😊 لبخند شهدایی 😊
یکبار سعید خیلے از بچهها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود.
شب برایش جشن پتو گرفتند.
حسابے کتکش زدند.
من هم ڪه دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد!
سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچهها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من براے
نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!
🌷شهید سعید شاهدے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌄 در ایالت های آمریکا قوانین پوشش در اماکن عمومی(مدرسه،دانشگاه،محل کار و بازار و..)
موجب پرهیز از پوشیدن لباس های تنگ و پاره و ناجور و آرایش با فرم خاص شده که در صورت مشاهده، افراد اول جریمه و درصورت تکرار دستگیر میشوند!
مسأله پوشش در ایران نباید سرسری گرفته شود.
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :4⃣6⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
سهشنبه ۳ مرداد ۱۳۶۸ ـ تکریت ـ اردوگاه ۱۶
علی آقایی تنها اسیری بود که برای افسران و نگهبانهای عراقی، احترام نظامی بجا نمیآورد. علی به قانون خودش پایبند بود، این را همیشه میگفت. یکی از قوانین حاکم بر اردوگاه، احترام نظامی به افسران و نگهبانها بود. در اردوگاه وقتی آنها از کنارمان رد میشدند، باید احترام نظامی بجا میآوردیم. من و محمدکاظم به خاطر نداشتن پا از این قانون مستثنی بودیم. علی برای ستوان فاضل احترام نظامی بجا نیاورد. قبلاً یکی، دوبار ستوان فاضل با صحبتهایش علی را تحقیر کرده بود. علی در جوابش گفته بود: ما ایرانیها همان آدمایی هستیم که در اوج تحریمهای نظامی، موشک رها شده از هواپیمای شما رو بر فراز خلیج فارس در حال اصابت به هدف منفجر کردیم!
ستوان فاضل از علی متنفر بود. علی پیه همه چیز را به تنش مالیده بود. به خاطر حرفهایی که میزد زیاد کتک میخورد؛ بجا نیاوردن احترام نظامی که جای خودش را داشت. ستوان فاضل از علی پرسید: چرا مثل بقیه اسرا احترام نظامی نمیذاری، این قانونشکنی برات گرون تموم میشه! علی آدمِ رُک، نترس و بی پروا بود. هر وقت از او میخواستم با عراقیها لج نکند و تابع مقررات اردوگاه باشد، حرف خودش را میزد. وقتی ستوان فاضل دلیل مقید نبودنش به احترام نظامی را پرسید: علی بهش گفت: سیدی! من یه فرماندهای دارم به نام محسن رضایی، او به من یاد نداده برای عراقیا احترام نظامی بجا بیارم! ستوان فاضل که عصبانی بود، گفت: ابله، یادت داده بیادب باشی؟ علی گفت: نه، یادم داده خوب بجنگم و اسیر نشم که شدم.
وقتی عراقیها دست از ضرب و شتم علی برداشتند، با سر صورت کبودش به ستوان فاضل گفت: یه علت دیگه هم داره که براتون احترام نظامی نمیذارم!
ستوان فاضل منتظر بود ببیند چه میگوید. علی به فاضل گفت: ستوان! پا نکوبیدن من ریشه در تولی و تبری داره. دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا، شما دشمنان خدا و اهلبیت رسولاللّه هستید!
ستوان فاضل دستور داد او را در قفس مخصوص حبس کنند.
به دستور سروان خلیل فرمانده اردوگاه، قفس فلزیای به عرض نیم متر و طول یک متر درست کرده بودند. چیزی شبیه قفسهای فلزیِ مرغی. این قفس بین سولهی یک و دو در انتهای ضلع شمالی سولهی ما قرار داشت. نردهکشیهای این قفسِ تنگ از میله گرد بود. در اسارت، دو بار آن قفس فلزی را تجربه کردم. نمیتوانستیم داخل قفس دراز بکشیم. آخرین بار به جرمِ مداحیِ روزِ اربعین امام که مصادف شد با سالگرد به قدرت رسیدن حزب بعث، در آن قفس زندانی شدم. روزهای بعد که علی آقایی از آن قفس خلاص شد، بهش گفتم: علی! قفس چطور بود؟ علی گفت: هرچه قفس تنگتر باشه، آزادی شیرینتره!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌼🍂🍃
🍂
🍃
#دلنوشتـــــہ
سینـــــہاٺ
خود، سنگـــــر اسٺ!
پس قوے دارش،
ڪه "اَلقَلْبُ حَــرَمُاللّه.."🍃✨
و حرمُاللھــــــــــے،
ڪه مأواے عشـــ❤️ــقِ إلھے گردد،
باید ڪه امـــــن باشد..
ڪافےست،
سلاحِ تقوایـــٺ را
همیشه پـــــــُر نگه دارے!👌
#خدایا_نگهبـــــان_دلم_باش
#صبحتون_شهدایی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فـرازےازوصیتنــــــامــه 🇮🇷
خدايا اي كاش من هفتاد بار زنده ميشدم و دوباره در سنگر تكه تكه ميشدم، مگر نه اينكه هميشه در زيارت وارث ميخوانيم كه: « #يا_لَيتَناڪنـّا_مَعڪم_فأفوزَ_فوزاً_عظيماً» حالا آمادهام ,خدايا ميخواهم به فیض عظيم شهادت برسم، كمكم كن اي مولاي من.
🔅فرمانده طرح و عملیات لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع)🔅
#شهیـــدحســنتـاجــوڪــــــ
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
2.22M
🔊فایل صوتی #کوتاه
🔰عظمت مقام مادر❗️🔰
#استاد_مسعود_عالی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
◽️خودخواهی و غرور از مواردی بود که علی به هیچ وجه گرفتار آنان نمیشد، از دست مزدی که داشت با اجازه والدین به نیازمندان کمک میکرد و رفتار نیکش با همسایهها از خصوصیات بارز او بود.
◽️چند فرزند یتیم در همسایگی آنها بودند که علی همواره نگران آنان بود و مرتب از خانواده اش میپرسید "سراغی از آنها گرفتهاید، آیا شامی برای خوردن دارند و دائم میگفت از آنها خبر بگیرید"، یک روز هم تمام پسانداز خود را به مادر بچهها داد. در انجام وظایف او کوتاهی نبود و دل رحمی او همیشه جلب توجه میکرد.
#شهید_سیدعلــــی_توکلــــی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷
چشمهای خیره
بعضی فیلمها این قدر ترسناکن که چشمهای آدم از حدقه میزنه بیرون و چار چشمی خیره میشه به فیلم. داستان این فیلمها اکثرا تو یه کره دیگه اتفاق میفته یا مربوط به اون دنیاست. با این که میدونیم اینا فیلم هستن ولی باز از تعجب چشمامون گرد میشه. خدا قبل از این که این فیلمها باشه خیلی عالی اون دنیا و قیامتو تصویر کرده و گفته روز قیامت چشماتون خیره میشه:
یَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصارُ
روزی که چشمها در آن خیره میماند
(بخشی از آیه 42 ابراهیم)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
💠 سلامتی راننده
▫️صدا به صدا نمیرسید، همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند.
▫️راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش میرسید.😂
▫️بچهها پشت سر هم صلوات📿 میفرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد.🚎
▫️بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات میخواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.»
▫️سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😂😂😂
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :5⃣6⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۶۸ ـ تکریت ـ کمپ ملحق
یک هفتهای بود که گال گرفته بودم. مرض بدی بود. واگیر بود. به علت نبود امکانات بهداشتی، کمبود آب، مشکل حمام و وجود توالت های سیار که عامل پرورش انواع و اقسام میکروبها و امراض ناشناخته بود، خیلی ها به این بیماری مبتلا شدند. تا هفتهی قبل تعدادمان کم بود؛ اما در این یک هفته تعداد گالیها دو برابر شد.
روز قبل دکتر جمال در جمع گالیها گفته بود با اسرای سالم دست ندهید. با آنها غذا نخورید و با افراد گالی همخرج شوید. تمام بدنم را جوشهای سرخ و چرکین گرفته بود. این جوشها به گونهای بود که فقط باید آن را خاراند. بر اثر خاراندن زیاد برای لحظاتی از سوزش آن کم میشد، اما این دانهها زخم که میشدند، عفونت میکردند. با کسی دست نمیدادم و روبوسی هم نمیکردم.
به دستور دکتر جمال همهی گالیها جلوی در سوله جمع شدند. میخواستند ما را ببرند، کجا خدا میداند. توی یک ستون راه افتادیم و از محوطهی سولهها بیرون رفتیم. دقایقی بعد جلوی در کمپ ملحق به ردیف نشستیم.
این کمپ را به گالیها اختصاص داده بودند. دیگر ملحق حال و هوای قبل را نداشت. دیروز کمپ را تخلیه کرده بودند؛ تعدادی از آنها را به سولهها، تعدادی را به اردوگاه بعقوبه و بعضیها را به اردوگاه نهروان برده بودند. از اینکه از دوستانم جدا شده بودم، دلم گرفته بود. این دلبستگیهای عاطفی هنگام جدایی خودش را نشان میداد. وقتی میخواستیم از هم جدا شویم، دل کندن کار سختی بود.
وارد حیاط ملحق شدیم. امجد ما را تقسیم بندی کرد. من بازداشتگاهِ نُه بودم. از همان بعدازظهر کار درمان شروع شد. دکتر جمال در جمعمان حاضر شد و گفت: باید لخت شوید و بدون شورت مقابل نور آفتاب بنشینید! تعجب کردم. بچهها زیر بار نرفتند. گویا در سرزمین بینالنهرین تنها علاج بیماری گال، لخت شدن، استفاده از پماد مخصوص و نشستن زیر گرمای سوزان بود. پمادی که باید استفاده میکردیم، بدبو و چرب بود؛ چیزی شبیه گیریس. پماد را باید به محل جوشهای چرکین میمالیدیم و روزی پنج ساعت جلوی نور آفتاب مینشستیم. بعد از استفادهی پماد باید حمام میکردیم، آن روزها در کمآبیِ مطلق به سر میبردیم. چاه آبی که تانکرها از آن آب میآوردند، خشک شده بود. کشاورزی تکریت با کمبود آب مواجه شده بود، تانکرهای آبرسانی به جای روزی سه بار، دوبار آب میآوردند. بیشتر وقتها آب برای شستن دستهایمان نبود، چه برسد به حمام. آن روزها با همان تانکر آبی که فاضلاب اردوگاه را تخلیه میکرد، آب میآوردند!
از اینکه مجبورمان کرده بودند لخت و عریان شویم، ناراحت و گرفته بودیم. حُجب و حیا اجازه نمیداد لخت شویم. آرزو میکردم بمیرم ولی لخت نشوم. بچهها زیر بار نمیرفتند. دکتر جمال و دیگر نگهبانهای کمپ با کابل و باتوم بالای سرمان مثل عزرائیل ایستاده بودند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•{مدافـــــع حـــــرم
#شهید_محمدرضا_دهقانامیری🌹}•°
《کسی رو دوست داشته باش
که ارزش دوســـــت داشتنو داشته باشه..❤ 》
🌸 امام رضا(علیه السلام) فرمودند :
هرکس هرچی رو دوست داشته باشه روز قیامت با همون محشـــور میشه....
#بهترین_حس_دنیایعنی⇩⇩ #باشهدا_رفیق_باشی☺ 😍
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆