https://virasty.com/Mahdijamshidi/1714225443953010086
🗒 امروز هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷، از چهارراه ولیعصر تا میدان انقلاب را پیمودم؛ جاییکه از نظر کشف حجاب، مانند لانهی زنبور است. اما شگفتزده شدم که حتی یک مورد کشف حجاب هم ندیدم! چرا؟!
چون در طول این مسیر، حضورِ مردمیِ خواهرانِ تذکردهنده در کنار نیروی انتظامی، «سپهر اقتدار مؤمنانه» ایجاد کرده بود.
➯@Bshmk33
وقتی از تاثیر منفی انسان بر چرخه طبیعت حرف میزنیم ازچه حرف میزنیم؟!
در هند برای آنکه چهارپایان اهلی کمتر خسته شوند و بیشتر کارکنند، به آنها دیکلوفناک میدهند.
زمانی که این حیوانات تلف میشوند، کرکسها از لاشه آنها تغذیه کرده وبه دلیل حساسیت شدید به دیکلوفناک، بلافاصله میمیرند، به شکلی که کرکس بومی هند به نام «دال پشت سفید» که جمعیتش در ابتدای دهۀ ۱۹۹۰ بالغ بر ۸۰ میلیون بود، اکنون ۹۹ درصد جمعیتش را از دست داده و درمعرض انقراض است.
در نبود کرکسها، لاشۀ حیوانات مرده بر زمین ماند و سگهای ولگرد ازاین لاشهها تغذیه کردند وجمعیتشان زیاد شد
افزایش جمعیت سگها باعث شیوع بیماری هاری شد.
به شکلی که اکنون سالانه ۲۰ هزار نفر درهند به دلیل هاری میمیرند.
با ازدیاد جمعیت سگها، این حیوانات تبدیل شدند به طعمهای آسان وفراوان برای پلنگها، پلنگها برای شکار سگها وارد روستاها شدند واین نزدیکی، باعث رویارویی وحمله به دامها و حتی خود روستاییان شد.
دقت کنید؛ بومرنگی که بشر از روی خودخواهی و برای نفع شخصی، به سوی طبیعت پرتاب کرد، بعداز ۲۰ سال به خودش بازگشت، به همین سادگی!
჻ᭂ࿐
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 کاخ سفید حسینیه رو هم رد کرد... مسجد شد 😎
➯@Bshmk33
📜 فرازی از #وصیتنامه
#شهید_شیرودی :
"...هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد ، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم."
"... اگر برای احیاء اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است ... "
🗓 ۸اردیبهشت ماه سالروز پرواز عاشقانه
یادش همیشه جاودان و شادی روح پاکش صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
➯@Bshmk33
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
➯@Bshmk33
#داستان_شب 💫
🔹مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
🔸اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم.
🔹مامان گفت: خب، دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم.
🔸گفتم: چرا سنگک، مگه لواش چه عیبی داره؟
🔹مامان گفت: میدونی که بابا نون لواش دوست نداره.
🔸گفتم: صف سنگک شلوغه. اگه نون میخواید لواش میخرم.
🔹مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
🔸این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شسته بودم، داد زدم: من اصلاً نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن!
🔹داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست.
🔸با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول نمیکنم اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ۱۰ کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی.
🔹راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بیخیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصابم خرد بود.
🔸یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم، صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود.
🔹دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خرد میکرد.
نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم تصادف شده و مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
🔸گفتم: نفهمیدی کی بود؟
🔹گفت: من اصلاً جلو نرفتم.
🔸دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود.
🔹دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان ربط داره. تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم.
🔸وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که میگفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟
🔹تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قولهایی که به خودت دادی یادت نره!
🔰پدر و مادر از جمله اون نعمتهایی هستند كه دومی ندارند پس تا هستند قدرشون رو بدونيم!
افسوسِ بعد از اونها هيچ دردی رو دوا نمیكنه؛
نه برای ما، نه برای اونها...
🌿@Jshmk33
Az To Goftam (Piano Version) - Arman Garshasbi.mp3
7.75M
🎧 آرمان گرشاسبی
❤️ از تو گفتم (ورژن پیانو)
➯@Bshmk33
عبدالباسط محمد عبدالصمد -کهف و قصارالسور (Trimmed).mp3
31.34M
#تلاوت_ماندگار
🎙شاهکاری زیبا و ماندگار از استاد عبدالباسط محمد عبدالصّمد
📖سوره مبارکه کهف آیات ۶۰ تا ۷۸ و ۱۰۷ تا آخر و سورههای تکویر ، ضحی ، انشراح و حمد
🛕اجرا شده در شهر دمشق کشور سوریه _ مسجد دانشگاه یلبغا
🗓سال ۱۹۵۷ میلادی
🕰مدتزمان تلاوت : ۴۳:۳۱
➯@Bshmk33