پس از تغییر مدیریت قوه قضائیه، آیت الله یزدی با سفارش سید احمد خمینی، لاجوردی را به همکاری دعوت کرد و ریاست سازمان زندانها را به اوسپرد ؛ بدین گونه لاجوردی جایگزین مجید انصاری شد.
من را لاجوردی شکنجه کرده!
طاهرزاده از بازماندگان نسل اول سازمان مجاهدین خلق که پس از پیروزی انقلاب حاضر به همکاری با مسعود رجوی نشد در بیان خاطره ای از روزهای دادستانی انقلاب توسط لاجوردی می گوید: بعد از انقلاب در اوین لاجوردی از من دعوت کرد و گفت بیا این تخم و ترکههایت را ببین. ببین توی ایران چی پاشیدی! آن موقع من در کمیته ستاد مشترک بودم. من به اوین رفتم. با لاجوردی از قبل همسلول بودیم و همدیگر را خوب می شناختیم. آقای لاجوردی از بعضی مسائل اصلاً نمیگذشت. در میان مجاهدین، غیر از من فکر نمیکنم کسی را قبول داشتند، حالا چه دلیلی داشت؟ نمیدانم، ولی میدانم که آدم باهوشی بود.
ایشان آمد و به من گفت: چطوری داداش؟ گفتم: خوبم. تو چطوری؟ داری جلادی میکنی؟ قاه قاه خندید و گفت: بیا میخواهم نشانت بدهم که دارم چه میکنم. همین طور که به طرف دفترش در طبقه 2 یا 3 میرفتیم، چند تا دختر آمدند. صدایشان زد و گفت بیائید.
۳ 👇👇👇
آمدند جلو. از آنها پرسید: در اینجا کسی شما را شکنجه کرد؟ هیچ یادم نمیرود.
یکی از دخترها که مشخص بود او را نمی شناخت، گفت: بله. آقای لاجوردی ما را شکنجه کرد. لاجوردی به من اشاره کرد و گفت: این آقا را آوردهایم که لاجوردی هر کاری کرده، تنبیهش کند. حالا بگویید چه شکایتی دارید؟ آنها حرفهایی زدند و بعد آقای لاجوردی به یکی از پاسدارها گفت آنها را ببرد. بعد رفتیم دفترش و آقای طهوری هم آمد و ناهار را هم با هم خوردیم و تا عصر بودم و برگشتم به کمیته. گفتم: اسدالله! من از این چیزها اطلاعی ندارم.
اینها تخم و ترکههای ما نیستند. ما این قدر آدمهای نپخته که این جوری به کسی اتهام بزند، نداریم. اگر حقیقت را بگوید، چه بهتر و این شهامت است، ولی اینکه ندیده و نشناخته حرف بزند و بدون اینکه کسی را بشناسد، به خود تو بگوید لاجوردی مرا شکنجه کرده، چنین آدمی نداریم. این خاطره هیچ یادم نمیرود. در محوطه اوین بود.
چرا لاجوردی عزل شد
اداره دادستانی انقلاب تهران در زمانی که گروهک ها بخصوص منافقین با جمع آوری سلاح در خانه های تیمی بیش از چند هزار نفر از مردم تهران را به شهادت می رساندند و پایتخت هر روزشاهد درگیری های مسلحانه بین نیروهای امنیتی انقلاب و گروهک ها بود، بسیار دشوار بود. برخورد مقتدرانه لاجوردی با محاربین سبب شد تا نارضایتی کسانی که دوستان و یا اقوامشان در این برخوردها زندانی و یا اعدام می شدند، برانگیخته شود. بازداشت حسن لاهوتی، پدر دامادهای هاشمی رفسنجانی از جمله این برخوردها بود.
همچنین توصیه ناپذیری لاجوردی سبب نارضایتی شدید جناح چپ شده بود. بهزاد نبوی پس از گذشت نزدیک 30 سال از اعدام محمدرضا سعادتی، رهبر منافقین در زندان اوین هنوز نمی تواند عصبانیتش را پنهان کند.
بهزاد نبوی سال گذشته در گفت و گویی با ارگان داخلی سازمان مجاهدین انقلاب گفته بعد از دست به اسلحه بردن منافقین، شهید لاجوردی استدلال می کرد که کسانی که نگذاشتند منافقین را قبل از شروع عملیات مسلحانه بازداشت و مجازات کنیم، همدست آنان هستند و با این استدلال بعدها (نه در حیات رجایی، بهشتی و... بلکه پس از شهادت آن ها) ما را منافقین جدید می خواند. جالب اینکه کسانی که شهید رجایی حاضر نبود یک روز با آنان همکاری کند خونخواه رجایی می شوند و خسرو تهرانی که شهید رجایی بارها می گفت من حتی از راه رفتن ایشان لذت می برم قاتل رجایی می شود؟!
این ادعا درباره شهید لاجوردی که رجایی حاضر به یک روز همکاری با وی نبوده در حالی مطرح می شود که شهید رجایی لاجوردی را به عنوان وزیر بازرگانی مطرح کرد و بنی صدر به دلیل مواضع روشن لاجوردی نپذیرفت و یکی از موارد اصلی درگیری شهید رجایی بابنی صدر در تنظیم کابینه بود که سبب شد تا شش ماه دولت رجایی بدون وزیر بازرگانی باشد.
اسدالله لاجوردی از اولین شخصیت هایی بود که بنای برخورد با باند مهدی هاشمی را داشت و این برخورد سبب فعالیت گسترده آیت الله منتظری علیه او شده بود. حتی گواهی محمد منتظری بر عدم برخورد های غیراسلامی در زندانها نیز آیت الله منتظری را ساکت نکرد و هیأت های تحقیق منتظری که برای مچگیری از لاجوردی تشکیل شده بود با حمایت محقق داماد، رئیس وقت سازمان بازرسی کشور، موسوی خوئینی ها، یوسف صانعی دادستان کل کشور مشغول بودند.
حجت الاسلام حسینعلی نیری از قضات دادگاههای انقلاب در مورد فشار آقای منتظری بر شهید لاجوردی میگوید: منافقین در آن زمان با بیت آقای منتظری در ارتباط بودند و در آنجا بسیاری از مسائل را بزرگنمایی میکردند و این موجب شد که آقای منتظری احساس کرد این مسائل واقعیت دارند، لذا به شورای قضایی آن زمان فشار آورد که آقای لاجوردی عزل شود و کس دیگری را بیاورند. یادم هست بعد از شهید لاجوردی، آقای رازینی آمدند که آقای منتظری به ایشان اعتماد داشت.با این حال بعد از گذشت مدتی، یک روز به او گفته بود، «رازینی! شنیدهام فک 400 نفر را خرد کردهای. آقای رازینی جواب داده بود، "شما یکیشان را به من نشان بدهید"»
اما شاید مهمترین دلیل برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب، پیگیری گسترده وبدون اغماض پرونده هشت شهریور بود که مستقیماً دفتراطلاعات نخست وزیر را هدف گرفته بود.
آخرین سخنرانی
اما اسرار برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب تهران با حکم شورای عالی قضایی در آخرین سخنرانی او در 29 دیماه 1363 در تودیع صمیمانه با جمع همکارانش در دادستانی تهران عیان می شود.
لاجوردی در این سخنرانی ضمن تأکید بر ضرورت باقی ماندن آنها برای حفظ انقلاب، خبر می دهد که با تمام فشارهایی که به او آورده اند، تا آخرین نفس در برابر جریان نفاق ایستادگی کرده است تا عزلش کنند. او توضیح می دهد که اگر در پرونده ای عفوی صورت گرفته است که نا حق بوده و او در کنار آن نوشته است که با نظر این دادستانی نبوده اما به آن عمل کرده است، بدان جهت است که امام به من گفتند که باش،
۴ 👇👇👇
دادستان باش، حرف شورا را هم گوش کن ... به امام عرض می کردم که شما به من بگوئید برو، چون من به اینها گفته بودم که من استعفا بده نیستم... برای اینکه در خیلی از مسائل من یقین دارم او در آن جلسه توضیح می دهد که بزرگ ترین مشکل او توصیه ناپذیریش در برابر کسانی بوده است که بعدها در وصیتنامه آنها را منافقین انقلاب نامیده است و اعتراض به عدم اجرای عدالت از سوی کسانی که تحت تأثیر آنها قرار گرفته اند. از جلسه اش با شورای عالی قضایی در آخرین روز می گوید و اینکه به او پیشنهاد ارتقای سازمانی در قبال کنار گذاشته شدن از دادستانی انقلاب داده اند و او گفته است که شما مرا در اینجا تحمل نمی کنید، چگونه خواهید توانست در آنجا تحمل کنید.
از صدای رسایش در اعتراض به بی عدالتی و تاثیر پذیری از حامیان نفاق می گوید و از حال خود وقتی حکم آزادی یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر را بر اثر توصیه پذیری می بیند، تنها به دلیل آنکه پدر او پزشک منتظری بوده است.
در جریان این اعتراضها موضوع نوشین نفیسی را مطرح کردم. نوشین نفیسی جزو یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر بود. وقتی چنین فردی را بیاورند آزاد کنند، من به آنها گفتم که وقتی [دستور] آزادی او را دیدم، از خدا مرگم را خواستم و در پرونده هم نوشتم. نوشتم خدایا تو شاهدی وقتی که این تبعیض را در جمهوری اسلامی دیدم از تو مرگم را خواستم...
گفتم نوشین نفیسی را آزاد میکنید تا پدرش خوشش بیاید؛ اینکه مرکزیت و محور آزاد شود و زیرمجموعه آن اعدام، ظلم است. چرا 5 ردیف زیر او اعدام بشود اما مرکزیت آزاد بشود؟ این ظلم است و اگر قرار است یک وقت خدای نکرده این نظام جمهوری اسلامی لطمه بخورد، از ناحیه این ظلمها است. ظلم برای من قابل تحمل نیست. علیرضا تشید را باز مطرح کردم.
گفتم علیرضا تشید در تیرماه حکم اعدامش تأیید شده، اما شما تا حالا نمیگذارید اعدام بشود، در زندان 150 نفر را کمونیست کرده و دنبال کارش هستید تا این را هم از مرگ نجات دهید. اینها برای من قابل تحمل نیست. به آنها گفتم در این رابطه بچه های شعبه 6 یکجا همه استعفا دادند که گفتم نمیپذیرم... این بچه ها همانهایی هستند که از خود شماها این مسائل مذهبی را یاد گرفته اند.
او به چندین مورد اعمال نفوذ برای رهایی چهره های شاخص نفاق اشاره می کند، توضیح می دهد که او را به خاطر انجام دستور امام مؤاخذه کرده اند و ... و تأکید می کند که با تمام این شرایط چون دستور امام بر ماندن بوده است، او تا زمانی که عزلش نکردند، در چارچوب قانون ایستادگی کرده است.
برادران در ماشین به من گفتند لاجوردی بماند هم کاری نمی تواند بکند، من به شما می گویم، شما هم می دانید، من آدمی نیستم که کوتاه بیایم. فقط یکجا کوتاه می آیم، این را هم بارها گفتم امام اگر به من بگوبد برو در آتش- من دلم می خواهد یک دفعه امام این را امتحان کنند. اگر آتش روشن بکنند این وسط هم به من بگویند برو در آتش- بدون پروا می روم در آتش.
**ترور و شهادت
در ماههای ابتدایی سال 77 پایمردی و اصرار لاجوردی بر اجرای قانون در سازمان زندان ها سبب می گردد که توسط برخی جریانها تحمل نشود و بر اساس یک پروژه زیرکانه و برخلاف نظر ریاست قوه قضائیه استعفای او به رسانه ها اعلام گردد؛ او در پاسخ به دعوت آیت الله یزدی با توجه به کسالتهای جسمی حاصل از شکنجه های بسیارزندان از یک سو و عدم تحمل مرام پایمردی وی بر قانون توسط گروهی از جریانها از سوی دیگر، از پذیرش مسئولیت جدید خودداری کرد و بار دیگر به شغل آزاد روی آورد .
در طول سالهای پس از انقلاب منافقین بارها کمر به ترور و قتل اوبستند ولی در هر بار ناکام بودند تا این که در اول شهریور 1377 شهید لاجوردی توسط علی اصغر غضنفرنژاد و علی اکبر اکبری ده بالایی از اعضای گروهک منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید.
در جریان ترور، دو تن از تروریست ها توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند. علی اکبر اکبری ، در اثر شدت جراحات وارده در حین عملیات، در بیمارستان درگذشت و فرد دوم (که علی اصغر غضنفر نژاد- معروف به سیاوش) نام داشت به شرکت فعال خود در این جنایت تروریستی اعتراف کرد.
وی اقرار کرد که از سوی گروهک منافقین، جهت انجام این ترور آموزش دیده و به ایران عزیمت کرده است. وی اعتراف کرد که دوره های مختلف تروریستی (از جمله نحوه ترور شهید لاجوردی) را در عراق و در مقر گروهک منافقین آموزش دیده است. این منافق تروریست، در یک برنامه تلویزیونی که چند هفته پس از ترور، از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید، تمام نکات مربوط به این ترور را فاش کرد.
گروهک منافقین، طی بیانیه ای، مسئولیت ترور را پذیرفت. ساعاتی پس از شهادت اسدالله لاجوردی، خبرگزاری جمهوری اسلامی که زیر نظر فریدون وردی نژاد اداره می شد، حاضر نشد عنوان شهید را برای لاجوردی به کار گیرد...!
https://Eitaa.com/bshmk33
🌷 شهید مظلوم #سید_اسدالله_لاجوردی
کتاب "زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی" که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، به نقل از مظفر الوندی، یکی از همکاران شهید لاجوردی درباره سادهزیستی وی آمده است: «فکر ميکنم راحتترين مرد روي زمين بود. او هيچ وابستگي به محيط و اطرافيانش نداشت. پوشيدن او در اختيار خودش بود، نه در اختيار مد و عرف زمانه. پيراهن دو جيب و شلوار پارچهاي و کفش گيوهاي و زمستانها کت طوسي رنگ مدل بيروتياش، تنها البسه مهم لاجوردي در همه جا بود. سمينار و ديدار بزرگان، سفر داخلي و خارجي، هيچگاه نميتوانست منش سادهپوش او را تغيير دهد. يادم هست روزي از سوي سيماي جمهوري اسلامي براي مصاحبه آمده بودند. مصاحبهگر گفت: آقا اين لباس در تصوير بد است و کار ما را خراب ميکند. شهيد با لبخند معناداري به او گفت: «چرا واقعيت را روتوش ميکنيد. بگذاريد هر آنچه هست مردم ببينند. نور و رنگ را براي فريب مردم به کار نبريد.» او در مسافرتها، آرامترين و راحتترين مسافرها بود. ساک کوچک چرمي او تنها کيف همراهش بود. هميشه به مديرانش متلک ميگفت که چرا شانه و کتف خود را با برداشتن کيفهاي سنگين سامسونت، مستهلک ميکنيد».
روزنامه کيهان يک روز پس از انتشار خبر شهادت لاجوردي، با چاپ عکس دوچرخهاي که تنها مرکب شخصي نخستين دادستان نظام جمهوري اسلامي و رئيس سازمان زندانهاي کشور بود، نوشت: «شهيد لاجوردي سادهزيست بود و اين سادهزيستي را تا ظهر شهادت حفظ کرد. تنها پشتوانه زندگي او مغازهاي کوچک در بازار تهران بود. شهيد لاجوردي عليرغم مخاطراتي که زندگياش را تهدید ميکرد، هيچگاه به گرد خود حصار نکشيد. او به سرکوب فتنهها همت گماشته بود و چون سربازي خادم براي انقلاب اسلامي، هيچگاه از اين هدف دور نشد...». نشريه شما، در تاريخ 5/6/1377 در مورد سادهزيستي لاجوردي مينويسد: «خانه کوچک او در کوچهاي در يکي از خيابانهاي فرعي جنوب شهر تهران، اسوهاي است براي هر مديري که ميخواهد عليگونه زندگي کند.
🌷🌷یاد و خاطره این شهید مظلوم و سید بزرگوار گرامی باد...
https://Eitaa.com/bshmk33