📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هفتاد و یکم
▫️میفهمیدم با همین حرفها چه آواری از دلهره و نگرانی را روی سرش خراب کردم، میدانستم تازه اول مصیبت است که ردّ من و مهدی را زده بودند و حالا باید فکر چارۀ بعد از این بود که چند قدم به سرعت طول خیابان را میرفت و دوباره برمیگشت و انگار زمین و زمان برایش تنگ شده بود که باز برگشت و سوار ماشین شد.
▪️به سر و صورت زینب دست میکشیدم، او آرامتر شده بود اما من هنوز گریه میکردم و مهدی دیگر طاقت اشکهایم را نداشت که از همان پشت فرمان، من و زینب را با هم در آغوشش گرفت و با نغمۀ نفسهایی گرفته نجوا کرد: «آروم باش عزیزم.. نترس..»
▫️اما بیش از این چند کلمه نتوانست حرفی بزند که هرآنچه روی سینهاش مانده بود با یک نفس بلند بیرون داد و فقط در سکوت، من و زینب را نوازش میکرد.
▪️طوری شرمندۀ اشتباه امروزم بودم که خودم را از آغوشش بیرون کشیدم و نمیدانستم با چه کلامی عذرخواهی کنم و او با یک خبر، نفسم را گرفت: «رانا احتمالاً همون زنی هستش که عامر بهخاطرش به تو خیانت کرد. یه دختر عرب اسرائیلی...»
▫️از بهت آنچه میشنیدم، اشکم بند آمد و حیرتزده به سمت مهدی چرخیدم و آنچه من ندیده بودم، او با ناراحتی برایم توضیح داد: «رانا از جاسوسهای اسرائیلی ساکن دیترویت بوده که بعد از عملیات حماس تو هفت اکتبر، مأموریت خودش رو شروع میکنه. شروع کارش جذب سرمایه شرکتهای خصوصی آمریکایی برای حمایت از اسرائیل بوده و تو این پروژه، شرکتهایی با مالکیت غیرآمریکایی در اولویت بودن تا شاید زمینه نفوذ براشون فراهم بشه. تو این قضیه، اتفاقی شرکت عامر تو تور رانا میفته، بهویژه اینکه فهمیده بودن برادر همسر عامر، از فرماندهان مقاومت عراق بوده. فقط اینکه چرا عامر رو کشتن هنوز برای ما نامشخصه...»
▪️خاطرۀ آن نیمه شب در خانۀ عامر و صدای خندههایش که مرا از خواب بیدار کرد و تصویر زنی که روی صفحۀ موبایلش بود، همه روی سرم خراب شد و تازه میفهمیدم هوسبازی عامر چه بلایی سرش آورده و مهدی با لحنی عصبی ادامه داد: «حالا ظاهراً متوجه شدن که همسر قبلی عامر الان با یکی از نیروهای ایرانی ازدواج کرده و اومدن سراغ تو تا به من برسن.»
▫️باورم نمیشد گره کور امروز به کلاف سردرگم دیوانگیهای عامر برسد و مهدی با لحنی رنجیده گله کرد: «اگه همون هفته پیش به من گفته بودی عامر داره بهت پیام میده، من میگفتم این آدم یک ماه پیش کشته شده و الان کس دیگهای داره سعی میکنه به تو نزدیک بشه»
▪️از اینهمه حماقتی که مرتکب شده بود، کاسۀ سرم از درد پُر شده و دل مهدی از درد دیگری شکسته بود که دستش را روی گونهام قرار داد، صورتم را رو به صورتش چرخاند، چند لحظه نگاهم کرد و بعد پرسید: «من انقدر برات غریبه بودم که هیچی بهم نگفتی؟»
▫️در برابر چشمانش دست و پای دلم را گم کردم و صادقانه گواهی دادم: «من فقط میترسیدم...» که بلاخره لبخندی زد و با همان مهربانی همیشگی سؤال کرد: «از من میترسیدی؟ مگه تو این دنیا کسی اندازۀ من میتونه تو رو دوست داشته باشه؟»
▪️از احساس جاری در لحن و نگاه و کلامش، دلم لرزید و او دوباره پرسید: «میدونی فقط از فکر اینکه امروز چقدر ترسیدی، دارم دیوونه میشم؟ اگه یه اتفاقی برای تو و این بچه افتاده بود، من چیکار میکردم؟»
▫️او نگران من بود و من دلواپس از این لحظه به بعد که مضطرب زمزمه کردم: «اونا حتماً امشب میان دنبال موبایلت»
▪️چند لحظه سکوت کرد و انگار در همین مدت فکر همه جا را کرده بود که با اطمینان پاسخ داد: «هر چی اطلاعات ازشون داری به من بده. از شماره تماس و رنگ ماشین و ویلا و مشخصات خودشون.»
▫️سپس نفسی کشید و او هم میدانست دیگر بغداد و این خانه امن نیست که تکلیف را مشخص کرد: «همین الان میریم فلوجه، تو رو میذارم پیش پدر و مادرت و خودم برمیگردم.تمام اطلاعات هم الان میفرستم برای همکارام.»
▪️از اینکه میخواست دوباره تنها به بغداد برگردد، بند دلم پاره شد و با پریشانی پرسیدم: «اگه پیدات کنن چی؟»
▫️همانطور که در موبایلش دنبال چیزی میگشت، محکم جواب داد: «نگران هیچی نباش، اونا تو عراق خیلی نمیتونن مانور بدن. دردسر درست کنن، براشون هزینه داره. اگه میتونستن بیام سراغم که گوشی رو از خودم میگرفتم. فقط خواستن تو رو بترسونن و بدون هیچ هزینهای به اطلاعات دست پیدا کنن. تو فقط هر چی میدونی به من بگو!»
▪️چند دقیقهای کشید تا هر چه از مشخصات ظاهری رانا و فائق و تاکسی و ویلا و باغ شخصی در خاطرم مانده بود، همه را برای مهدی گفتم و او به سرعت در موبایلش یادداشت میکرد و بعد بلافاصله از ماشین پیاده شد.
▫️مقداری از ما فاصله گرفت و همانطور که مضطراب چند متر از طول خیابان را بالا و پایین میرفت، با تلفن صحبت میکرد و سرانجام برگشت و سوار شد...
📖 ادامه دارد...
➯@Bshmk33
Roozbeh Bemani - Koja Bayad Beram.mp3
3.79M
🎙روزبه بمانی
🎼کجا باید برم
➯@Bshmk33
#فضیلت_سوره #نساء
🔷أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- مَنْ قَرَأَ سُورَهًْ النِّسَاءِ فِی کُلِ جُمُعَهًْ أَمِنَ مِنْ ضَغْطَهًْ الْقَبْر؛
🔶امام علی (علیه السلام)- هرکس سورهی نساء را در هر جمعه بخواند، از فشار قبر در امان خواهد بود.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۸/وسایل الشیعهًْ، ج۷، ص۴۰۹
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی شنیدنی از استاد سعیدپرویزی
وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا ۚ وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ ۖ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا ﴿١٣﴾
و آن گاه که گروهی از آنان گفتند: ای اهل مدینه! [میدان نبرد] جای درنگ و ماندن شما نیست، پس برگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه [برگشتن] می خواستند، و می گفتند: خانه های ما بدون حفاظ است. در صورتی که بدون حفاظ نبود، و آنان جز فرار را قصد نداشتند! (۱۳)
وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا ﴿١٤﴾
و اگر از پیرامون خانه هایشان بر آنان حمله می شد و از آنان بازگشت [به شرک و جنگ با مؤمنان] درخواست می شد، آن را می پذیرفتند و برای آن جز مدت کوتاهی [به اندازه تجهیز خود بر ضد مؤمنان] درنگ نمی کردند!! (۱۴)
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد مرحوم شیخ محمد عمران
وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿٨٣﴾
و ایوب را [یاد کن] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی. (۸۳)
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ ۖ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَىٰ لِلْعَابِدِينَ ﴿٨٤﴾
پس ندایش را اجابت کردیم و آنچه از آسیب و سختی به او بود برطرف نمودیم، و خانواده اش را [که در حادثه ها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم که رحمتی از سوی ما و مایه پند و تذکری برای عبادت کنندگان بود. (۸۴)
➯@Bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️قاری:مرحوم استاد محمد صدیق منشاوی
🔰آدرس: سوره مبارکه ضحی و شرح
🎵مقام: نهاوند
➯@Bshmk33
#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج🌼
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
*۞اَللّهُمَّ۞*
*۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞*
*۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞*
*۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞*
*۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞*
*۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞*
*۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞*
*۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞*
*۞طَویلا۞*
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
# قرار روزانه
➯@Bshmk33
دعایعهد۩حجتبهرالعلومی.mp3
4.15M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای سید حجت بحرالعلومی
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌹
#نذرگل_نرجس_صلوات 🌺
➯@Bshmk33
#سلام_امام_زمانم
یـوسُـفِ گُـمگَشتــه بـاز آيَـد اگَـر ثابِـت شَــوَد
دَر فِراقَش مِثلِ يَعقوبيم و حَسرَت ميخوريم
💞السَّلامُ عَلَيكَ حِينَ تَقُومُ،
🌱السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ،
🌱السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ،
🌱 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ،
🌱السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ،
🌱السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ،
🌱السَّلامُ عَلَيْكَ حِين تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ
💫سلام بر تو هنگامیکه بر میخیزی،
💫سلام بر تو زمانی که مینشینی،
💫سلام بر تو وقتی که میخوانی و بیان میکنی، سلام بر تو هنگامیکه نماز میخوانی و قنوت بجا میآوری،
💫سلام بر تو زمانی که رکوع و سجود مینمایی، سلام بر تو وقتی که تهلیل و تکبیر میگویی
💫سلام بر تو هنگامی که سپاس و استغفار مینمایی🌱
#صبحتون_مهدوی
➯@Bshmk33
مداحی_آنلاین_اشتیاق_امام_برای_رسیدن_مردم_به_او_استاد_عالی.mp3
2.6M
♨️اشتیاق امام زمان(عج) برای رسیدن مردم به او
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
➯@Bshmk33