43.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «رفیق ماه» با نوای حاج صادق آهنگران
🔹به مناسبت اولین سالگرد شهادت سردار دلها
🎐 #مرد_میدان
🌼@bshmk33
🌷🌷🌷
در زمان حضرت موسے(ع) پسر مغروری بود ڪه دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود.
پسر بہ اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفته بالای ڪوهے ببرد، تا مادر را گرگ بخورد.
مادر پیر خود را بالای ڪوه رساند، چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت.
بہ موسے(ع) ندا آمد برو در فلان ڪوه مهر مادر را نگاه ڪن.
مادر با چشمانی اشڪبار و دستانے لرزان، دست بہ دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستے! من عمر خود را ڪردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را بہ بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت بہ خانهاش، از شر گرگ در امان دار. ڪه او تنهاست.
ندا آمد: ای موسے(ع)! مهر مادر را میبینے؟ با اینڪه جفا دیده ولی وفا میڪند.
بدان من نسبت بہ بندگانم از این پیرزن نسبت بہ پسرش مهربانترم.
🌼@bshmk33
🌸🍃🌸🍃
ذکر انگشتر حضرت زهرا علیهاسلام
آیت الله جوادی آملی می فرمود
نقل شده:
حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)فرمود بر روی نگین انگشتر من این ذکر را بنویسید؛
(( الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا))
یعنی ؛خدایا من را به اندازه یک چشم بهم زدن هم به خودم وامگذار.
از حضرت پرسیدند؛چرا دربین این همه ذکرها،شما این ذکر را انتخاب کردید؟
حضرت زهرا(علیها السلام ) فرمود: زمانی که من دختر بودم ودر خانه پدرم،هر وقت سحر بیدار شدم ، دیدم پدرم رسول الله سر به سجده گذاشته و در سجده این ذکر را می گوید.
🌼@bshmk33
🔔
🌹 شهــید هادی علیدوست :
ای جوانان نڪند در رختخواب ذلت
بميريد كه حضـرت علی عليه السلام
در محــراب عبـــادت شهيــد شد. ای
جوانان مبادا كه در غفلت بميريد كه
امام حسيـــن عليه السلام در ميدان
نبرد شهيد شد. ای جوانان، مبادا كه
درحالبیتفاوتیبميريد كه علیاكبر
در راه حسين عليهالسلام و با هدف
شهيــد شد.
🌼@bshmk33
مرد جوانی از مشکلات خود به
حکیمی گلایه می کرد و از او خواست
که راهنمایی اش کند.
حکیم یک نشانی به او داد و گفت به این
مکان که رسیدی ساکنان آن هیچ مشکلی
ندارند، می توانی از آنها کمک بطلبی.
مرد هیجان زده به سمت نشانی رفت،
با تعجب دید آنجا قبرستان است.
به راستی تنها مُردگانند که مشکل ندارند.
دوست من اگر مشکلی داری،
یعنی تو زنده ای...!
🌼@bshmk33
#خاک_تو_سرت
ساعد مراغه ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود:
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم…
اما وی با بی اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!»
گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافهایی حق به جانب…
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!»
شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو…؟!»
شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است… خاک بر سرت کنند!!!»
القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گامهای مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت:
"خاک برسر ملتی که تو نخست وزیرش باشی"
🌼@bshmk33
خاطره ای از دکتر شریعتی
دکتر شریعتی می گوید، کلاس پنجم بودم که یک هم کلاسی داشتیم پدرش پلیس بود و معلم از او حساب می برد.
در امتحان نهایی دیدم ، فرزند آن پاسبان به راحتی کتاب را باز کرده و پاسخ ها را پیدا می کند. از ناعدالتی که بشر بر بشر می کرد و خدا را بالاسر نمی دید، بغض سنگینی گلوی مرا گرفته بود.
دانش آموزی هم کنارم نشسته بود که شب ها با پدرش دست فروشی می کرد و بسیار فقیر بودند. قبل از امتحان از من خواست کمکش کنم گفتم به یک شرط ، که اگر مطمین شدی نمره 10 نمی گیری ، بپرس. چون انصاف نبود به خاطر یک نمره زحمت های یک ساله او به باد رود و مهم تر از همه این که، اهل سواستفاده نبود.
او می خواست بخواند ولی نمی توانست.
جواب یک مسیله را ازمن پرسید، گفتم عدد 39 می شود.
تبسمی کرد و فهمیدم پاسخ را درست نوشته است.
معلم مان دید . نگذاشتم دهان باز کند، و مچ گیری اش کردم .
دستم را بالا گرفتم و گفتم:
آقا اجازه فلانی( پسر پاسبان) تقلب می کند.
معلم گفت ربطی به کسی ندارد و فضولی اش به تو نیامده است ، سرت در برگه خودت باشد.
من نیز آرام کتاب ریاضی را گشودم و پیش چشمانش تقلب کردم.
معلم گفت: کتاب را به من بده.
گفتم : من هم تقلب می کنم و به کسی ربطی ندارد... گر رسم شود که مست گیرند در شهر هر آن چه هست گیرند.
🌼@bshmk33