eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
682 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
👤فرانتس فانون، جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی: "استعمار حداکثر کوشش خود را بر مسئله تمرکز داده است. هر چادری که دور انداخته می شود افق جدیدی را که تا آن هنگام بر استعمارگر ممنوع بود در برابر او می گشاید. پس از دیدن هر چهره بی حجابی، امید های حمله ور شدن اشغالگر ده برابر می گردد." 📚سال پنجم انقلاب الجزایر، فرانتس فانون 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :7⃣7⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور فکرهای عجیب و غریبی در مغزم دور می‌زد. در فکر سامی بودم. با این که از او چیزی به زبان نیاورده بودم، برایش می‌ترسیدم. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید، می‌ترسیدم بهش شک کنند. به خودم مطمئن بودم که از سامی حرف نمی‌زنم؛ اما می‌ترسیدم اذیتم کنند، تحمل بعضی شکنجه‌ها را نداشته باشم، کم بیاورم و مجبور شوم از سامی حرف بزنم. چند دقیقه بعد همین باور را هم از دست دادم. برای این که از فکر و خیال بی‌فایده نجات یابم، شروع به خواندن قرآن کردم؛ قدری آرام و سبک شدم. سلول مثل تاریک‌خانه‌ی عکاسی بود. در قسمت بالای در سلول پنجره‌ی کوچکی بود که عراقی‌ها از آنجا مرا زیر نظر داشتند. درست مثل سلول‌های دژبان مرکز بغداد. ... بعد از نماز صبح خوابم برد. با باز شدن درِ سلول از جا پریدم. زندان‌بانی که تا امروز او را ندیده بودم، یک نان ثمون با یک ظرف حلبی که مقدار کمی شوربا بود، جلویم گذاشت. دو ساعت بعد از صبحانه مرا به اتاق بازجویی بردند. ستوان فاضل، شفیق عاصم و درجه‌دار بخش استخبارات با یک مترجم عرب زبان دیگر آن جا بودند. افسر استخبارات برای بار چندم همان سؤالات روز گذشته را تکرار کرد و گفت: برای ما مهمه بدونیم کدام‌یک از نگهبان‌ها به شما گفته آن دو اسیر مأمور سازمان رجوی و خلق عربند. گفتم: اسیر که نیستن، اگه اسیر بودن، شما با من کاری نداشتین! در بد هچلی افتاده بودم. استخباراتی از جایش بلند شد، جلو آمد، زیر چانه‌ام را گرفت، سرم را بلند کرد، جوری که چشمم به چشمش بیفتد و گفت: من تا حالا حرمت وضعیت جسمی تو رو داشتم، اما شما ایرانی‌ها لایق احترام نیستین! بر خلاف میل باطنی‌ام سعی کردم خودم را به مظلوم‌نمایی بزنم، گفتم: سیدی! رابطه‌ی ما و نگهبان‌ها رابطه‌ی یه زندانی و زندانبانه، نگهبان‌ها به ما اعتماد ندارن. افسران عراقی به نگهبان‌های شیعه مشکوک بودند. نام نگهبان‌های شیعه را می‌برد و می‌خواست بداند کدام‌یک از آن‌ها اسرارشان را فاش کرده. خود نگهبان‌های شیعه و حتی نگهبان‌های اهل سنت به هر کسی اعتماد نمی‌کردند. هر یک از آنان به افراد خاصی اعتماد داشتند. علی جاراللّه به رامین حضرت‌زاد اعتماد داشت. سامی به من و حکیم خلفان و دکتر مؤید به بهزاد روشن و کامبیز فرحدوست. بازجویی که به جایی نرسید، مرا به سلولم برگرداندند. از ناهار و شام بخور و نمیر اردوگاه هم خبری نبود. آبم را هم قطع کرده بودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا •|ڪولہ ‌بارے ‌بر دوش •|سفرۍ ‌باید رفت •|سفری ‌بۍ ‌همراه •|گم ‌شدن‌ تا ‌تہ ِ‌تنهایے‌ محض… •|یار ِ‌تنهایۍ ِ‌من ‌گفت به من‌: •|هر کجا لرزیدی •|از سفر ترسیدی •|تو بگو ‌از‌ تہِ‌ دل ●من‌ خدا را دارم و #خدا‌ اول‌ و‌ آخر‌ با توست.. #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازےازمناجات‌نامـــــہ 🇮🇷 ◽️الهی دلم خسته است و بیمناکم که چه به روزم خواهد آمد هر چه می‌مانم خسته‌تر می‌شوم، نگاهی به عملم می‌کنم، نگاهی به تو، شرمسار می‌شوم. ▫️جلوه‌ی ملکوتی تو نقابی زیبا بر روی اعمال زشت من کشیده که گویی جزء مقربین درگاهم. نگاهی به تو می‌کنم، نگاهی به خودم خجالت می‌کشم از اینکه دیگر بگویم که شهادت را نصیبم می‌کنی زیرا که نه تنها لیاقت شهادت را در خودم نمی‌بینم بلکه حتی لیاقت طلب شهادت را هم در خود نمی‌بینم. #شهید_حمیـــــد_سربـــــی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔵 #چگونه_بندگی_خداکنیم ❇️آیت الله بهجت میفرمود: با خود قول دهید اگر خداوند صد سال هم به شما فرصت زندگانی داد یک بار هم نه عالما و نه عامدا معصیت و خطا نکنید. واجبات را انجام دهید. که اگر چنین شد خدا شما را توفیق میدهد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 شهیدی که رهبری از شالش تبرک جست ◽️قبل از یکی از عملیات‌ها، بچه‌های گردان علی‌اکبر(ع) میرن پیش رییس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشند و هم روحیه‌ای بگیرن. ◽️تو مراسم هم سیدجمال که هم مسئول تبلیغات گردان بوده و هم مداح اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می‌کنه و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی می‌کنه. ◽️موقع نماز وقتی حضرت آقا میان شروع کنن نماز رو، سیدجمال که قرار بود مکبر هم باشه شال سبزش و میندازه رو دوش آقا و میگه اینو می‌ذارم تا تبرک بشه و بعداً می‌برم تا ایشالله تو جبهه به آرزوم برسم و #شهید بشم. ◽️نماز که تموم میشه و میره شال رو بگیره آقا می‌فرمایند که شما هم ساداتی و اگه مشکلی نداره این به عنوان تبرک پیش من بمونه که سیدجمال قبول می‌کنه. ◽️بعداً حضرت آقا به برخی از دوستان تو لشگر می‌سپرن تا بیشتر هوای سیدجمال رو داشته باشن و نذارن بره خط که حضورش برا بقیه رزمنده‌ها هم باعث دلگرمیه و هم قوت قلب. ◽️اتفاقاً تو عملیات هم تقریباً مواظب بودن که خط نره و عقبه بمونه، ولی تو شلوغی درگیری‌ها سید هم جلو میره و به آرزوی دیرینه‌اش میرسه و #شهید میشه. ‌مداح اهل‌بیت #شهید‌_سیدجمال_قریـــــشی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 اول و آخر ضعیف دو نفر هستن که نمی‌تونن پشه رو از خودشون دور کنن. یکی بچه‌ای که تازه به دنیا اومده، یکی هم آدمی که خیلی خیلی پیر شده. آدم، اول ضعیفه، بعد کم‌کم قوی می‌شه بعد دوباره ضعیف می‌شه. بعضی‌ها فکر می‌کنن همیشه این قدر قوی بودن و همیشه هم این قدر قوی می‌مونن، برای همین‌طوری حرف می‌زنن مثل این که قوی‌ترین مرد و زن جهان هستن! نمی‌دونن یه روزی این قدر ضعیف می‌شن که پشه هم اونا رو شکست می‌ده! یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ به بدترین مرحله زندگی می‌رسند (بخشی از آیه 5 حج) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید همت: اعتقاد به ولایت صراط مستقیم است 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 بیت المال است خمپاره که می زدند طبیعتاً اگر در سنگر نبودیم خیز می رفتیم تا از ترکش آن محفوظ بمانیم بعضی صاف صاف می ایستادند و جنب نمی خوردند و اگر تذکر می دادی که دراز بکش می گفتند بیت المال است حالا که این بنده خدا به خرج افتاده نباید جاخالی داد حیف است، این همه راه آمده خوبیت ندارد 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
♦ اقدام شایسته‌ی مدیریت پارک ارم تهران در ترویج حجاب، نماز و امر به معروف👌 🔹براساس تصمیم مدیرعامل پارک ارم و ابلاغ دستوری به مدیران اجرایی مجموعه ارم، از این پس بانوان جوان محجبه و جوانانی که برای اقامه فریضه نماز اول وقت به نمازخانه های پارک ارم مراجعه می کنند، با بلیط خدمات رایگان شهربازی ارم مورد تشویق قرار می گیرند. این اقدام در خور تقدیر در حوزه‌ی امربه معروف، چند روزیست آغاز شده و با استقبال خوب خانواده ها و جوانان مواجه شده است. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :8⃣7⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور شب قبل از شدت تشنگی خواب درستی نداشتم. بعد از ظهر زندانبان در سلول را باز کرد و مقداری برنج با ته مانده‌ی گوشت مرغ جلویم گذاشت. از استخوان‌های سینه‌ی مرغ و پوست و پیه بدون گوشت آن فهمیدم باید غذای اضافی خودشان باشد. ته سیگار عراقی‌ها در گوشه‌ی بشقاب برنج بود. تشنه و گرسنه بودم. معده‌ی خالی‌ام بدجوری می‌سوخت. فکرهای عجیب و غریب باعث ترشح اسیدهای معده‌ام شده بود. به اجبار غذای اضافی عراقی را خوردم. چند اسیر در سلول‌های روبه‌رویی و کناری‌ام بودند. صدای اسرای ناشناسی که هرگز قیافشان را ندیدم، شنیده می‌شد. از بین کسانی که توی سلول‌های کناری‌ام بودند، یکی از آنها را می‌شناختم. ایرج صادقی بچه‌ی کرمان بود. در کمپ ملحق او را دیده بودم. نمی‌دانستم فرمانده‌ی گردان است. چند روز قبل از طریق جاسوسان و افراد خودفروخته لو رفته بود. عراقی‌ها از این که تا آن روز موقعیت نظامی‌اش را پنهان کرده بود او را انفرادی برده بودند. ایرج صادقی بدون این که بداند کی‌ام، گفت: صدای عصا شنیدم، مجروح هستی؟! خودم را که معرفی کردم فهمید اسیر قطع پا هستم. از او پرسیدم: شما رو چرا آوردن این جا؟ ایرج را یکی از اسرایی که از اردوگاه نهروان آمده بود، لو داد. جاسوس‌ها یکی از سربازان لشکر ۷۷ خراسان را به عنوان فرمانده‌ی گروهان ارتش لو داده بودند. او را ندیدم. سلول کناری ایرج بود. از بچه‌های سوله‌ی ۵ بود. با چند نفر از افراد خود فروخته که کارشان خبر چینی بود، دعوایش شده بود. یکی از آنها را توی حمام کتک زده بود. به عراقی‌ها گفته بودند: او فرمانده گروهان توپخانه است و چند تانک عراقی را هدف قرار داده. آدم با روحیه‌ای بود. به عراقی‌ها گفته بود من یک نیروی عادی‌ام. عراقی‌ها او را به شوک الکتریکی و جریان برق وصل کرده بودند. غروب امروز بهم گفت: عراقی‌ها باورشون شده فرمانده گروهان توپخانه‌ام. بعد به شوخی گفت: ما که توی جنگ یه سرباز بیشتر نبودیم، ولی نمردیم و تو اسارت فرمانده گروهان شدیم، اون هم توپخانه! شب قبل صدای تلاوت قرآن و دعای مخصوص حضرت امام موسی‌بن‌جعفر (ع) از سلول کناری‌ام صفا و حال خاصی به زندان بخشیده بود. یکی از بچه‌ها که صدای دلنشینی داشت، دعای حضرت امام موسی‌بن‌جعفر (ع) را خواند. افتخار می‌کردم یکی از نوادگان امام هفتم شیعیان هستم. انگار سرنوشت امام و فرزندانش در زندان بهم گره خورده بود. یاد نوارهای مرحوم شیخ احمد کافی افتادم که با چه سوزی این دعا را می‌خواند. با شنیدن دعای مخصوصم جدم در زندان‌ها هارون‌الرشید گریه‌ام گرفت. قبل از ظهر مرا بیرون بردند. از دیروز اسهال خونی گرفته بودم. هر چه خورده بودم را بالا آوردم. افسر بازجو که آدم سمجی بود، بیشتر به دکتر مؤید مشکوک بود. می‌خواستند مرا قسم بدهند. نمی‌دانم موضوع قسم دادن را کی به آنها گفته بود. در بازجویی‌ها هیچ وقت ندیدم و نشنیدم کسی را قسم بدهند. افسر بادجو گفت: می‌گن شما ایرانی‌ها خیلی حرف‌هایی رو که به حالت عادی نمی‌گید، اگه قسم‌تون بگن می‌گید؟ یکه خوردم. فکر می‌کنم جاسوس‌ها و افراد خودفروخته این شناخت را به بازجوها داده بودند. افسر بازجو دستش را به طرف قرآن کشید و گفت: اگه به قرآن قسم بخوری که این قضیه رو عراقی‌ها بهت نگفتن، باورمون می‌شه! گفتم: قسم راستش هم گناه داره! گفت: برای فرار از قسم این حرف رو می‌زنی! این را که گفتم دستور داد شنا بروم. به اجبار شنا رفتم. در حال شنا رفتن بودم که یکی از نگهبان‌ها دست راستم را با پوتینش لگد کرد. آج‌های پوتینش را که روی دستم چرخاند، صدایم درآمد. افسر بازجو گفت: با شکنجه‌ی هوایی چطوری؟ ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا آخرش یک روز برای بهشـــــتِ خنده‌هایتان خواهم مُـــــرد..🌷 #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌼🍂 🇮🇷 فرازےازوصیتنـــــامہ 🇮🇷 ◽️خواهران من! حجاب را به شما توصیه می‌کنم مانند عروســـــڪ نباشید؛ این " #حجاب‌شما‌بزرگترین‌سلاح‌شماست" حتی از بمب‌های اتمی و نوترونی هم خطرناک‌تر است؛ پس حجابتان را حفظ کنید. #شهید_یعقوب_شرافـــــت 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
1.12M
🔊فایل صوتی #کوتاه 🔰 پاسخ به یک شبهه ...❗️🔰 #استاد_مسعود_عالی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم ، راننده به محض خروج از شهر ، صدای نوار ترانه را زیاد کرد. ابراهیم چند بار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند. من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم ، دیدم بسیار عصبانی است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت ، دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را می‌بست. حدس زدم بخاطر نوار ترانه است. گفتم: آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ... نذاشت حرف من تموم بشه و گفت: قربونت ، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه. رفتم و به راننده گفتم اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت: نمیشه ، عادت کردم ، نمیتونم خاموشش کنم وگرنه خوابم میبره! ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد ، از توی جیب خودش قرآن جیبی کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت ، شروع به قرائت قرآن کرد. همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند ، راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد.... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 حمید قراری، نوجوان ۱۲ ساله، اهل تربت حیدریه 🎤 به زور به جبهه آمدم، زیر صندلی قطار قایم شدم...!!! ▪️ اومدم اینجا با صدام بجنگم... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 نه دنیا داره نه آخرت بعضی‌ها هم دنیارو دارن هم آخرتو. بعضی‌ها دنیارو دارن ولی آخرت ندارن. بعضی‌ها آخرتو دارن ولی دنیا ندارن. بعضی‌ها نه دنیا دارن نه آخرت. این دسته آخر خیلی بیچاره هستن. طرف همه جور کار خلاف می‌کنه تا به مال و ثروت، مقام، یا لذت دنیا برسه، ولی آخرش یه اتفاقی میفته به هیچ کدوم از این چیزها نمی‌رسه. یعنی آخرتشو فروخته به دنیا، تو دنیا هم به چیزی نرسیده. خدا می‌گه: خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ هم دنیا و هم آخرت را از دست می‌دهد (بخشی از آیه 11 حج) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔺اولین زن محجبه داور در المپیک ۲۰۲۰ 🔹براساس اعلام فدراسیون جهانی سیمین رضایی به عنوان اولین داور محجبه موفق به کسب امتیاز لازم برای حضور در المپیک ۲۰۲۰ شد تا با حفظ حجاب در این میدان حضور یابد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :9⃣7⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور افسر بازجو گفت: با شکنجه‌ی هوایی چطوری؟ منظورش را نمی‌دانستم. دستو داد با طناب دو دست و یک پایم را بستند و به چنگک پنکه‌ی سقفی آویزانم کردند. با این کار مچ دست و ساق پایم زخمی شد. حدود سه، چهار ساعتی آن بالا نگه‌ام داشتند. احساس کردم الان است که مچ پایم از بدنم جدا شود. سرم گیج می‌رفت. نگهبان‌ها با کابل به پایم می‌زدند و رحم نداشتند. یکی‌شان لیوان چایی را به صورتم پاشید. چای داغ بود و صورتم را سوزاند. سر طناب را به میله‌ی آهنی پنجره بسته بودند. (عراقی‌ها چند نوع شکنجه داشتند. شکنجه‌ی هوایی، دریایی و زمینی. شکنجه‌ی هوایی‌شان همان آویزان کردن به حلقه‌ی پنکه‌ی سقفی بود. شکنجه‌ی زمینی سینه‌خیز، کلاغ‌پر، شنا رفتن و روی زمین غلت زدن بود. شکنجه‌ی دریایی نیز انداختن داخل کانال فاضلاب بود. شکنجه دیگری هم داشتند که بچه‌ها به آن جوجه‌کباب می‌گفتند. در این شکنجه بچه‌ها را در گرمای سوزان، بدون زیرپیراهن روی آسفالت داغ می‌خواباندند و روی پشت بچه‌ها راه می‌رفتند. این شکنجه در دژبان مرکز بغداد زیاد مرسوم بود.) دو روز بعد با اسهال خونی از انفرادی نجات پیدا کردم. ضعف جسمی‌ام طوری بود که نه توان حرکت داشتم، نه قدرت راه رفتن. بعد از ظهر مرا به بازداشتگاه برگرداندند. از بچه‌های سلول روبه‌رویی‌ام خداحافظی کردم. یکی از آن‌هایی که هیچ وقت او را ندیدم، بهم گفت: اگه همیشه با خدا باشی هیچ وقت بهت سخت نمی‌گذره! قبل از اینکه وارد بازداشتگاه شوم فاضل رحیم که در قسمت درمانگاه اردوگاه کار می‌کرد بهم گفت: با دکتر مؤید صحبت کردم ببرنت بیمارستان! امروز دکتر مؤید به جای دکتر جمال درمانگاه اردوگاه را مدیریت می‌کرد. دکتر جمال معروف بود به قصاب اردوگاه. وارد بازداشتگاه که شدم، بچه‌ها دورم جمع شدند. سامی سراغم آمد. شاد و خوشحال به نظر می‌رسید. از این که حرفی نزده بودم، خوشحال بود. باورم نمی‌کردم به این راحتی دست از سرم بردارند. از امروز به بعد رابطه‌ام با سامی صمیمی‌تر شد. او حرف‌هایی را که قبلاً اطمینان نمی‌کرد به من بگوید، با خیال راحت می‌گفت. از نظر او امتحان پس داده بودم و این برایم زیبا بود. از بازداشتگاه بیرون رفتم. در بین اسرا در جستجوی آن دو جاسوس بودم. آمدن‌شان برای من شوم بود. آن دو کار دستم داده بودند. هر چند ناشی‌گری خودم هم بی تأثیر نبود. می‌خواستم آن‌ها را ببینم و بهشان بگویم ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند. دلم می‌خواست بهشان بگویم هیچ چیز بدتر از نفاق و دو رویی نیست. در حیاط بازداشتگاه دنبال‌شان گشتم، سامی بهم فهماند آن‌ها را برده‌اند اردوگاه ۱۵. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا صبــح عاشقـانه‌ای‌ ست برای چشمانت ؛ آنگاه ڪه آفتـاب غزل واژه‌های عشــق را در نگاهـــــت تداعی می‌ڪند ... #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فــــرازےازوصیتنـــــامہ 🇮🇷 《مقاومت را فراموش نكنید كه خداوند با صبر پیشه كنندگان است. در این شرایط تاریخی خداوند تبارك و تعالی بار سنگین انقلاب اسلامی را بر دوش ملت مسلمان ایران گذاشته است و ما را در آزمایشی عظیم قرار داده است》 °•{ســـــردار رشید اسلام #شهید_محمـــد_بروجــــردی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 جدایی از ولی خدا 🇮🇷 💠 یکی از چیزهای که انسان را از ولی خدا می کند و در این زمان می تواند انسان را از امام زمان(عج) جدا کند، است. 💠 این امر می شود که انسان در هر زمان به امام معصوم(ع) ندهد آن هم وقتی که پای کار و پیش بیاید چون و تعلقات بر علاقه او به امام معصوم(ع) شده اند. 💠هیچ ای نباید بر علاقه به ولیّ خدا شود، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) وقتی به سمت می رفت با لشکر کوچک اش به یکی از محبین اهل بیت(ع) به نام « بن عدی طائی» برخورد کرد که از بیرون آمده بود. 💠او بود که در زمان حضرت امیر(ع) به شناخته می شد تا حدی که به گونه ای در برخورد با او را عاجز کرده بود، در عین حال اهل بیت(ع) هم بود. 💠 طرماح با امام حسین(ع) ملاقات کرد اما طرماح ان روز طرماح دیروز نبود، و دنیا تغییرش داده بود. 💠 او در مواجهه با حضرت(ع) و در پاسخ به این که از کوفه چه خبر؟ به امام(ع) پاسخ داد: به کوفه نیا، عبیدالله بن زیاد کوفه را گرفته و اجازه نمی دهد که حتی یک نفر به کمکت بیاید، اگر می خواهی جایی بروی به برو و من آنجا 10هزار شمشیرزن برایت آماده می کنم. 💠حضرت(ع) جواب داد: هرچه که خدا بخواهد همان می شود. نیز گفت: من مقداری جنس برای زن و بچه خود کرده ام، می روم آنها را به دست شان برسانم و بعد برمی گردم و به تو می شوم. 💠او در حالی که می دید لشکر «حر» امام حسین(ع) را کرده و حضرت سیدالشهداء(ع) با فاصله ای ندارد برگشت تا آذوقه را به دست خانواده اش برساند و سوال این است که آیا زن و بچه تو از خون خانواده امام حسین(ع) رنگین تر بود که رفتی و امام حسین(ع) را گذاشتی؟ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 🇮🇷 🔸در اتاقش عکسی از حضرت (ره) را قاب شده به دیوار آویزان کرده بود، خیلی‌ها به او می‌گفتند اگر رئیس بیمارستان عکس را ببیند، برخورد بدی را با او خواهد کرد، اما او عکس را پایین نیاورده بود. ▫️یک روز رئیس بیمارستان _دکتر عارفی_ که بعد‌ها به خارج از کشور متواری شد برای سرکشی به اتاق‌ها آمد و متوجه قاب عکس امام بر روی دیوار اتاق فوزیه شد و با عصبانیت دستور داد که عکس را از روی دیوار بردارد ▪️فوزیه گفته بود: اتاق متعلق به من است و هر عکسی را که بخواهم در آن آویزان می‌کنم. ▫️رئیس بیمارستان هم فوزیه را تهدید به کسر یک ماه از حقوقش کرده بود. ▪️اما فوزیه حرفش یک کلام بود: اگر اخراج هم بشوم عکس را از روی دیوار پایین نمی‌آورم. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ روایتگری بسیار زیبا جانباز مدافع حرم #امیرحسین_حاجی_نصیری... امنیت را سر قطع شده #شهید_مرتضی_کریمی و پیکر آتش گرفته #شهید_قدیرسرلک دست قطع شده روح الله قربانی آورد نه #برجام ... 👌 #حتما_ببیند 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 ♨️ 🔹بعد از دایر شدن مجتمع‌هاے آموزشے رزمندگان در جبـهه، اوقات فراغت از جنگ را به تحصیل📖 می‌پرداختیم 🔹یکی از روزهای تابستان برای گرفتن امتحان ما را زیر سایه درختی جمع کردند. بعد از توزیع ورقه‌های امتحانی مشغول نوشتن شدیم📝 🔹خمپاره اندازهای دشمن☄️ همزمان شروع کرده بودند. یک خمپاره در چند متریمان به زمین خورد🔥 همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سؤالات بودند☺️ 🔹یک ترکش افتاد روی ورقه دوست بغل دستیم و چون گرم بود قسمتی از آن را سوزاند؛ ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت: برگه من زخمی شده باید تا فردا به او مرخصی بدهی !😅 🔹همه خندیدند و شیطنت دشمن را به چیزی نگرفتند😂 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆