eitaa logo
💥 قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده
897 دنبال‌کننده
53.2هزار عکس
35هزار ویدیو
213 فایل
از ۹ آذر ۱۳۹۴ در فضای مجازی هستیم.. #ایتا #سروش_پلاس #هورسا #تلگرام #اینستاگرام #روبیکا جهت تبادل بین کانال ها : @Yacin7 کانال دوم ما در #ایتا ( قرارگاه ورزشی ) @Vshmk33 کانال سوم ما در #ایتا ( قرارگاه جوانه ها ) @Jshmk33
مشاهده در ایتا
دانلود
فداییان اسلام «هژیر» را اعدام انقلابی کردند و با نامزد نمودن آیت الله کاشانی و مصدق، گروه اقلیت دوباره به مجلس راه یافت.با وجود این که نواب میانه ی خوبی با ملی گراها نداشت، اما با توجه به رهبریت آیت الله کاشانی و به منظور وحدت مبارزات اسلامی و ملی، از همگامی و همراهی با آن ها دریغ نورزید فداییان اسلام از راه تشکیل جلسات تفسیر قرآن و اسلام شناسی بر اساس مکتب تشیع، به فعالیت خود ادامه می دادند و پرچم سبز و سفید خود را با کلمات زیبای «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله» آراسته بودند.  عبدالحسین هژیر  در اول آذر 1334، نواب و خلیل طهماسبی و عبدالحسین واحدی و جمعی دیگر از فداییان اسلام دستگیر شدند و در یک محاکمه ی فرمایشی نواب، سید محمد واحدی و مظفر ذوالقدر محکوم به اعدام شدن  تقاضای شهید نواب در پای جوخه اعدام  سحرگاه يكشنبه 27 ديماه سال 1334 اعضاي فداييان اسلام را از لشگر يك پياده به محل لشگر دو زرهي بردند. در وسط سالن پادگان وسايل شخصي آنان بر زمين ريخته بود, نواب جلو رفت عمامه و عبايش را برداشت, و با لبخند به دوستانش گفت: «به جدم قسم با همين لباس شهيد ميشوم.» رهبر فداييان براي آخرين مرتبه يارانش را در آغوش گرفت. ثانيه تلخ خداحافظي براي او به شوق ديدار در بهشت سخت نبود. آنان صبور و استوار به سلولهاي انفرادي خود رفتند. نزديك صبح جوخة اعدام در كنار ميدان بزرگ پادگان به خط ايستادند, نواب و يارانش از سلول بيرون آمدند. ناگهان سيد محمد واحدي فرياد زد: «الله اكبر, الله اكبر» به اشاره سرهنگ الله‌ياري پاسباني دست بر دهان سيد محمد گذاشت.  زندانيان از روزنه در به بيرون نگاه ميكردند. سرهنگ پرسيد: «اگر خواسته اي داريد بگوييد؟» سيد تقاضاي آب براي غسل شهادت نمود. آب سرد بود, نواب خمشگين بر سر سرهنگ بختيار فرياد زد: «اگر آب گرم نباشد, رنگ ما ميپرد و تو و امثال تو فكر ميكنند كه ترسيده ايم. اما مهم نيست. خدا آگاه است كه لحظه به لحظه اشتياق ما به شهادت بيشتر مي‌شود. رهبر فداييان يارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خليلم, محمدم, مظفرم, زودتر آماده شويد, زودتر غسل شهادت كنيد, امشب جده ام فاطمه زهرا (س) منتظر ماست.» پس از غسل شهادت به نماز ايستاد. افسران و درجه داران با ناباوري به آنان نگاه مي‌كردند. دستان به قنوت رفته اش حريم آسمان مناجات بود.    سخن آخر  پس از اتمام نماز عشق سيد بار ديگر امت جدش را هدايت نمود : «شما بندگاني ضعيف در برابر خداي جهان هستيد, چند روزه دنيا به زودي مي‌گذرد, كاري كنيد كه در جهان ديگر در برابر آفريدگارتان شرمنده نباشيد. شما به دستور شاه ستمگر ما را شهيد مي كنيد ولي طولي نمي كشد كه همگي از اين كردار زشت پشيمان مي شويد. آن روز پشيماني ديگر سودي ندارد. شما بايد سرباز اسلام باشيد و در راه دين بجنگيد نه اين كه سلاحتان را براي حفظ حكومت شاه رو به سينه عاشقان اسلام نشانه بگيريد. روزي حقايق آشكار مي شود و آن وقت از اينكه از شاه حمايت كرده ايد, پشيمان خواهيد شد. اي افسران و مقامات عالي مرتبه ارتش شما هم به جاي اينكه خود را به حكومت پوسيده و فاسد شاهنشاهي بفروشيد به اسلام رو بياوريد تا در دو جهان به عزت برسيد. فريب اين درجه ها و مقامات ظاهري را نخوريد و بدانيد كه قيامت بسيار نزديك است. والسلام.»  ماجرای نبش قبر شهید نواب  پیکر شهید نواب صفوی ابتدا در روستای مسگرآباد (واقع در شرق تهران) تدفین شد اما بعداً با اجازه مرحوم آیت‌الله‌ مرعشی نجفی و با اقامه مجدد نماز میت توسط این مرجع عالیقدر، به قم منتقل و در قبرستان وادی‌السلام این شهر خاکسپاری شد.  https://Eitaa.com/bshmk33
فدائیان اسلام تا پیش از استوار شدن جایگاه آیت الله بروجردی مورد حمایت برخی مراجع قم از جمله آیت الله محمد تقی خوانساری بودند. اما بنابر روایات شفاهی موجود از سال ۱۳۲۹ش به بعد نواب و طرفدارانش مشکلاتی با دستگاه آیت الله بروجردی پیدا کردند. ریشه این اختلافات را در نوع نگاه و نگرش فدائیان که سخت سیاسی بودند با آیت الله بروجردی که چنین نگاهی به سیاست و مداخله در آن نداشت (تا جایی که هیچ مداخله‌ای در جریان ملی شدن صنعت نفت نکرد) دانسته‌اند.این اختلافات با ورود و نفوذ فدائیان در حوزه علمیه قم شدت گرفت و تا منازعات فیزیکی برخی منسوبین به بیت آیت الله بروجردی از جمله فردی به نام شیخ علی لر با شماری از فدائیان پیش رفت. مطابق برخی نقل‌ها آیت الله بروجردی در یکی از جلسات درس خود و در یکی از برخوردهای مستقیم با فدائیان اسلام می‌گوید: «دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمی‌شود مبارزه کرد.» این سخنان در پی نامه‌هایی بود که در شکایت از فدائیان به وی رسیده بود. برخی افراد بروز این اختلافات و موضعگیری‎ها را حاصل اقدامات برخی افراد مشکوک می‌دانند که هم میان طرفداران فدائیان در قم و هم در میان هواداران آیت الله بروجردی حضور داشتند. در کنار این جریانات، خاطرات مختلفی درباره کمک‌های مالی آیت الله بروجردی به فدائیان و به خصوص نواب صفوی وجود دارد.نواب در یکی از بازجویی‌ها با اذعان به اعلمیت آیت الله بروجردی و درباره عدم اقدام سیاسی توسط وی می‌گوید: «من سرباز اسلام هستم و آقای بروجردی افسر هستند. و تا زمانی که‌ سرباز‌ هست، افسر به میدان نمی‌رود. ایشان، مقامشان عالی‎تر است و از طرفی، ما هستیم، اگر ما نبودیم، ایشان اقدام‌ می‌فرمودند. و با‌ وجود‌ ما، لازم‌ نیست‌ که ایشان اقدام بکند.» آیت الله بروجردی در قضیه اعدام نواب صفوی و فدائیان اسلام دخالتی نکرد که البته این را ناشی از اطمینان وی به عدم اعدام آنان توسط رژیم می‎دانند. https://Eitaa.com/bshmk33
❤️ عکسی از آخرین لحظات زندگی شهید و سید بزرگوار...شهید سید مجتبی نواب صفوی و اذان گفتن در هنگام شهادت...😭😭 https://Eitaa.com/bshmk33
تولیت آستان قدس رضوی بعد از به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی در سال 1332، او پیشنهاد نایب تولیت آستان قدس رضوی با اختیارات کامل از طرف شاه، برای خرج در مصارف شرعیه را به نواب داد. نواب با شنیدن این پیشنهاد به دکترسیدحین امامی (امام جمعه شاه) می گوید: «این که به شما می گویم مکلف هستید عینا به این توله سگ پهلوی برسانید. به او بگویید تو می خواهی مرا با دادن پست و مقام و پول فریب بدهی و خودت آزادانه هر کاری که می خواهی با دین خدا و مملکت اسلامی انجام دهی؟ این محال است و من، یا تو را می کشم و به جهنم می فرستمت و خودم به بهشت می روم و یا تو مرا می کشی و با این جنایت، باز هم به جهنم رفته و من به بهشت می روم و در آغوش اجدادم قرار می گیرم؛ در هر حال، تا زنده ام امکان ندارد ساکت باشم.» https://Eitaa.com/bshmk33
ملاقات با شاه وقتی نواب وارد محل استقرار شاه می شود، «محمود جم» به او می گوید: «تعظیم کن.» نواب به او می گوید: «خفه شو!» شاه می پرسد: «شما چه درسی می خوانی؟» - نواب: «درس هستی! سیاه مشق زندگی!» - شاه: «ما از فعالیت های شما در نجف باخبریم.» - نواب: «برای مسلمان تکلیف شرعی او مطرح است و کربلا و نجف و تهران فرقی نمی کند.» - شاه: «ما حاضریم هزینه ادامه تحصیل شما را بپردازیم.» -نواب: «مردم مسلمان ما آن قدر غیرت دارند که خرج تحصیل یک سرباز امام زمان را بدهند.» در آن ایام مدیر مسول روزنامه « مرد امروز» در نشریه خود آورده بود که من مسلمانم و فلانم، ولی به آقای بروجردی می گویم که حجاب در اسلام نیست و از این حرف ها. نواب در مورد این مسئله با دست محکم به میز می کوبد و می گوید: «چرا در این مملکت باید کسانی باشند که اعتنا به تعالیم اسلامی ندارند؟» بعد از این ملاقات، شاه که رفتار نواب شگفت زده شده بود، به محمود جم می گوید: «نه به آخوند دیروزی، نه به سید امروزی! آن آخوند مال عهد دقیانوس بود و این سید، مثل یک افسر که با زیر دستش حرف می زند، با من صحبت می کرد و اصلا انگار نه انگار شاهی وجود دارد. این چه کسی بود که این جا فرستاده بودی؟» https://Eitaa.com/bshmk33
از خدا خجالت نمی کشی همراه با سیدمجتبی و برادر ایشان به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) رفتیم. پس از زیارت، در صحن نشسته بودیم که صدای گریه سوزناک زنی توجه ما را به خود جلب کرد. نواب به برادرش گفت: «هادی برو ببین این زن چرا این قدر گریه می کند.» هادی با خجالت رفت و از او علت گریه اش را پرسید. زن گفت:«شوهر من قرضی داشت و نتوانسته این قرضش را بدهد، حالا او را به زندان انداخته اند.» نواب آدرس طلبکار را گرفت و بلافاضله هادی را به دنبال او فرستاد. او یکی از تجار بود. پس از آمدن تاجر، نواب با لحنی تند به او گفت: «از خدا خجالت نمی کشی که یک برادر مسلمانت را که استطاعت مالی نداشته، گرفتار کردی و او را به زندان انداختی؟» تاجر گفت: «چشم آقا! رضایت می دهم.» فردای آن روز، زندانی بدهکار از زندان آزاد شد. همسر شهید https://Eitaa.com/bshmk33
در یکی از سفرها خارجی، دیداری با «یاسر عرفات» داشتیم. مرحوم «خلخالی» در معرفی من گفت: «ایشان از یاران شهید نواب صفوی هستند.» عرفات به محض شنیدن نام نواب، دو زانو نشست و سه بار روی زانوهایش زد و گفت: «نواب! نواب! نواب!» بعد ادامه داد: «سالی که نواب برای سخنرانی به دانشگاه الازهرا مصر آمده بود، من در آن دانشگاه درس می خواندم. ایشان یک ساعت و نیم با شور و حرارت سخنرانی کرد. بعد از سخنرانیف با زحمت نزدیک او شدم. او دست مرا گرفت و مرا سوار ماشین حامل خود کرد. بعد از این که اسم و رسمم را پرسید، گفت: «برای چه به این جا آمده ای؟» گفتم: «آمدم درس بخوانم» تا این را گفتم، با عصبانیت سرم داد کشید و گفت: «اسرائیلی ها دارند ناموس شما را به خطر می اندازند، آن وقت تو آمدی این جا درس بخوانی؟! برو با هموطن هایت آن ها را از فلسطین بیرون کن و با آنها جهاد کن.» اسدالله صفا https://Eitaa.com/bshmk33
شما کوچک تر از این هستید ... زمانی که سرلشکر «رزم آرا» با مخالفت های فدائیان اسلام رو به رو شد، یکی از وکلای دادگستری را نزد «عبدالحسین واحدی» فرستاد و از ایشان خواست تا به نواب پیغام دهد: «آقای رزم آرا حاضر است تمام پرونده های موجود شما را در دادگستری و شهربانی را از بین ببرد و هر گونه مطلبی باشد، اجرا کند، به شرط این که شما دستور بدهید، فدائیان اسلام با حکومت ایشان مبارزه نکنند.» نواب پاسخ او را این طور داد: «پرونده هایی که ذکر کردید، از نظر من ارزشی ندارد. من از بابت آنها، کوچکترین ترسی ندارم، ولی پرونده هیات حاکمه روز به روز نزد ما کامل تر می شود و روزی که دادگاه شرع جکم آن را صادر کند، اجرایش خواهم کرد. شما کوچکتر از آن هستید که مرا تبرئه کنید، بلکه باید تلاش کنید که پیش ما تبرئه شوید.» «رزم آرا» بعدها به دست فدائیان اسلام، اعدام انقلابی گردید و به درک واصل شد. https://Eitaa.com/bshmk33