#سلام_بر_حسین❤️
نام حُسین سر درِ قلبم مشخّص است
در خانه گر کس است؛
همین حرف بس است
بیتی که نام و یادِ تو در آن بوَد حُسین
یک بیت ساده نیست؛
که بیتُ المُقدَّس است
https://eitaa.com/bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 5⃣
چون اهل بیت علیهالسلام وارد شهر شدند
ام کلثوم علیهاالسلام به شمر گفت:
حاجتی دارم ممکن است آن را انجام دهی؟
ما را از دروازهای وارد کنید که تماشاچی
کمتر باشد و به کسانی که سرها را حمل
میکنند بگو سرها را از محفل زنها دور کنند
که در معرض دید این همه تماشاچی نباشیم
شمر پست فطرت دقیقاً برعکس دستور داد
سرها را بالای نیزهها نصب کنند
و در کنار محمل زنها حرکت دهند
و آنها را از دروازه بزرگ شهر وارد کردند
سهل ابن سعد میگوید:
برای زیارت بیت المقدس رفته بودم
عبورم به شام افتاد
دیدم تمام شهر آذین بسته شده
و مردم به رقص و پایکوبی مشغولند!
با خودم گفتم آیا برای مردم شام
عیدی هست که من بیخبرم؟!
ناگهان دیدم در گوشهای چند نفر به آرامی
مشغول صحبت هستند
گفتم: آیا برای شما شامیها عیدی است
که ما بیخبریم؟
گفتند: پیرمرد غریبی؟
گفتم من سهل از صحابه رسول خدایم
گفتند: سهل تعجب نمیکنی چرا از آسمان
خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟
گفتم: مگر چه شده؟
گفتند: سر حسین فرزند رسول خدا را
برای یزید هدیه آوردهاند!
گفتم: الله اکبر! سر حسین را میآورند
و مردم این چنین خوشحالی میکنند؟!
جلوی دروازه آمدم سواری را دیدم که
نیزهای در دست دارد که سری روی آن است
که شبیهترین انسانها به رسول خدا است
نزدیک یکی از زنان اهل بیت رفتم و گفتم:
آیا حاجتی داری که من بتوانم انجام دهم؟
حضرت سکینه فرمود: ای سهل به
کسی که این سر را حمل میکند بگو اندکی
جلوتر برود تا مردان کمتر ما را نگاه کنند
جلوتر رفتم و به آن مرد گفتم:
اگر سر را جلوتر ببری چهارصد دینار به تو
میدهم مرد پذیرفت و سر را جلوتر برد
از علی ابن الحسین روایت شده:
هنگامی که ما را بر یزید وارد کردند
دوازده جوان و اطفال ذکور که همه را
به ریسمان بسته بودند جلو یزید قرار گرفتیم
و گفتیم: یزید تو رو به خدا چه فکر میکنی
اگر رسول خدا ما را به این حالت ببیند؟
یزید دستور داد بند از ما برداشتند
فاطمه دختر ابی عبدالله فرمود:
ای یزید! دختران رسول خدا و اسیری؟
ناگهان زنی از بنیهاشم و دوستداران
اهل بیت که در قصر یزید بود شیون کشید
و گفت: ای حبیبم حسین
ای سید اهل بیت رسول خدا
ای پسر رسول خدا
ای کشته اولاد زنا
ندبه و گریههای این زن همه زنان اهل
مجلس را گریانید
مردی از اهل شام که فکر میکرد اهل بیت
پیغمبر از خوارج هستند فاطمه دختر امام
حسین را دید و از یزید خواست دختر را
به او ببخشد
زینب دختر علی علیهالسلام غضبناک شد
و با پرخاش گفت: دعوی دروغ کردی و
پستتر از آنی هستی که چنین خواهشی کنی
که نه برای تو و نه امیرت جایز نیست!
یزید از گفتار حضرت زینب خشمگین شد
و گفت: ادعای دروغ میکنی
اگر بخواهم میتوانم
زینب سلام الله فرمود: چنین نیست!
خدا چنین اختیاری به تو نداده مگر اینکه
از دین ما خارج بشوی و به دین دیگری در آئی
مرد شامی دوباره درخواستش را تکرار کرد
و گفت این دختر را به من ببخش
یزید نتوانست جوابی به حضرت زینب بدهد
و چون سرشکسته شده بود به مرد شامی گفت:
خفه شو خدا مرگ حتمی به تو ببخشد
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📚بحارالانوار، جلد۴۵،صفحه۱۲۹
📗حیات الحسین، جلد۳، صفحه۳۷۱
📕نفس المهموم، صفحه۴۳۳
📔طبری، جلد۷، صفحه۳۸۱
📘ارشادالقلوب، صفحه۲۴۶
📙کامل جلد۴، صفحه۸۶
📓روضه الواعظین، صفحه۱۶۴
https://eitaa.com/bshmk33
چه قطور شده
کتاب تاریخ نبودنت!...
هزار و چند فصل دارد؛
دلتنگی زمین!
و فصل آخر،
هنوز هم ناتمام....
قصهی نیامدنت
بسر نمیرسد؟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/bshmk33
❣ #سلام_امام_زمانم❣
بایــــد کمی خلوت کنم با حــال زارم
مــن از هــرآنچــه غــیر تــو، دلشــوره دارم
بــاید کمی در خــویشتن آوار گــردم
تــا تــو بــسازی هــرچــه را در سیــنه دارم
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
https://eitaa.com/bshmk33
#یاصاحب_الزمان_عج❤️
تو که دانی جگرم را غم هجران تو سوخت
نه جگر،جان مرا ماتم فقدان تو سوخت
حاصل عمر منِ زار تو دانی که چه شد؟
عمر،شب از غم و از شعله سوزان تو سوخت.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
https://eitaa.com/bshmk33
📚حکایت بخشش حضرت زهرا(س)
روزى سلمان فارسى براى اجراى فرمان رسول خدا(ص) در تهيه غذا براى يك اعرابى تازه مسلمان شده، به درب خانه حضرت فاطمه عليهاالسلام رفت. پس از درخواست سلمان، حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «سوگند بخدا كه حسن و حسين از شدت گرسنگى مضطربند و با شكم گرسنه خوابيده اند و لكن خيرى را ردّ نمىكنم، بخصوص اينكه به خانه من آمده باشد».
سپس فرمودند: «اى سلمان! اينك اين پيراهن مرا به نزد شمعون يهودى ببر و يك صاع خرما و يك صاع جو بگير و بياور».سلمان با پيراهن به نزد شمعون رفت و ماجرا را گفت. شمعون اشك از چشمانش جارى شد و گفت: اين است زهد در دنيا و اين است آنچه كه موسى عليهالسلام در تورات خبر داده بود. پس من هم مىگويم: اشهد ان لا اله الا الله و انّ محمدا رسول الله . سپس به سلمان صاعى از خرما و جو داد و سلمان آنها را به نزد فاطمه عليهاالسلام آورد. آن حضرت با دست خود آرد كرد و نان پخت و به سلمان داد. سلمان عرض كرد:اى دختر پيامبر! مقدارى هم براى حسن و حسين عليهمالسلام بردار. حضرت فاطمه عليهاالسلام در پاسخ فرمود: «چيزى را كه براى خدا داده ام، در آن تصرف نمیكنم».
📚رياحين الشريعة ج1، ص130 تا 134 به نقل از زندگانى صديقه كبرى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، ص67 و 68
https://eitaa.com/bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : نامه های مردم کوفه به امام حسین علیه السلام
👤 #حجت_الاسلام_میرهاشم_حسینی
https://eitaa.com/bshmk33
استاد علامه مصباحیزدی:
در ایام سوگواری سیدالشهدا علیهالسلام، مخصوصاً از روز عاشورا تا روز اربعین، این چهل روز را زیارت عاشورا بخوانید. با خواندن فقرات زیارت، توجه به اهداف آن شخصی که او را زیارت میکنید، پیدا کنید؛ ببینید هدف او چه بود؟ برای چه به شهادت رسید؟ روشش برای رسیدن به آن هدف چه بود؟ برای اینکه وقتی رابطهی عاطفی شما برقرار شد، اهداف او هم اهداف شما بشود، آرمانهای او آرمانهای شما بشود، رفتار او هم در زندگی شما تجلی پیدا بکند؛ شما شیعه و پیرو او باشید و پا جای پای او بگذارید.
https://eitaa.com/bshmk33
🌷 #شهید_سید_علی_اندرزگو
🌸 ۲ شهریور #سالروز شهادت این سید بزرگوار گرامی باد.
🌼 ویژه برنامه بزرگداشت این شهید تقدیم به شما 👇👇
https://eitaa.com/bshmk33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردی که ۱۴ سال ساواک را به دنبال خودش کشاند!
https://eitaa.com/bshmk33
شامگاه هجدهم ماه مبارک رمضان سال 1318 بود که در یکی از محلات جنوب شهر تهران، به دنیا آمد و به دلیل تقارن تولد او با شهادت امیرمؤمنان، نامش را علی نهادند. پدرش سید اسدالله، شغل بنایی داشت و سپس به خرده فروشی در میدان شوش تهران روی آورد و زندگی فقیرانه ای را برای هفت فرزندش، چهار پسر و سه دختر فراهم آورد. علی کوچک ترین فرزند خانواده بود. با آنکه خانواده اش از لحاظ مالی در شرایط معیشتی سختی بودند، از هفت سالگی چون دیگر کودکان درس را آغاز کرد، ولی در 12 سالگی به کار نجّاری در کنار برادرش، سید حسن پرداخت و درس را به صورت شبانه پیگیری کرد. پس از کلاس ششم، درس طلبگی را با عشق و شور نزد اساتیدی چون حجج اسلام بروجردی، و میرزا علی اصغر هرندی به آموزش جامع المقدمات، تحف العقول، نهج البلاغه، فقه و اصول و... پرداخت و این چنین دوران نوجوانی خود را در محیطی مذهبی و با افراد متدین و مرتبط با شهید سید مجتبی نواب صفوی گذراند.
پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، شرایط برای او به گونه ای فراهم شد که ابتدا مدتی به قم رفت و سپس راهی نجف اشرف شد. مدتی در عراق بود و پس از بازگشت، مجدداً در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد و در محضر آیات عظام مکارم شیرازی و مرحوم مشکینی، درس تفسیر و اخلاق و در محضر آقای دوزدوزانی، قوانین و لمعه را آموخت. او با نام شیخ عباس تهرانی در حوزه تحصیل می کرد، اما پس از مدتی به دلیل فعالیت هایش شناسایی شد و به ناچار لباس روحانیت را درآورد و لباس معمولی پوشید و به چیذر رفت و در مدرسه ای که توسط حجت الاسلام سید علی اصغر هاشمی چیذری تأسیس شده بود، پناه گرفت و به دروس حوزوی ادامه داد، اما چیزی نگذشت که مجبور شد آنجا را هم ترک کند و مدتی در افغانستان و سایر کشورهای منطقه به سر ببرد. سرانجام هم در مشهد سکونت کرد.
او در مشهد در درس مرحوم ادیب نیشابوری حاضر شد و قریب به پنج سال از محضر وی استفاده کرد. فهرست کتب خطی و قدیمی او که توسط ساواک ضبط شده، به خوبی نشان می دهد که شهید اندرزگو علاقه وافری به مطالعه داشت و تعداد کتاب هایی که می خرید، پیوسته تعجب مرتبطین و دوستان او را بر می انگیخت. وی در کنار این مطالعات، به شعر، به خصوص اشعار مذهبی علاقه خاصی داشت و علاوه بر تحصیل، به تدریس هم مشغول بود. آموزش عربی به بعضی از محصلین در مدرسه چیذر و مساجد واقع در بازار سرشور مشهد از آن جمله است.
آن شهید پس از ورود به شاخه نظامی هیئت های مؤتلفه، از نجاری دست کشید و تا پایان عمر، مهم ترین اشتغال او مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستمشاهی بود. از آنجا که او پیوسته می خواست ارتباط خود را با مردم حفظ کند و در عین حال زندگی مخفی داشته باشد، به فراخور محیط و مرتبطین، به شغل هایی چون فروش انگشتر و تسبیح، فروش داروهای سنتی، بساز و بفروشی، فرش فروشی، مرغ و تخم مرغ فروشی و امثال اینها هم اشتغال داشت. پوشش های شغلی او به حدی ماهرانه صورت می گرفت که حتی نزدیکان او را هم به اشتباه می انداخت .
شخصیت شهید سید علی اندرزگو در دورانی شکل گرفت که ایران، حوادث بسیاری چون جنبش ملی شدن نفت، تغییر دولت، حکومت نظامی های مکرر در تهران، اعدام انقلابی کسروی و هژیر توسط سید حسین امامی و متعاقب آن اعدام وی، تبعید و بازگشت آیت الله کاشانی و تظاهرات های متعددی را که به فرمان وی و نیز فدائیان اسلام صورت می گرفتند، اعدام انقلابی رزم آرا توسط خلیل طهماسبی، تعطیلی بازار و نقش بازاریان در حرکت ها و مبارزات سیاسی و امثالهم را از سرگذرانده بود. سید علی از اوان زندگی، سری پرشور داشت و در محضر علما و بزرگان و در دانشگاهی به نام بازار، به خوبی با ظلم و بیداد دستگاه ستمشاهی آشنا شده بود. هنوز سیزده سال بیشتر نداشت که پس از بازگشت از سفر مشهد، در دروازه دولتِ تهران فریاد برآورد که، «این چه مملکتی است؟ این چه زندگی ای است؟ این چه شاهی است؟» به طوری که برادرش ناچار شد او را با زور به خانه ببرد. یک بار هم در خیابان اسماعیل بزازِ تهران، با فرار از دست برادرش، در ملاء عام به شاه ناسزا گفت که به سبب آشنایی برادرش با یکی از مأمورین کلانتری 6 که متوجه او شد، موضوع با عذرخواهی برادرش فیصله یافت.
سید علی نسبت به فداییان اسلام و شهید نواب صفوی، ارادتی خاص داشت و در جریان مبارزات آنها قرار داشت. از سوی دیگر دارای روحیه شدید مذهبی و ظلم ستیزی بود و به همین دلیل پس از شهادت نواب صفوی، پیوسته بر مزار او حاضر می شد و شهادت وی، روحش را به شدت آزرده و کینه شاه و وابستگان او را در دلش دو چندان کرده بود.
با شکل گیری جمعیت های مؤتلفه اسلامی که خاستگاه آن، هیئت های مذهبی و بازار تهران بود و متولیان آن از مبارزین سال های دور بودند و بعضی هم با شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام همکاری و آشنایی داشتند و با اخذ نظر موافق حضرت امام (ره)، فعالیتشان را شروع کرده بودند، سید علی هم که در بازار تهران در مغازه
1
برادرش به صندوق سازی اشتغال داشت، به هیئت شهید حاج صادق امانی که یکی از هیئت های تشکیل دهنده مؤتلفه بود، راه یافت و در پخش اعلامیه های امام و روحانیت به فعالیت پرداخت.
شخصیت معنوی و مبارزاتی شهید امانی تأثیر بسزایی در ادامه راه او داشت و سید علی را به سوی فعالیت های مخفی سوق داد. او در درس میرزا علی اصغر هرندی با شهید صفار هرندی و شهید بخارایی آشنا شد و با آنها ارتباط تشکیلاتی برقرار کرد و به عنوان رابط شهیدان بخارایی، صفار هرندی و نیک نژاد با شهید صادق امانی وارد عمل شد و در شاخه نظامی به فعالیت پرداخت. نتیجه این ارتباط ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت نظام شاهنشاهی بود. با ترور حسنعلی منصور، شهید اندرزگو به عنوان شخص دخیل در این ترور غیاباً به اعدام محکوم و زندگی مخفی و مبارزات طولانی و پانزده ساله او آغاز شد. از آن زمان به بعد تعقیب گسترده و شدید سید علی اندرزگو توسط مأموران ساواک، شهربانی ها و مرزبانی ها آغاز شد و تمام اعضای خانواده او و همسرش، مورد بازجویی های مکرر و شکنجه و آزار قرار گرفتند. سید علی اندرزگو که مقدمات دروس حوزوی را قبل از اعدام انقلابی منصور فرا گرفته بود، بهترین راه را تغییر لباس دانست و لذا عازم قم و در حوزه علمیه مشغول به تحصیل شد و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی به زندگی مخفی خود ادامه داد. عکس های تکثیر شده که در اختیار ادارات ساواک و شهربانی ها بود، با لباس شخصی بود و لذا شناسایی او در لباس روحانی، بسیار دشوار بود. در این بین بودند افرادی که شباهتی با عکس سید علی اندرزگو داشتند که به تعداد زیاد تکثیر و به همه شهرستان ها ارسال شده بود. یکی از این افراد، محمدرضا شریفی است که به علت نشستن در کنار مغازه نجاری در گلپایگان دستگیر شد.
سید علی به شکلی بسیار ماهرانه تغییر چهره و لباس می داد و با استفاده از اسامی و شناسنامه های مختلف به جاهای گوناگون، از جمله عراق و سوریه مسافرت می کرد. او چندین بار در عراق به ملاقات امام رفت و سپس به ایران بازگشت.
در شهید اندرزگو دریایی از توکل موج می زد و در سخت ترین شرایط با تمسک به حبل المتین ذکر، خود را از مهلکه ها رهایی می بخشید. او که در استفاده به جا و به موقع از پوشش های مناسب، نهایت پنهان کاری را انجام می داد، با رعایت کامل رازداری و ایفای نقشه ای مختلف و با استفاده ماهرانه از لهجه های محلی گوناگون، جعل در اسناد و مدارک، داشتن کانال های قوی و گسترده ارتباطی مجزا، توانست قریب به پانزده سال، یکی از مخوف ترین سازمان های امنیتی را حیران نگه دارد. او بسیار پایبند به مسائل دینی و مهربان و خوش رو بود و لحظه ای از کمک به افراد تهیدست دریغ نمی کرد. با آنکه در طول زندگی مبارزاتی، مبالغ هنگفتی پول در اختیارش بود، به یک زندگی ساده و معمولی، قناعت می کرد.شهید عظیم الشأن اندرزگو لحظه ای از خودسازی و سلوک معنوی و روحانی غافل نبود و هرگز وظایف خویش را فراموش نکرد.
سرانجام این اسوه مبارزه و مقاومت در شب نوزدهم رمضان سال 1357، هنگامی که برای افطار به منزل حاج اکبر صالحی می رفت، توسط مأموران ساواک که در کمین وی نشسته بودند، به رگبار گلوله بسته شد و به این ترتیب زندگی یکی از اعجاب انگیزترین اسوه های مبارزه و مقاومت به پایان رسید.
https://eitaa.com/bshmk33
زندگی حجتالاسلام سید علی اندرزگو از سه دیدگاه قابل بررسی و تفکر است: اول آنکه او الگوئی ممتاز از چریک اسلامی است. پیش از آنکه او قدم در عرصه مبارزه بگذارد، مبارزات مسلحانه و چریکی، از جنبه نظری و عملی منحصر گروههای چپ و مارکسیستی بود. فعالیت او و بروز تواناییهای شگفت و خارقالعادهاش، الگویی از جنگ چریکی بر مدار اندیشههای اسلامی را رقم زد و همزمان با او و پس از او بود که عده زیادی به این عرصه ورود یافتند.
روز دوم شهریور ۱۳۵۷ رژیم شاهنشاهی به شدت در تعقیب او بود و اندرزگو مجبور شد که مداوم جابجا شود تا نتوانند او را ردیابی کنند.این عنصر انقلابی برای این که مورد شناسایی ساواک قرار نگیرد، با نامهای مستعار و قیافههای متفاوت خودش را نشان میداد. از جمله اسامی مستعار او دکتر «سید حسین حسینی»، «ابوالقاسم واسعی»، «عبدالکریم سپهرنیا»، «ابوالحسن نحوی» و «آقای جوادی» بود.
چهره های متفاوت شهید اندرزگو
اندرزگو، نقش مهمی در وارد کردن اسلحه به ایران برای مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی داشت و برای این منظور به کشورهای دیگری سفر میکرد. ساواک پس از سالها تعقیب و گریز، سرانجام با کنترل مکالمات تلفنی مناطق وسیعی از تهران، او را شناسایی کرد و دریافت که در ۱۹ ماه مبارک رمضان مهمان یکی از دوستان خواهد بود.
محل مورد محاصره قرار گرفت و اندرزگو که راه فرار نمیدید، اسنادی را که در جیب داشت، خورد تا به دست ساواک نیفتد. دژخیمان رژیم پس از درگیری با اندرزگو، او را مجروح کردند. با این حال، از این میترسیدند که اندرزگو، به خودش مواد منفجره بسته باشد. سرانجام، طی این درگیری در دوم شهریور ۱۳۵۷ با زبان روزه در ۳۹ سالگی به شهادت رسید. شهید اندرزگو قصد ترور شاه را داشت که شهادتش مانع انجام این نقشه شد.
اگر بخواهیم مروری بر کتاب های مرتبط با شهید سید علی اندرزگو داشته باشیم باید به کتابهای زیر اشاره کنیم.
- یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب هشتم) /سردار سرفراز شهید حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو/مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات/۱۳۷۷.
- گفتوگو با کبری سیلسپور، همسر شهید سید علی اندرزگو(سفر بر مدار مهتاب)/مرتضی سرهنگی، هدایتالله بهبودی/کمان/۱۳۷۹.
- سفر صبح، زندگینامه شهید سید علی اندرزگو/محمد عزیزی/نشر شاهد/۱۳۷۹.
- حماسه شهید اندرزگو: بر اساس اسناد و خاطرات/مرکز اسناد انقلاب اسلامی/۱۳۷۹.
- ستاره شمال: زندگینامه داستانی شهید سیدعلی اندرزگو/ناهید سلمانی/سوره مهر/۱۳۸۱.
- دار بر دوش/یعقوب توکلی/موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/۱۳۸۳.
- شهید اندرزگو/رضا زنگیآبادی/انتشارات مدرسه/۱۳۸۵.
- فضیلتهای ماندگار:مفاخر شهدای روحانیت خراسان/محمدجواد هوشیار حاجیان یزدی/سخن گستر/۱۳۸۶.
- آن یار آسمانی/عبدالمجید رحمانیان/پیام آزادگان/ ۱۳۸۶.
https://eitaa.com/bshmk33
سیدمحسن اندرزگو فرزند سوم شهید اندرزگو از خاطرات پدر و مادر خود در زمان مبارزه میگوید: پدر ما چندین بار خدمت حضرت امام رسیده بود و اجازه خواسته بود که شاه را بزند و قدرت این کار را هم داشت، یعنی نفوذی که اندرزگو به کاخ شاه داشت شاید خود درباریها هم نداشتند، بهطوری که با رئیس دفتر علم رفیق شده بود و داخل مجموعه میشد و شاه را میدید، شاهی که دنبال اندرزگو بود و برای زنده و مرده او 60 میلیون جایزه گذاشته بود، اما امام میگفت: "ترور شاه چیزی را عوض نمیکند".
وی از پیشبینی شهید اندرزگو در زمینه ریاستجمهوری و رهبری آیتالله سیدعلی خامنهای سخن گفت و در این زمینه تصریح کرد: شهید اندرزگو میگفت: "کسانی که پشت سیدعلی بایستند سعادتمند و رستگار میشوند، اما آنهایی که در مقابلش بایستند آتش جهنم به سراغشان میآید".
گفتگو با خبرگزاری تسنیم ۲۷ خرداد ۱۳۹۲
https://eitaa.com/bshmk33
دوم شهریور سالروز شهادت شهید #سید_علی_اندرزگو
♨️ امام(ره): ما نیمی از انقلاب را از این شهید داریم، اگر ۱۰تن مثل او داشتیم، دنیا تحت سلطه اسلام بود.
⚘ هدیه نثار شهید اندرزگو #صلوات
https://eitaa.com/bshmk33
🌷عکسی از لحظه شهادت #شهید_سید_علی_اندرزگو
🌷 ۲ شهریور ۱۳۵۷ #سالروز شهادت
👌 منبع عکس: اسناد ساواک
https://eitaa.com/bshmk33