانه گرفت. شروع کرد به زدن... دیگری آمد و شلاق را از او گرفت. آنقدر زد تا از نا افتاد. نفر سوم شلاق را گرفت. او هم از زدن خسته شد و نفر چهارم. همهی افراد آن اتاق امکان استراحت و نفس تازه کردن داشتند، جز آقای خامنهای. برخی از اینان تازیانه را خیس میکردند و آن را بر بدن زندانی فرومیآوردند.»[۱۶] به روایت آیتالله خامنهای، گاهی هم «در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم میآمد و از من میخواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمیکردم و آنها هم آنقدر مرا میزدند تا بیهوش میشدم.»[۱۷] در این شرایط بود که «همزمانی شکنجه، قرائت قرآن و روزهداری» چشمان ضعیف ایشان را ضعیفتر کرد.[۱۸] آنچه در این دوره از بازداشت تازگی داشت، مشاهده شکنجه دیگران بود. یک نمونه، آقای سیدعباس موسوی قوچانی[۱۹] بود که بهشدت به آیتالله خامنهای علاقه داشت.
آیتالله خامنهای سرانجام در تاریخ ۲۲ آبان، با تعهد به خارج نشدن از محدوده حوزهی قضایی و تبدیل قرار بازداشت به پنجاه هزار ریال جزای نقدی، از زندان رهایی یافتند.
روزهای سختِ کمیته مشترک
آخرین بازداشت و زندانی آیتالله خامنهای در دیماه سال ۵۳ اتفاق افتاد. ایشان در ایام آزادی هم کاملا تحت نظر ساواک قرار داشتند. بهو