۳۰ تیر ماه سالروزِ شهادتِ خلبانِ دلیر و تیزپروازِ ارتشِ ملیِ ایران است
🔹"عباسِ دوران" افسانهگون در برابرِ تازشِ دشمنِ بعثی رزمید تا مبادا خاکِ پاکِ میهن به پلشتیهایِ چکمههایِ دشمنِ متجاوز آلوده گردد.
🔹سرتیپِ خلبان عباسِ دوران در عملیاتِ بغداد برایِ وطن جان باخت. دوران در دو سالِ اولِ جنگ ۱۲۰ عملیاتِ موفق داشت و در عملیاتِ مروارید، اسکله الامیه و البکر را غرق و صادراتِ نفتِ عراق از دریا را قطع کرد. او زمانی که جنگندهاش هدفِ ضدِ هوایی قرارگرفت، با کوبیدنِ جنگنده به هدف، عملیات را به انتها میرساند.
🔹نامش همچو همهیِ سلاحدارانِ نگاهبانِ این سرزمین جاودانه خواهد بود.
یادش گرامی
#شهید_عباس_دوران
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#صدای_تو
گوش فلک را پرکرده:
مــا ملت شهادتیم
ما ملت امام حسینیم...!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ فرازی از آخرین صوت ضبط شده شهید عباس دانشگر
.
✍️ بخشی از وصیت نامه:
🔹 حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر, من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده...
#شهیدعباس_دانشگر
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌷به یاد شهدا🌷
#رمان_محمد_مهدی 18 🔰روز اول مدرسه بود و شور و حال و هوای همیشگی این روز اکثرا در حال گریه کردن بودن
#رمان_محمد_مهدی 19
💠 اما #محمد_مهدی اون روز تمام حواسش به یکی از همکلاسی هاش بود ، ظاهر خیلی شیک و تمیزی داشت ، مشخص بود از خانواده های پول دار بود و شاید کمی هم بالاتر از پول دار !
یه گوشه کلاس نشسته بود و حتی موقع معرفی که بچه ها باید خودشون رو تک تک به خانم معلم معرفی می کردن ، خیلی بی حال و کمی هم خجالتی خودش رو معرفی کرد
تو زنگ تفریح هم خیلی خودمونی نبود و یه کنج حیاط رفته بود نشسته بود
#محمد_مهدی متوجه حرکات ساسان شده بود و آخر زنگ مدرسه که دیگه همه با خوشحالی داشتن می رفتن خونه ، دید مادر ساسان با یه ماشین بسیار شیک و مدل بالا اومد دنبالش .
🔰 آقا هادی هم اومد دنبال پسرش و تو ماشین کلی ذوق کرده بود که پسرش نه تنها روز اول مدرسه ، گریه نکرد و دلتنگی نکرد، بلکه با دقت تمام به سوالات خانم معلم جواب می داد و حتی توضیحات بیشتر هم میداد تا جایی که خانم حمیدی کلی ازش خوشش اومد و به آقا هادی گفت که پسر شما آینده درخشانی داره
اون روز #محمد_مهدی ثابت کرد که اگه پدر و مادر دوست دارن بچه شون در آینده سرافرازشون کنه و موفق بشه ، باید از دوران کودکی بهش آموزش بدن ، چیزی که متاسفانه امروز کمرنگ شده و از بچگی چیزهای دیگه یاد میدن و تازه موقع مدرسه یادشون میوفته که باید روی علم آموزی بچه هاشون کار کنن
✳️ #محمد_مهدی وقتی وارد خونه شد، بعد خوردن نهار و کمی استراحت ، کمی بازی کرد و تلویزیون تماشا کرد و بعدش رفت سر مطالعه کردن کتابهای علمی در حد سن و سال خودش
چون از سال قبل ، قبل از اینکه وارد مدرسه بشه ،مادرش باهاش کار کرده بود و سواد خوندن و نوشتن یاد گرفته بود.
مرتب براش کتاب می خریدن تا هم خوندنش تقویت بشه و هم املای درست کلمات رو یاد بگیره ( چیزی که امروز حتی بزرگ ترها هم بلد نیستن) و هم سوادش بالاتر بره و در موضوعات مختلف اطلاعات کسب کنه.
💠 تو همون روز اول مدرسه احساس کرده بود که اگه میخواد دانش آموزی قوی ای بشه، باید سواد و علم بالاتری هم داشته باشه ، مخصوصا وقتی دید هرچی بیشتر مطالب رو توضیح میده ، خانم معلم بیشتر تشویقش می کنه
بیخود نبود که آقا هادی کلی تحقیق کرده بود و به این مدرسه رسیده بود
⏺ شب که شد ، ساعت 10 شب بعد از مسواک زدن رفت خوابید تا صبح روز بعد با نشاط و سر حال بره مدرسه
چون از فردا قرار بود درس ها شروع بشه و باید با جدیت بیشتری حواسش به درسها بود.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
مشتاقم ...
برای یڪ تغییر
به دست شما آسمانےها
ڪه زیر و رو شود،
ناخالصےهاے نفسِ زمینگیرم...
#شهید_ابراهیم_هادی
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#فرازے_از_وصیت_نامہ
●آگاه باشيد كه بازگشت همه به سوى خداست پس باز گرديد به سوى خودتان و خودتان را دريابيد تا خداى خود را بشناسيد. وظيفه سنگينی داريم، بايد از خون بيش از 70 هزار نفر پاسدارى كرد. بايد اسلام عزيز را زنده نگه داشت.
● ببينيد كه چه گرگهائى براى نابودى اسلام و ملت مسلمان و شهيد پرور ايران دندان تيز كرده اند، شما را به خدا قسم مى دهم كه به رهنمودهاى امام گوش كرده و آنها را در عمل و زندگى سرمشق قرار دهيد
#شهید_براتعلی_داوودی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 20
🔰دیگه داشت ماه مهر ، اولین سال تحصیلی تمام میشد و بچه های سال اول ، هم با مدرسه آشنا شده بودن ، هم با معلم ها و نظام تعلیم و تربیت
💠 محمد مهدی روز به روز خودش رو بیشتر نشون میداد ،از نظر مذهبی هم واقعا هم از نظر رفتاری و هم اعتقادی ، یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود، سعید ، پسردائی محمد مهدی هم مونده بود تو دو گانگی
یا باید رفتار خشک و متعصبانه پدرش رو به پای اسلام می نوشت ، یا باید رفتار متعادلانه آقا هادی رو به عنوان رفتار اسلامی می پذیرفت
👈 اما ساسان !
هنوز حواس محمد مهدی به اون بود و به راحتی ازش دل نمی کند ، از طرفی میدید گاهی عاشق مطالب دینی و قصه های قرآنی هست ، اما از طرفی میدید از درون ناراحت هست و گاهی یه گوشه ای گریه می کنه
و معلوم هست گریه به دلیل دوری از خانواده و دلتنگی نیست
✳️ حالا این محمد مهدی بود که تونسته بود نظر همه حتی مسئولین مدرسه رو جلب کنه ، مخصوصا مدیر مدرسه که بسیار راضی بود و تو همین کمتر از یک ماه که مدرسه ها باز شده بود، به استعدادش پی برد و اجازه میداد زنگ های تفریح ، برای بچه ها حرف بزنه و داستان های دینی و مذهبی برای بچه ها بگه
👈 واقعا اگر همه معلم ها و مدیرهای مدارس این طور می شدن، چه بهشتی می شد
💠 گاهی اوقات تو مدرسه وسط حرفهاش ، سعید میگفت نه ، اینجوری نیست
چون بابام یه جور دیگه گفته !
اما محمد مهدی با استدلال بهش یاد میداد که حرف درست این هست ،
سعید مدام توی فکر می رفت که واقعا حرف کدوم رو قبول کنه ، ازکدوم نوع تفکر و رفتار ، الگو بگیره؟
🌀 اما باز هم تمام فکر و دهن محمد مهدی ، روی ساسان متمرکز شده بود.
تصمیم گرفت موضوع را با پدرش در میون بگذاره
آقا هادی بعد اینکه با دقت تمام حرفهای پسرش رو گوش کرد بهش گفت...
#رمان_محمد_مهدی 21
🔰 آقا هادی بعد اینکه با دقت تمام حرفهای پسرش رو گوش کرد بهش گفت حتما برو جلو و ترس و خجالت رو بذار کنار و باهاش صحبت کن ، دلیل رو ازش بپرس
باهاش رفیق بشو ، سعی کن با رفاقت . مهربانی و دوستی از مشکلاتش خبر دار بشی و بعدش سعی کن حل کنی
منم کمکت می کنم
خداروشکر با این توصیفهایی که کردی، مشکل مالی ندارن ، اما خب همه مشکلات که فقط مالی نیست ، اما حتما تلاش کن مشکلاتش رو حل کنی، روایت از امیرالمومنین (ع) داریم که شیعیان ما را در هنگام اوقات نماز و کمک به برادران دینی خود بشناسید.
بدون پسرم که شیعه بودن فقط به اسم نیست، باید همراه با عمل هم باشه، عمل ما هست که ما رو نجات میده ، اگه مشکلش رو حل کنی با آسوده خاطری بیشتری درس میخونه و موفق میشه و تو هم در همه موفقیت هاش شریک هستی
💠 محمد مهدی اون شب رو با آرامش خوابید، می دونست که موفق میشه، صبح وقتی برای نماز از خواب بلند شده بود ، پدرش گفت بعد از نماز با امام زمان (عج) صحبت کن و ازش کمک بخواه که تو این مسیر کمکت کنه
انشالله کمکت می کنه و موفق میشی
محمد مهدی بعد از یه سلام به حضرت ، شروع به صحبت کردن با آقا کرد
آقا جان، می دونم که صدای منو می شنوی، می دونم که دردها و مشکلات همه ما رو میدونی، می دونم که خبر داری ساسان چه مشکلی داره که اینقدر گرفته و غمگین هست، می دونی که اگه اینجوری ادامه بده ، هم به درسهاش لطمه میخوره و هم به زندگیش
من مطمئن هستم که میتونه شیعه خوبی برات بشه، اما این مشکلاتش...
کمکم کن آقا تا کمکش کنم ، تا مشکلاتش حل بشه و بتونه برای شما سربازی کنه
قول هم میدم خودم در حد توانم کمکش کنم ، هرجا کمک خواست کمک کارش باشم
شما فقط کمکم کن
🌀 بعد خوردن صبحانه ، آماده شد تا با ماشین پدرش بره مدرسه ، دوباره تو ماشین با پدرش در این باره حرف زد و به کار خودش ایمان و اعتماد بیشتری پیدا کرد
با خوشحالی از ماشین پیاده شد و رفت مدرسه
امروز یک ماموریت مهم داشت محمد مهدی
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید
💠خط شکنی از جنس علم
¤در یک مسأله علمی پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمیکردیم. گفتیم رضایینژاد میتواند کار را ادامه بدهد، موضوع را بااو در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم.
¤بیتوجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم میخوره؟
ما هم گفتیم: نه، به دردی نمیخوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل میکنه.
داریوش گفت:
¤من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچگوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ کس مثل اون رو نداره یا مسألهای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده.
✍راوی: همکارشهید
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
#شهید_علم_و_ترور
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 22
🔰 بذارین از این جای قصه به بعد رو از زبان خود #محمد_مهدی بشنویم
💠 من وارد مدرسه شدم و بعد مراسم صف که اکثر اوقات ، خودم قاری قرآنش بودم، وارد کلاس شدیم . رفتم کنار ساسان نشستم ، یعنی با اجازه خانم معلم جای خودم رو تو کلاس تغییر دادم و رفتم دقیقا کنار ساسان تا بیشتر حواسم بهش باشه
سعید کمی ناراحت به نظر می رسید، فکر کنم انتظار داشت برم پیش اون بشینم که فامیل هم هستیم و خلاصه هم تو درس ها کمکش کنم هم اینکه بیشتر احساس راحتی کنه ، اما خب نمی دونست که من یه دلیل محکم برای این کار خودم دارم
دوست داشتم بدونم خود ساسان چه احساسی داره از اینکه اومدم پیشش ،اما راستش هرکاری نکردم نفهمیدم ، گذاشتم موقع زنگ تفریح ، آخه خوراکی های خوشمزه ای همراهم آورده بودم که بعید می دونستم بخواد دست من رو رد کنه !!!
✳️ اون روز خانم معلم علاوه بر درس های مدرسه ، داستان حضرت نوح رو برای ما تعریف کرد که با وجود این همه سختی و زحماتی که در طی سالهای مختلف کشید، فقط چند نفر بهش ایمان آوردن، اما هیچوقت از مسیر حقی که داشت عقب ننشست
خیلی برام جالب بود ، با اینکه این داستان رو می دونستم اما با بیان شیرین خانم معلم طور دیگه ای به دلم نشست
تصمیم قطعی خودم رو گرفتم که زنگ تفریح با ساسان حرف بزنم.
🌀 از یه اخلاق خانم معلم خیلی خوشم می اومد ، همیشه وسط کلاس وقتی احساس می کرد ما خسته شدیم ، یه قصه دینی تعریف می کرد، البته بیشتر قصه های دینی از کتاب داستان راستان شهید مطهری بود ، چون سبک و ساده هست به محض اینکه خوندن یاد گرفتم ، پدرم پیشنهاد کرده بود بخونمش و واقعا هم عالی بود ،
تازه گفته بود هرکس آیت الکرسی رو حفظ کنه ، تو ارزشیابی پایان کار تاثیر می گذاره و اینجوری تقریبا همه ما حفظ شدیم و وقتی خانم معلم سر کلاس می اومد ، بلند می شدیم و از حفظ می خوندیم و بعدش کلاس رو شروع می کردیم.
💠 زنگ که خورد رفتم یه سوال از خانم معلم بپرسم که دیدم ساسان نیست
کل حیاط رو دنبالش گشتم اما انگار نه انگار
همیشه جلوی چشم بود ، حالا امروز که کار مهمی باهاش دارم غیبش زده رفته
چند دقیقه بیشتر نمونده بود که زنگ کلاس بخوره که دیدم کنار درب نمازخونه ، یک جفت کفش هست
کنجکاو شدم ، رفتم جلوتر دیدم یه نفر تو نمازخونه هست و قرآن رو بغل کرده و داره زار زار گریه می کنه
دیدم ساسان هست...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
استوری دختر شهید مهدی اله پور به مناسبت روز تولد پدر که مصادف شد با شهادتش😔
تاریخ تولد ۱۳۶۲٫۵٫۱
تاریخ شهادت ۱۴۰۲٫۵٫۱
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
بگردید دوست خوب پیدا کنید.mp3
1.39M
- میدیدی یک گروه ۷۰ نفری باهم صیغه عقد اخوت برادری خوندن؛ تیپ خدایی، رفیقای خدایی، کار خدایی.
- یه دوست پیدا کنید وسط میدون مین گناه دستت رو بگیره.
🔰 حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش دختران تهرانی به «ون حجاب» در میدان ولیعصر (عج)
👌 کار تمیز فرهنگی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
لشکر حسینی در جبهه ...
در جبهههای نبرد حق علیه باطل از سنین
مختلف حضور داشتند که تداعی کنندهی
سنین مختلف یاران امام حسین (ع) بود
به گونهای که سیمای پیرمردان حاضر در
جبهه یادآور حبیبابن مظاهر و مسلم ابن
عوسجه در ظهر عاشورا، نوجوانان یادآور
حضرت قاسم بن الحسن (ع) و سرداران،
اقتدا کنندگان به حضرت ابوالفضل(ع) و
جوانان به حضرت علیاکبر (ع) و مادرانِ
شهید ، صبوری را از حضرت زینـب (س)
میآموختند حتی کودکانی که در حملات
هوایی به شهادت می رسیدند خط سرخ
عاشورایی حضرت علیاصغر (ع) داشتند
#سلام_بر_حسین
#سلام_بر_انصارالحسین
#نوجوانان #پیرمردان
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 آقا میفرماید هرکسی عملیات کربلای ۵ را فراموش کرد، اسمش از اردوگاه انقلاب خط میخورد. یعنی اردوگاه ظهور و نصرت دین خدا.
ما در کربلای ۵ قطعنامه را به دشمن تحمیل کردیم و دست دشمن بالا رفت. این روزها، روزهای کربلای ۵ انقلاب اسلامی است و این شبها شبهای قدر انقلاب اسلامی است.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌷به یاد شهدا🌷
#رمان_محمد_مهدی 22 🔰 بذارین از این جای قصه به بعد رو از زبان خود #محمد_مهدی بشنویم 💠 من وارد مدرسه
رمان_محمد_مهدی 23
💠 دیدم ساسان محکم قرآن رو گرفته تو بغلش و داره گریه می کنه
نزدیک تر رفتم
منو که دید گریه اش بیشتر شد و گفت #محمد_مهدی ، فقط تو هستی که میتونی کمکم کنی، فقط تو هستی که میتونم راز دلم رو بهش بگم ، تورو خدا کمکم کن، تو رو همین قرآنی که قبولش داری و هر روز سر صف تلاوتش می کنی کمکم کن
دوست دارم بمیرم و از این زندگی راحت بشم
🔰 رفتم پیشش نشستم و بغلش کردم و بوسیدمش، گفتم چی شده ساسان جون؟
مشکلی هست ؟
کسی تو مدرسه اذیتت کرده؟
بگو تا کمکت کنم
بگو تا به خانم معلم بگم تا کمکت کنه
🌀 سرشو بالا کرد و گفت نه ، خانم معلم نه ، نمیخوام کسی بفهمه ، می ترسم به خانوادم بگن ، دوست دارم فقط خودت کمکم کنی، مگه همیشه نمی گفتی دوست واقعی اون کسی هست که تو شرایط گرفتاری به رفیقش کمک کنه؟
خب الان من مشکل دارم
کمکم کن ، الان به دادم برس که فردا دیر هست!
✅ گفتم باشه، پاشو ، پاشو برو دست و صورتت رو بشور که الان زنگ رو میزنن و با این حالت اگه بچه ها و خانم معلم ببیننت بد میشه
اصلا اگه تو مدرسه نمیتونی حرف بزنی ، شماره خونه خودمون رو میدم تلفنی مشکلت رو بگو
گفت نه ، نمی تونم ، مادرم همیشه خونه هست و نمیشه تلفنی حرف بزنیم
اما تو مدرسه بهت میگم
🌀زنگ خورد و رفتیم کلاس، وسط درس دادن خانم معلم حواسم به ساسان بود
تو خودش بود ، به تخته و خانم معلم نگاه می کرد، اما معلوم بود که حواسش جای دیگه هست
⏺ وقتی زنگ آخر خورد و داشتیم می رفتیم خونه ، ساسان اصل قضیه مشکلش رو به من گفت و تاکید کرد روزهای بعد حتما دقیقتر و کامل تر توضیح میده ، خیلی ناراحت شدم ، دیدم باز هم مادرش اومد دنبالش ، من هم چند دقیقه منتظر موندم تا پدرم بیاد ، تو ماشین حرفی نزدم و ساکت بودم ، داشتم فکر می کردم ، به حرفهای ساسان ، به اینکه واقعا مشکلش چی هست ؟
شب موقع شام دیگه تصمیم خودم رو گرفتم و با پدر مادرم مشورت کردم از اونها راه حل خواستم .
گفتم مشکل ساسان این هست که...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 سالگرد شهادت #شهید_مصطفی_صدر_زاده
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆