eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📢قابل توجه کسانی که میگویند: وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد... حکم جهادخیلی وقته داده شده 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 ♦️رهبر مقتدر ما سال هاست که اذن جهاد داده اند لیک برخی ها هنوز به دنبال اذن جهاد از بی سیم ولایت هستند♦️ 🔴نمونه هایی از اذن جهاد:👇 1⃣جهاد علمی: من عقیده ام این است که کار علمی در دانشگاه و در کشور باید جهادی باشد. کار علمی جهادی انجام بگیرد. (92/5/6) یکی از انواع جهاد با نفس هم این است که شما شب تا صبح را روی یک پروژه تحقیقاتی صرف کنید و گذر ساعات را نفهمید.(89/4/2) 2⃣جهاد اقتصادی: امروز هر کسی بتواند به اقتصاد کشور کمک بکند، یک حرکت جهادی انجام داده است.(94/1/1) محصولات داخلی را مردم مصرف کنند. نروند دنبال این نشانه ها. حالا مد شده است بگویند برند است، برند فلان. برندارد چیست! بروید سراغ مصرف تولیدات داخلی. آن چیزهایی که مشابه داخلی دارد، متعصبانه و با تعصب تمام، ملت ایران، خارجی آن را مصرف نکنند.(93/11/29) 3⃣جهاد فرهنگی: واقع قضیه این است که کارزار فرهنگی از کارزار نظامی اگر مهم تر نباشد و اگر خطرناک تر نباشد، کمتر نیست. این را بدانید؛ واقعا یک میدان کارزار است اینجا. (92/9/19) 4⃣جهاد سیاسی : یک جهاد بزرگ در مقابل ملت مسلمان است. این جهاد لزوما جهاد نظامی نیست؛ جهاد سیاسی است... (87/7/10) باید احساس وظیفه را فراموش نکنیم. مجاهدت را فراموش نکنیم؛ جهاد در صحنه های مختلف، وظیفه ماست و ضامن پیشرفت و پیروزی ماست. در صحنه سیاسی هم جهاد هست... (86/5/28) . 5⃣ جهاد تشکیل خانواده و فرزند آوری: مساله جمعیت. یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر میکند، تن او می‌لرزد، این مساله جمعیت است... یعنی مساله جمعیت از آن مسائلی نیست که بگوییم حالا ده سال دیگر فکر می کنیم؛ نه، اگر چند سال بگذرد، وقتی نسلها پیر شدند دیگر قابل علاج نیست. (92/9/19) فرزند آوری یکی از مجاهدت های زنان و وظائف زنان است. چون فرزند آوری در حقیقت هنر زن است؛ اوست که زحماتش را تحمل میکند، اوست که رنج هایش را میبرد، اوست که خدای متعال ابزار پرورش فرزند را به او داده است. (92/2/11) 6⃣جهاد فکری: رهبر معظم انقلاب: بازار شبهات رواج دارد؛ "فضای مجازی" هم کمک می‌کند و هم انگیزه‌ی سیاسی برای ترویج آن وجود دارد،اینها مواجهه لازم دارد. برای جهاد لازم نیست فقط شمشیر برداریم؛ این بزرگترین جهاد است؛ برای این جهاد خود را اماده کنید 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 🌞 آفتاب زد 🌝 وقتی بی خوابی می افتاد سرمان،دلمان نمی آمد كه بگذاریم دیگران راحت بخوابند،خصوصا دوستان نزدیك.به هر بهانه ای بود بالا سرشان می رفتیم و آنها را از جا بلند می كردیم،رفیقی داشتیم،خیلی آدم رك و بی رودربایستی بود یك شب حوالی اذان صبح رفتم به بالینش،شانه اش را چند بار تكان دادم و آهسته به نحوی كه دیگران متوجه نشوند گفتم:هی هی،بلند شو آفتاب زد. آقا چشمت روز بد نبیند،یك مرتبه پتو را كنار زد، و با صدای بلند گفت:مرد حسابی بگذار بخوابم، به من چه كه آفتاب می زند، شاید آفتاب بخواهد نیمه شب در بیاید،من هم باید نیمه شب بلند بشوم. عجب گیری افتادیم 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#شهید_تیمسار_فلاحی: شیرودی از غیرممکن‌ها ممکن ساخت! او ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و #ارتفاعات بازی دراز، آریا، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. #شهید_علی_اکبر_شیرودی #سالروز_شهادت🌷 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
💢 💢 📌دقت کردی پسرای هوسباز و ولگرد همش ‌دنبال دخترای بد حجاب و خودنما می‌گردن ... 🔺میدونی چرا؟ 👈چون نوع لباس پوشیدن آدما معنا داره ... کسی که حجابشو رعایت نمی‌کنه و جلو چشم نامحرما خودنمایی می‌کنه... با پوشش و رفتارش از دیگران می‌خواد که بهش توجه کنن و اونو ببینن...😒 🔺اما، آیا این نگاه‌ها نگاه_انسانی به زنه؟ یا نگاه_جنسی؟؟ ☝️اگه حجابتو رعایت نکنی، خواه ناخواه تو جامعه بیشتر با جنسیتت شناخته میشی تا شخصیتت⚡️ اما با رعایت حجاب، با عفت و انسانیت شناخته میشی✅ 📖برگرفته از : «دختران و مزاحمت‌ها»، ص۴۶ مؤلف: محمود اکبری اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند اين براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است و خدا آمرزنده مهربان است.احزاب ۵۹ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :5⃣1⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور جیپ به سرعت به من نزدیک می‌شد، وقتی دیدم می‌خواهند زیرم بگیرند، خودم را از کنار جاده پایین انداختم. نی‌های کنار جاده مانع از افتادنم به باتلاق شد. دست‌هایم از پشت بسته بود. در میان نیزارها، باتلاق‌ها و چولان‌های تیز و بُرنده جزیره با دست بسته و آن پای مجروح فقط و فقط از ائمه‌اطهار و آقا اباالفضل‌العباس علیه‌السلام کمک خواستم. سمت چپ بدنم در باتلاق و گِل‌های حاشیه جاده فرو رفته بود. شاید اگر دستم باز بود می‌توانستم گِل‌ها را چنگ بزنم و کم کم خودم را روی جاده بکشانم. هوا تاریک شده بود، دو نظامی که مامور بودند مرا به پشت خط انتقال دهند، سر و کله‌شان پیدا شد.از جاده پایین آمدند، کتفم را گرفتند و از میان گل‌و‌لای و نی بیرونم کشیدند. بدن و لباس‌هایم خیس و گِلی بود. مرا از بالای درِ عقب آیفا (کامیون عراقی) به کف ماشین پرت کردند، دست‌هایم را به میله‌های آیفا بستند و ماشین حرکت کرد. ماشین حدود دویست متر جلوتر کنار پل‌های شناور اسکله بود، توقف کرد. قایق،سیدمحمد،هجیر،خداخواست و احمد را در آن قسمت جاده پیاده کرده بود.از دیدن بچه‌ها خوشحال شدم. حدود دویست متر جلوتر، هفت اسیر دیگر به جمعمان اضافه شد. اجازه نداشتیم با آن‌ها هم صحبت شویم.دو، سه نفرشان که ریش داشتند سر و صورتشان کبود بود. صحنه‌های تلخ و جانگداز شهادت دوستان و همقطارانم در جاده خندق از ذهنم دور نمی‌شد. آیفا در ورودی شهر العماره توقف کوتاهی کرد تا اینکه وارد یک پادگان نظامی شدیم. نورافکن‌ها، قسمت‌های مختلف پادگان را روشن کرده بود. آفای نظامی که وارد پادگان شد، سر و کله‌ی ده، پانزده دژبان پیدا شد. دژبان‌ها کنار در عقب آیفا با کابل و باتوم منتظرمان بودند. با صدای قِرد، عجل، یالا ابسرعه، اسرای سالم از آیفا پیاده شدند.دژبان‌ها پس از ضرب و شتم آن‌ها سراغ ما آمدند. آمدند بالا و با کابل به جانمان افتادند. منتظر بودیم کمکمان کنند پیاده شویم. با آن جراحت‌ها نمی‌توانستیم پیاده شویم. یکی یکی خودمان را به لبه‌ی در کشاندیم. یکی‌شان از پایین دستش را به طرفم دراز کرد. با خودم گفتم:«این چه‌جور کمک کردن است، این دست چطوری می‌خواهد وزن مرا تحمل کند». دستم را به طرف او کشیدم،فکر می‌کردم وقتی از آیفا پایین بیایم، نمی‌گذارد زمین بیفتم. از بالای ماشین وزن بدنم را روی دستش انداختم، موقع پایین آمدن رهایم کرد و نقش زمین شدم. از شدت درد پا به خودم پیچیدم. یکی‌شان با لگد به جانم افتاد و با پوتین به پهلویم کوبید. آن‌ها بدون برانکارد مرا روی زمین کشیدند و به راهروی توالت‌های پادگان بردند.چند مجروح که آن‌ها را نمیشناختم آنجا بودند. خستگی و رنج در چهره بچه‌ها موج می‌زد. در راهروی توالت روده‌های یکی از بچه‌ها از شکمش بیرون ریخته بود و با دو دستش آن‌ها را گرفته بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔺شهیدمحسن حججی در دفترچه خاطرات آخرین جملات را چنین نوشته است:  «ان شاالله شهادتم صدق گفتارم را گواهی می دهد...شک نکنید و مطئمن باشید راه ولایت همان راه علیست - رهبر برحق سید علیست .....» 🌹 #شهید_محسن_حججی #صبحتون_شهدایی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازے‌ازوصيتـــــنامہ 🇮🇷 💠 خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده‌ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی، نه کسی دیگر. ●فرمانده توپخانه نیروی زمینی سال ۶۶ ▫️ســـــردار والامقام▫️ #شهیــد_حســــن_شفیـــــع‌زاده 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 کنترل شهوت 🎬حاج آقا ماندگارے...‌ 💠خلوت پیامڪے با نامحرم ❗️📲 🌿تقوا در دنیا مجازی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
27.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«مردمداری» شاخصه شهیدروحانی همدانی 🔹از مظلومیت تا وصیت‌نامه‌ای که نوشته شده بود. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 خسیس خدا همه جور آدمی رو آفریده. بعضی‌ها هنوز پول درنیاورده خرج می‌کنن. بعضی‌ها هم پول درمیارنو جمع می‌کنن! البته پس‌انداز خیلی خوبه، اما این دسته دوم برای بعدا جمع نمی‌کنن، برای همیشه جمع می‌کنن! یعنی جمع می‌کنن و خرج نمی‌کنن. این آدم‌های خسیس خیرشون به هیچ‌کس نمی‌رسه، حتی به خونواده خودشون! برای همین ورثه منتظرن تااینا بمیرن و یه دلی از عزا دربیارن. تا وقتی زنده‌اند دریغ از یه هسته خرما! اگه بتونن اونم جمع می‌کنن. لا یُؤْتُونَ النّاسَ نَقیرا ذره‌ای به مردم نمی‌دهند (بخشی از آیه 53 نساء) (صفحه 49) 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 #نماز_و_شهید_شیرودی شیرودی در کنار هلیکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال می کردند. خبرنگارى از کشور یمن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنکام حاضرید بجنگید؟ شهید خندید و گفت : ما براى خاک نمی جنگیم ، ما براى اسلام می جنگیم تا هر وقت اسلام در خطر باشد. این را که گفت به راه افتاد، خبرنگاران حیران ایستادند. شهید آستین هایش را بالا زد، چند نفر به زبان هاى مختلف پرسیدند: کجا؟ گفت: #نماز! دارند اذان می‌گویند. #شهید_علی_اکبر_شیرودی🌷 تولد : ۱۳۳۴/۱/۲۰ - شیرود شهادت : ۱۳۶۰/۲/۸ - سر پل ذهاب 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 تا ثریا می رود دیوار کج تیپ ما تیپ نبی اکرم (ص) دو شب در اردوگاه پاوه نماند، شب سوم بود که ما را حرکت دادند، کجا؟ هیچ کس نمی دانست.برادر برخاصی را دیدم. ایشان معلم بودند، پرسیدم: شما می دانید ما را کجا می برند؟ خیلی عادی گفت: معلوم است، کربلا. از دوستان دیگر سؤال کردم، هیچ کس جواب درست و حسابی نداد. یکی می گفت: رو به خدا می رویم، دیگری می گفت: نه رو به هوا می رویم. آنقدر فهمیدم که در منطقه آدم باید خودش پاسخ سؤالهایشان را بیابد والا تا ثریا می رود دیوار کج 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔺هدف کسانیکه زنان را آزاد می خواهند: 👈ازبین بردن غیرت و حیا 👈بی ارزش کردن زنان 👈نابودی خانواده 👈تن فروشی مُدرن ... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :6⃣1⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور دوساعتی به اذان صبح مانده بود.کم‌کم چشمانم سنگین شد و به خواب رفتم.نزدیک صبح بود که با صدای اذان یکی از اسرا بیدار شدم. با دندان، دست‌های یکدیگر را باز کردیم. نماز صبحمان را بدون تیمم و مهر، نشسته توی راهروی توالت خواندیم. دژبان‌ها اسرا را در دریف‌های منظم نشاندند و برای بازجویی آماده کردند. عراقی‌ها جسم نیمه‌جان اسیری را که به بازجو اطلاعات نمی‌داد، بیرون آوردند. بعضی از اسرا بر اثر شوک الکتریکی و ضربات باتوم بیهوش بودند.بچه‌ها در بازجویی‌ها با قدرت حرف می‌زدند.معتقد بودم در اسارت یک اسیر هیچ سلاحی به جز زبان ندارد.کارکرد این سلاح در کربلا را زینب کبری سلام‌الله‌علیها به خوبی نشان داد. بعد از سید محمد نوبت من شد. دو دژبان روی برانکارد قرارم دادند و به اتاق بازجویی بردند.وارد اتاق که شدم، چهار افسر عراقی پشت میز نشسته بودند. روی میز بازجوها، پارچ شربت پرتقال خودنمایی می‌کرد.در طول بازجویی بیشتر حواسم به پارچ شربت بود، دلم می‌خواست تا آن پارچ شربت را سر بکشم.برداشتم این بود گذاشتن شربت در مقابل دیدگان یک اسیر تشنه، آن هم در گرمای تیرماه، بخشی از شکنجه‌های روحی آن‌ها بود. یکی از افرادی که برای بازجویی در اتاق حضور داشت یکی از اعضای گروهک منافقان بود که کار ترجمه را انجام می‌داد. سرهنگ پرسید : «چند سال داری؟» - شانزده سال ! - بسیجی هستی؟ داوطلب اومدی جبهه؟! - بله ، بسیجی‌ام ! سربازجوی مسن‌تر پرسید : «چرا اومدی جبهه»؟ گفتم : خداوند در آیه صد و نود سوره بقره می‌فرماید که با کسانی که دست به خون می‌آلایند نبرد کنید و متجاوزگر نباشید که خدا تجاوزگران را دوست ندارد! سرهنگ خیلی عصبانی شد و گفت : «آخوندها این حرف‌ها رو یادتون دادند». بعد از بگو مگوها سربازجوی پرسید : «چه آرزویی داری، آرزو داری آزاد بشی؟» زیباترین حدیثی را که از تقویم جیبی سال ۱۳۶۶ حفظ بودم ، گفتم : «امیرالمومنین علی علیه‌السلام می‌فرماید برترین توانگری و بی‌نیازی به دل راه ندادن آرزوهاست زیرا آرزو انسان را نیازمند می‌سازد». ساکت شدند و دست از سرم برداشتند.دو دژبانی که مرا آورده بودند، بیرون بردند. حوالی ظهر، افسر عراقی به اتفاق یک ایرانی که از عُمال سازمان منافقان بود،وارد بازداشتگاه شد و اسم چهار نفر را خواند : « علی‌هاشمی،علی‌اصغرگرجی‌زاده، هوشنگ جووند و تقی ایمانی».افسر گفت : این چهارنفر اگه بین شما هستن، بیان بیرون ! بچه‌ها ساکت بودند، هر کس بغل دستی‌اش نگاه می‌کرد. بعدازظهر، افسر دیگری که آدم جدی‌ و مرموزی به نظر می‌رسید سراغمان آمد و گفت : «اسرایی که خارج از پد خندق در جزیره مجنون اسیر شدن، دستاشون رو ببرن بالا».من و چند نفر از کسانی که خارج از پد خندق اسیر شده بودیم، دست‌هایمان را بالا گرفتیم.نمی‌دانستیم چرا عراقی‌ها دنبال کسانی‌اند که خارج از پد اسیر شده‌اند.کنار دیوارساختمان کناری به ردیف نشستیم.عکس صدام روی دیوار خودنمایی می‌کرد.صبح، بازجو اطلاعات نظامی‌ام را ثبت کرده بودو تنها دروغی که دربازجویی صبح گفته بودم، رسته‌ی نظامی‌ام بود. اگر به عراقی‌ها می‌گفتم، نیروی واحد اطلاعاتم، کارم ساخته بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
مےدانم از اینجا ڪہ من نشستہ ام تا آنجا ڪہ تو #ایستاده ای اے شہید فاصلہ بسیار است اما.. ڪافیستـ توفقط #دستم را بگیری دیگر فاصلہ اے نمےماند #شهید_سید_میلاد_مصطفوی #صبحتون_شهدایی🌷 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فــــرازےاز_وصیتنــــامــــہ🇮🇷 مسلمانان، دشمنان بین شما و روحانیت مبارز تفرقه نیاندازند و از آن‌ها جدایتان نکنند و اگر خدای نکرده جدایتان بکنند آن روز جشن ابرظلمت‌هاست و روز بدبختی مسلمانان. برادران در برابر ملت‌های تحت ستم جهان مسئولید، بکوشید تا آنان را از زیر یوغ چپاول‌گران نجات دهید.~|●> #شھیــــدحســن‌بینائیــــان🌷🍃 ‌ #محاکمه_مهناز_افشار ‌ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
4_6017168350411489372.mp3
1.19M
🎤 #علامه_حسن_زاده_آملی ⌛️زمان ۳:۱۸ 🌹دائم الوضو بودن 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 امانتدار «امانات خود را بسپارید» . قرآن هم می‌گه امانات مردمو بهشون برگردونید. متأسفانه بعضی‌ها امانت می‌گیرن ولی موقعی که می‌خوان اونو برگردونن، یا اصلاً منکر می‌شن که چیزی دستشون هست، یا اگر هم پس می‌دن، یه چیزی داغون و معیوب بر می‌گردونن. امانتداری کار خیلی سختیه، آدم باید خیلی بیشتر از مال و اموال خودش مواظب جنس امانتی باشه و اونو مثل روز اول تحویل صاحبش بده. مخصوصا امانت‌هایی مثل پست و مقام و خدمت به خلق‌اللّه. إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها خدا به شما دستور می‌دهد امانت‌ها را به صاحبانش برگردانید (بخشی از آیه 58 نساء) (صفحه 50) 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 به مناسبت 10 اردیبهشت1361- سالروز آغاز عملیات غرورآفرین بیت‌المقدس (آزادسازی خرمشهر) 🎬 نماهنگ | وطن یعنی ... 🔹با صدای علی اسدی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 💠 پسرم حامد خیلی اهل شوخی و خنده بود، رفتارش طوری بود که اگر از کسی کدورت یا ناراحتی داشت سعی میکرد با خوبی و خنده مشکلش رو حل کنه. ⭕️ ولی یه خط قرمزی داشت.... ‌《 #ولایت_فقیه 》 به ولایت که می‌رسید می‌گفت منطقه ممنوعه است. 🔹یه دوستی داشتیم که با همه شوخی می‌کرد یک بار به شوخی بحثی کرد، که دیدم حامد کشیدش کنار و با جدیت گفت: با هر کسی دوست داری شوخی کن، با خونواده‌ام، خودم، دوستام ولی یادت باشه حق نداری با رهبری شوخی بکنی، به این نقطه که میرسی باید خط قرمز بکشی. راوی 👈 مادر شهید ▫️ مدافـــع حــــرم ▫️ #شهیـــد_حامـــــد_جوانـــــے🌷 ‌ #محاکمه_مهناز_افشار 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمسخر شایسته کسانیست که خود برای دیگران می آرایند و افتخار برای کسی است که الگویش حضرت زهراست... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :7⃣1⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور کنار دیوار نشسته بودم. چند نفر افسر سراغمان آمدند. دو ایرانی همراهشان بودند. یکی از آن‌ها اسیر و عرب‌زبان بود. صورتش پُر بود از جوش‌های چرکین. لباس‌هایش خاکی و شلخته بود،اسیر بود.بچه‌ها را یکی‌یکی از نظر گذراند، نمی‌دانستم دنبال چه بود. به من که رسید با بردن اسم «علی هاشمی(فرمانده سپاه ششم امام‌جعفرصادق ‌علیه‌السلام)، به افسر گفت : «سیدی!هذا، قربان!‌ اینه!». نفهمیدم منظورش از «سیدی!هذا» چه بود؟! همان لحظه دو دژبان مرا روی برانکارد گذاشتند و بردند. وارد اتاقی که شدم، جای قبلی نبود و بازجوها افراد جدیدی بودند. سرهنگ بازجو پرسید : «فرمانده سپاه ششم ایران را می‌شناسی؟!» - فقط دو روز قبل از حمله شما به جزیره مجنون، اونو تو جاده خندق دیدم. - اونو در حمله‌ی روز بیست و پنجم ژوئیه تو جزیره مجنون دیدی؟! - اونو تو روز حمله‌ی شما ندیدم. - دروغگوی مجوس، تو پیک علی هاشمی هستی؟ - نه، من پیک علی هاشمی نیستم ! بازجو عصبانی شد، چوبدستی‌اش را به صورتم پرت کرد. - تو پیک علی هاشمی هستی، علی هاشمی کجا رفت ؟ افسر بازجو ادامه داد: «گفتند پیک علی هاشمی یه بچه پانزده، شانزده ساله بوده که تو پاش تیر خورده و اسیر شده» . عصبانی‌تر شد، از جایش بلند شد، به طرفم آمد، لگد محکمی به پهلویم زد، یک لگد هم به کتفم کوبید. - چرا دروغ می‌گی، تو کدوم گردان بودی؟! شک نداشتم جرم پیک علی هاشمی بودن، به مراتب سخت‌تر و بدتر از نیروی اطلاعات بودن است. تصمیم گرفتم واقعیت را بگویم. بر خلاف میل باطنی‌ام به او گفتم : «من پیک علی‌هاشمی نیستم، نیروی واحد اطلاعات و عملیاتم»! بازجو با شنیدن نام اطلاعات و عملیات ، شوکه شد. بازجو با تعجب پرسید :‌ «واقعا تو جوجه بسیجیِ خمینی، تو اطلاعات کار می‌کردی»؟! - بله هیچ‌وقت ناراحت نیستم که به خاطر علی‌هاشمی مجبور شدم هویت اصلی خودم را برملا کنم. اگر عراقی‌ها علی‌هاشمی را گیر ‌می‌آوردند، برای اولین بار، عالی‌ترین و ارشدترین فرمانده نظامی سپاه را به اسارت گرفته بودند. بازجو به دژبان‌ها دستور داد مرا ببرند. همان‌جا مترجم ایرانی بهم گفت:«سرهنگ می‌گه، تو نمیخوای از علی هاشمی چیزی بگی. خودت خواستی که اذیب بشی، حالا برو چند ساعت خورشید رو نگاه کن!» دو دژبان مرا به محوطه صبحگاه بردند.فکر می‌کنم ساعت حدود سه، سه و نیم عصر بود. شدت گرما تحمل‌ناپذیر بود، تشنگی کلافه‌ام کرده بود،مجبور بودم به خورشید نگاه کنم.برای لحظه‌ای که سرم را چرخاندم ، دژبانی که مامور من بود، با کابل به سرم کوبید که خورشید را نگاه کنم. چند سرباز آشپزخانه از همان فاصله سی، چهل متری درباره من از دژبان سوال کردند و او در جوابشان گفت:«هذا حرس الخمینی، پاسدار خمینیه». سربازها در حالی که هرکدام چند تخم مرغ دستشان بود، به طرفم آمدند.تخم‌مرغ‌ها را یکی پس از دیگری به طرفم پرت کرد. دستم بسته بود، سرم را پایین آوردم، تا به صورتم نخورد. وقتی تخم‌مرغ‌ها را به طرفم می‌انداخت، با به کاربردن کلماتی چون مجوس، جیش‌الخمینی و . . خودش را تخلیه ‌می‌کرد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
نمیـدانم چه رازے اسـت ڪه هروقـت #عڪس_هایتان رانگاه میڪنم و هر چہ میڪنم باز هم خجالت از اعمالم تمام #وجودم را فرامیگیرد ڪاش زود دستم را بگیرد فرشتگان به خاڪ نشستہ #صبحتون_شهدایی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فــــرازےازوصیتنــــــامــہ🇮🇷 °•《بنده خونم و شاهرگم را می‌دهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدا امر و دستور امام خامنه‌ای و سردار و سرلشگرم حاج قاسم سلیمانی می‌کنم، ان‌شاء‌الله خداوند حافظ مملکتم باشد.》°• ــــــ♢☘🌸☘♢ــــــ 🔻مدافــــع‌حــــــرمـ🔻 #شھیــــدمحمــــدڪــامــــران🌸🍃 ‌ #محاکمه_مهناز_افشار 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
3.54M
🔰عوامل آسان شدن مرگ🔰 💠استاد #شیخ_مسعود_عالی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆۷