💢 «سندروم دست بیقرار» به روایت یک #جانباز_اعصاب_و_روان
● «.. چند بار خانمم را بدرقم زدهام، آن چنان که از دماغش خون آمد. پسر بزرگم حالا هفت سالش است. یکبار در اوج عصبانیت او را چنان زدم که صورت و چشمش کبود شد و ورم کرد.
●حالا آن اتفاقات که یادم میآید، گریهام میگیرد. دخترم را با پارچ آب زدم و پسرم را با لیوان چای داغ. با کوچکترین حرکات بچهها ناخواسته عصبانی میشوم؛ حتی برای عوض کردن کانال تلویزیون. ترجیح میدهم بیشتر بیرون از خانه باشم تا به بچهها آسیب نرسانم. همسرم مشکل قلبی پیدا کرده است. عصبانی که میشوم، همسرم از ترس میلرزد. بارها گفته است "اول سعی کن عصبانی نشوی. اگر شدی، من و بچهها را نزن. اگر زدی، به پاهای ما بزن"
ولی آن وقت کنترل ندارم و اختیار دست خودم نیست. مغزم فرمان میدهد بزن و نمیگوید کجا بزنم. ...»
📎پ ن : بریدهای از کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون»؛ خاطرات رزمندگان افغانستانیِ هشت سال دفاع مقدس🌷
#نویسنده: محمد سرور رجایی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
17.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 فلسفه #حجاب فقط به این نیست که مردها به گناه نیفتند
#موشنگرافی #حجاب #فلسفه_حجاب
#پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_شصت_و_ششم
💢سیگارِ تسکین دهنده
از انصاف نگذریم آدم دلسوز هم بینشون بود. یکی از نگهبانا رو دیدم که نگاهش به حال نزار بچه ها میخورد و زجر میکشید ، برای دلداری دادن به بچه ها و با احتیاط و خوف فراوان که از چهره ش مشخص بود، گاهی رو به ما می کرد و با آه و افسوس می گفت یا ابا الحسن و برای اینکه نشون بده که دلش به حال ما می سوزه سیگار روشن می کرد و پشت به ما میکردن و مینداخت بین بچه ها که اگه کسی سیگاریه بکشه.
البته می دونست تو این وضعیتِ بحرانی سیگار در اولویت هزارم حتی سیگاری های ما هم نیست ، اما تنها راهی که به ذهنش برای اعلام همدردی می رسید همین بود و جالب اینکه همین میزان همدردی نیز برای ما تسکین دهنده بود .میدیدیم در بین ارتش خونخوار و سنگدل بعثی کسانی هستند که با ما همدلند.
آمارگیری تا تاریک شدن هوا ادامه داشت و نهایتا افراد را بین دوازده آسایشگاه در چهار بند تقسیم کردن. این اردوگاه چهار بند و هر بند سه آسایشگاه داشت. اون روز نمازمون رو تو همون حالت نشسته و سرپایین خوندیم وحتی اجازه دسشویی رفتن هم به بچه ها داده نشد و در مواردی که افراد ناتوان که دیگه قادر نبودن خودشون رو کنترل کنند و ناچار بودند که ادرار را داخل شلوارشون بریزن.
از لحظه حرکت در پادگان الرشید دو شبانه روز سپری شده بود بدون آب و غذا و دسترسی به دستشویی. شب دوم نفری یه پتو بهمون دادن و بدون آب و غذا تا صبح پتو رو دور خودمون پیچیدیم و خوابیدم. در تمامی ساعات شب ناله های خفیف و دردناک مجروحانی که برخی از آنها دست و پایشون قطع شده بود و زخمایشان عفونت کرده بود بگوش می رسید. تنها تفاوت اینجا با پادگان الرشید این بود که اینجا جا زیاد بود و حداقل مشکل تنگی جا برای خوابیدن رو نداشتیم ولی غیر از این، همه چیز بدتر شده بود. اردوگاهی که قبله آمال ما بود حالا تبدیل شده بود به جهنم و کابوسی وحشتناک که خلاصی از اون ممکن نبود. آسایشگاها مثل یخچال بود. رنج غربت و بی کسی با زمزمه های ذکر و دعا آمیخته شده بود و نگاها تنها متوجه آسمان بود و از خدا مدد می خواستیم که بچه ها کمتر تلفات بِدن و بتونیم این شرایط رو تحمل کنیم و داغی بر داغهای خانواده های چشم انتظار افزوده نشه. می دونستیم الان پدر و مادر و خونواده ها چی می کشن!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#شهید_آوینی :
خون شهيدجاذبهی خاک را خواهد شکست
و ظلمت را خواهد درید
و معبری از نور خواهد گشود
و روحش را از آن
به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد . . .
#شهيد_حاج_عمار🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید
●سردار حسین پورجعفری امین، امانتدار و رازدار حاج قاسم بود و در تمامی عملیاتهای خطرناک در خارج از مرزها در کنار و همراه سردار سلیمانی بود و به نوع در سردار ذوب شده بود.
●شهید پورجعفری در خاطراتش میگفت: روزی با حاج قاسم به منطقه رفتیم، سردار لب بالکن دوربین گذاشته و در حال شناسایی منطقه بود.
●وی ادامه داد: یک بلوک سیمانی دیدم که پایین افتاده بود؛ رفتم و بلوک را آوردم آن را جلوی حاج قاسم گذاشتم و با خودم فکر کردم اگر تک تیرانداز تیری زد به حاجی نخورد.
●شهید ادامه داد: تا بلوک را گذاشتم تیری به بلوک خورده و تیکه تیکه شد؛ خوشبختانه برای حاجی اتفاقی نیافتاد.
✍راوی: شهیدحسین پورجعفری
#شهید_حسین_پورجعفری
#سالروز_ولادت 🌷
●ولادت: ۱۳۴۵/۱/۸ ، کرمان
●شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ، عملیات تروریستی فرودگاه بغداد ، محافظ و همرزم حاج قاسم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد .
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ،
ولی من صدای دعای تو را نشنيدم..
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنيده است .
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند.
🍃
🌺🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
● راز سـوزناڪ شهیدۍ کہ روۍ سیمهاۍ خـاردار قتلگـاه فکہ ....
#شهیدۍڪه اقتـدا به حضرت زهرا س ڪرد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
یڪ تلنگر...
یڪ شخص...
و گاهے یڪ نگاه مےتواند مسیر زندگے را تغییر دهد...
و تو ڪسی بشوے ڪه پیش از آن نبوده اے!🙂🖐
از زمان تغییرمان چقد مےگذرد؟
یڪ هفته؟!
یڪ ماه؟!
یڪ سال؟!
از ڪجا دنبال #شہادٺ دویدیم؟
و حالا ڪجاییم؟
دنبال زمان و مڪان نیستم...
اما...
از وقتے ڪه تصمیم گرفتے گناه نڪنی...
از وقتے ڪه تصمیم گرفتے بنده واقعے باشے;
چقدر میگذرد؟
حالا ڪیستی؟!
مہم حرڪت است...
اگر همہ تغییرمان در حرف بگنجد;
خبرے از تغییر حقیقے نیست...
میشویم مانند حالا:
ڪسے که هنوز لایق #شہادت نشده...:)💔
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 #پیشنهاد_مشاهده
📹 ذکر میگفتن، تیر میخوردن، شهید میشدن...
🎙 به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
گویند ۲۰۰ نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و میبردند.
تعدادی نظارهگر بر این جماعت اسیر میخندیدند و میگفتند: "ای بیچارهها چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و این چنین خوار شدید؟"
یکی جهاندیده درمیان آنان فریاد زد
که ای مردم بر ما نخندید که آن سه نفر با هم هستند و ما دویست نفر تنها ...
👤دهخدا
📚امثال و حکم
🍃
🌺🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
VID_20200402_11-1585810447427.mp3
961K
#روایت_سلیمانی
من میدونم کِی شهید میشم...
برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی| قسمت اول
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆