✨🌸 سلام بر تو اى پرچم برافراشته و دانش ريزان و فريادرس خلق و رحمت وسيع حق، و آن وعدهاى كه دروغ نشود. 🌸✨
#دعای_آل_یاسین
#سلام_امام_زمانم
🌼@bshmk33
••
ماهِ دیماه شده ؛ ماهِ دلهای ما ؛
وَ #حاجقاسم شُدسُلِیمٰانِمُلْکٍدٍلٍمٰا :)
•🌱♥️•
🌼@bshmk33
🌸🍃🌸🍃
#ســـه_چـــیز_بـلا_را_دور_مـیســـازد:
1_ #دعـــا:
مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ [فــرقـان: ۷۷]
اگــر دعـای شــما نـبـاشـــد پروردگارم به شــما اعــتنـایـی نـمــیکـنـــد
2_ #شـــکـر_نـعـمـــت:
لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ [ابـراهـیـــم: ۷]
اگــر واقـعا ســپاســگـزاری کنـیـــد [نـعـمـــت] شـــما را افــزون خـــواهـــم کـــرد
3_ #یـاری_ضـــعـیـفـان:
رســـول الله صلی الله علیه وسلم مـیفرمایــد: آیا جـــز این اســـت که به واســـطـهٔ ضعیفانتان یـاری و روزی داده مـیشـــویـد؟
أَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی سَیِدِنٰا مُحَمَّدٍ وَ عَلٰی آله وَ صَحْبِهِ أَجْمَعِیْن
🌼@bshmk33
🌸🍃🌸🍃
روزی امام حسین (ع) از جائی عبور میكردند که دیدند جوانی به سگی غذا می دهد.
امام خوشحال شدند و فرمودند: چرا این گونه به سگ مهربانی می كنی؟
جوان عرض كرد: غمگین هستم، می خواهم با خشنود كردن این حیوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد. اندوه من از این است كه غلام یك نفر یهودی هستم و می خواهم از او جدا شوم.
امام حسین(ع) با آن غلام نزد صاحب او كه یهودی بود آمدند. امام حسین(ع) دویست دینار به یهودی داد ، تا غلام را خریداری كرده و آزاد سازد.
یهودی گفت: این غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به خانه ما آمدی به شما بخشیدم و این بوستان را نیز به شما بخشیدم. امام هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و دویست دینار را به او بخشید. سرانجام آن مرد یهودی و همسرش که تحت تاثیر محبت امام حسین(ع) قرار گرفته بودند ، مسلمان شدند.
#مناقبآلابیطالبج۴ص۱۵
🌼@bshmk33
#یک_حدیث_قدسی
💎خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
💫☀️ای بنیآدم! زمانی که آرزوهای طولانی میکنی، اجلِ تو برای تو میخندند.
📚پندهای خدا (محمد مهدی تاج)
🌼@bshmk33
به آیت الله مدرس گفتند حقوق نمایندگی کم است
گفت: وقتی نماینده شدید می دانستید حقوق چقدر است! ناراحتید استعفادهید و به مردم بگویید با حقوق ۲ برابر حاضر به نمایندگی هستید.
اگر دوباره رای دادند، حقوق را زیاد کنید!
🌼@bshmk33
#خاک_خودی...
ناصرالدین شاه به روسیه سفارش توپ داد. توپ را آوردند و در برابر چشمان همایونی شلیک کردند.
از قضا لوله توپ روسی تحمل گلوله باروت را نداشت و منفجر شد و زمین زیر پایه توپ هم تبدیل به چاله ای شد!
ملازمان شاه که اوضاع را خراب دیدند
برای چاره آن گفتند:
"قربان خاک خودی را که چنین می کند
ببینید خاک دشمن را چه خواهد کرد!"
حکایت این روزای ماست... زیاد شرحش ندیم بهتره...
🌼@bshmk33
ناصرالدین شاه و می جی
ناصرالدین شاه و مِیجی امپراطور ژاپن هر دو در یک زمان به اروپا رفتند؛ اما سوغات هر کدام چه بود؟!
ﻣِﯽﺟﯽ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ، ﺳﻪ ﻫﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺳﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﻭﯾﮋﻩ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ.
ﯾﮏ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﭼﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺜﻞ ﺑﻠﮋﯾﮏ، ﻫﻠﻨﺪ، ﺁﻟﻤﺎﻥ، ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺷﺪ.
ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻭﻡ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﻭ ﻧﺤﻮﮤ ﺍﺟﺮﺍﯾﯽ ﺷﺪﻥ ﺁﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﺳﻮﻡ ﻫﻢ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﯾﺎﻓﺖ ﺗﺎ ﺻﻨﺎﯾﻊ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻣﺘﺪﺍﻭﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﯿﺮﻧﺪ.
ﺍﻣﺎ دستاورد ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺳﺎﻟﻦ ﻧﻤﺎﯾﺶ «ﺁﻟﺒﺮﺕ ﻫﺎﻝ» ﺭﺍ ﺩﺭ ﻟﻨﺪﻥ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺍﻟﮕﻮﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ، «ﺗﮑﯿﻪ ﺩﻭﻟﺖ» ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺣﺪﺍﺙ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩﻫﺎﯼ ﺗﻌﺰﯾﻪ ﻫﻨﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ!
ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﻭﻣﺶ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪﺭﺳﻢ ﺭﻗﺼﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ، ﺯﻧﺎﻥ ﺣﺮﻣﺴﺮﺍ، ﺩﺍﻣﻦﻫﺎﯼ ﭼﯿﻦﺩﺍﺭ ﺑﭙﻮﺷﻨﺪ.
ﻭ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ «ﺳﺮﺳﺮﻩ» ﻭﺍﺭﺩ ﮐﺸﻮﺭ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﺎﻥ ﺣﺮﻣﺴﺮﺍ ﺑﯿﻔﺘﺪ!
🌼@bshmk33
چوپان و مقام امیری
چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مىخاست و كلید بر مىداشت و درب خانه پیشین خود باز مىكرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مىگذراند. سپس از آنجا بیرون مىآمد و به نزد امیر مىرفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مىرود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مىبینم؟»
وزیر گفت: «هر روز بدین جا مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»
امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!»
🌼@bshmk33
#پر_کردن_خزانه
شاه فریدون به وزیرش جهانگیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند. وزیر تعجب کرد و گفت:
اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم.
شاه فریدون گفت: فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن.
وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید. شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم.
وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان را به حکومت فروختند. دفعه بعد سی سکه اعلام کردند و عدهای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای خود را فروختند.
به همین ترتیب قیمتها را تا هشتاد سکه بالا بردند و مردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند.
شاه فریدون به وزیر گفت: حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه می خریم و از آن طرف به عوامل ما بگو که شترها را نود سکه بفروشند.
مردم هم به طمع سود ده سکه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی که خودشان با قیمت های عمدتاً پایین به حکومت فروختند را دوباره بخرند.
وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علت دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد.
به همین سادگی خزانه حکومت از سکه های مردم ابله و طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای ارتش و داروغه و دیوان و حکومت تامین شد.
وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و اینبار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از درآمد. این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثرا اصلا نمی فهمیدند از کجا خورده اند.
🌼@bshmk33
رمز گشایی شعر حافظ
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت:
تمام اشعار حافظ را خوانده و فهمیدهام اما معنای این بیت را نفهمیدهام که در غزلی گفته است:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا نالههای زار داشته؟!
شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هر کس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچ یک شاه را راضی نکرد.
بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا -که روح حروف و کلمات است- میکند و غزلی بر همان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛ چرا که بلبلی به ابجد میشود 74 ، برگ 222 ، گلی 60 ، جمع اینها: 356) همچنین : علی هم به ابجد 110، حسن 117 ، حسین 128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانی که شیعه در خفا بوده این حقیقت را بیان کند)
لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند:
صاحبا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت
در خصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگ گلی خوشرنک در منقار داشت
فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد
چونکه شعرش در میان راز نهان بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم این صدف چندين گوهر در بار داشت
بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت
برگ گل سبز است دارد آن نشانی از حسن
چون که در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین
چون که هنگام شهادت عارضی گلنار داشت
روز عاشورا حسین بن علی در کربلا
اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین یا قتیل العبرات
🌼@bshmk33