eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
679 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
.: از آموختم👇👇 از ابراهیم ، پهلوانی را... از حاج همت، را... از ها، گمنامی را... از علی ، امر به معروف را... از مجید بقایی، را... از حاجی ، توسل را... از مهدی زین الدین، را... از سعید ، جوانمردی و خوشرویی را از حسين ، خسته نشدن و تواضع را از عباس ، دوری از گناه را... از شیرازی، نماز اول وقت را... از شهدا عشق و ایمان را آموختم...💞💞 بااین همه نمیدانم چرا، موقع عمل که میرسد، وامانده ام !!!😔😔 بجای شرمندگی و تنبلی باید بلند شوم و کاری کنم...😊😊 در اردوگاه سربازان مهدی (عج) بی حوصلگی و نا امیدی راه ندارد...👊 خدایا همانند شهدا مرا بخواه...🙏 @byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد ولي الله عباسي تاریخ و محل شهادت 8/3/65 چنگوله گروه دفاع مقدس زندگینامه شهید ولیالله عباسی، یکم آذرماه سال ۱۳۴۳ش در شیروان و چرداول از شهرستانهای استان ایلام چشم به جهان هستی گشود. ولیالله، تحصیلات خود را تا کسب مدرک دیپلم دنبال کرد. ولیالله عباسی، سرانجام در تاریخ هشتم خرداد‌ماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی در سن بیست و دو سالگی در جبهه غرب، منطقه چنگوله - قسمت جنوب غربی استان ایلام بین دو شهر مهران و دهلران - به فیض عظیم شهادت نائل آمد و عاشورائی گشت. @byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 صبح روز بیست و چهارم اردیبهشت ...دشت شلمچه و منطقه عملیاتی والفجر 5 ... روحانی جلیل القدری همراه تنی چند از رزمندگان به سنگرهای خط مقدم یکی یکی سر زده و ضمن دعا و سلامتی برای آنها هدیه‌هایی نیز تقدیم می‌نمود. ... یک جلد مفاتیح الجنان کوچک همراه با مهر و تسبیح ومقداری لباس که از طرف امت حزب اله به رزمندگان اهدا شده بو دادند و با ذکر صلوات به سنگر بعدی رفتند. با رفتن آنها شهید عباسی مشغول خواندن دعای توسل ... از روی مفاتیح الجنان شد و چنان با سوز و اشک و آه می‌خواند که دل هر شنونده‌ای را به سوز و گداز وامی‌داشت.... شهید ولی اله عباسی به عنوان پاسبخش طبق نوبت می‌بایست به سنگرهای دیدبانی که 3 سنگر در محدودة ما بود در طول روز رسیدگی می‌کرد.اذان ظهر از رادیوی کوچکی که داشتیم شنیده می‌شد و شهید عباسی خود را مشغول خواندن نماز می‌نمود ... نماز را خواندیم ...شهید عباسی گفت قبل از خوردن غذا من سری به نگهبانها بزنم و جویای حال آنها شوم این را گفت و به سنگر دیدبانی که روی سنگر ما قرار داشت رفت بعد از بیرون رفتن او بلافاصله صدای چند گلوله بلند شد که من خود را به سنگر دیدبانی رساندم مشاهده کردم که تیر دشمن درست روی پیشانی و جای سجده شهید خورده است او را از سنگر بیرون کشیدم و با گفتن یا حسین (ع) که همراه با آه دل بود از او شنیدم و این آخرین کلام او بود و روحش به سوی معبود پر کشید. @byadshohada
🇮🇷کلام شهدا 🇮🇷 وصیتم به امت شهید پرور این است که همان طور که قبلاً در خط امام بودید سعی کنید که همیشه پشت سر او حرکت کنید و اوامر او را به گوش جان بشنوید زیرا اکنون رهبر ما نایب بر حق امام زمان (عج)هستند و لازم است در این زمان که در غیبت کبری به سر می بریم از ایشان پیروی کنیم چنانکه ولایت او ولایت امام زمان (عج) و امیرالمومنین (ع) می باشد. از خداوند متعال می خواهم که همیشه ما را از پیروان و شیعیان حضرت علی (ع) قرار بدهد. @byadshohada
🌷به یاد شهدا🌷
😊 لبخندشهدا 😊 - محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟😊 -چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..😑😩 -پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!😐😂 یا مثلا میگفت:«پاشو جون من ،اسم سه چهار نفر مؤمن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!😟😊 هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم! @byadshohada
شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود 🌷🌷🌷👇👇👇 @byadshohada
🌷به یاد شهدا🌷
شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود #بــا_ذڪـر_صلـوات🌷🌷🌷👇👇👇 @byadshohada
شهدایی که هیچ کس منتظرشان نبود جز خدا.... شهید از شهدای استان مازندارن،که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد.کم سخن میگفت و با سن کم سخت ترین کار جبهه ،بسیم چی بودن را قبول کرده بود.سرانجام توسط منافقین اسیر شد،برگه و کد های عملیات رو قبل از اسارت خورده بود و منافقین پس از شهادتش برای بدست اوردن رمز سینه و شکمش رو شکافته بودند.... صلوات🌹🌹❤❤ @byadshohada
📚شبهای قدر در جبهه... 📝اولين بار كه در جبهه رفتم، نزديك شب قدر بود. شب قدر كه رسيد، به اتفاق چندين تن از هم رزم هايم، به محل برگزاري مراسم احيا رفتم. از مجموع 350 نفر افراد گردان، فقط بيست نفر آمده بودند.تعجب كردم. شب دوم هم همين طور بود. برايم سؤال شده بود كه چرا بچه ها براي احيا نيامدند، نكند خبر نداشته باشند. از محل برگزاري احيا بيرون رفتم. پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت. به سمت صحرا حركت كردم، وقتي نزديك شيارها رسيدم، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته و قرآن را روي سرش گرفته و زمزمه مي كند. چون صداي مراسم احيا از بلند گو پخش مي شد، بچه ها صدا را مي شنيدند و در تنهايي و تاريكي حفره ها، با خداي خود راز و نياز مي كردند. بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه براي مراسم عزاداري و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. 🔖خاطرات شهید رضا_صادقی_یونسی @byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد اسماعيل كازروني زاده تاریخ و محل شهادت 9/3/63 جزيره مجنون گروه دفاع مقدس زندگینامه شهید اسماعیل کازرونی‌زاده، یکم مردادماه ۱۳۴۵ش در خانواده‌ای کاملاً مستضعف در رامهرمز چشم به جهان هستی گشود. بهعلت اینکه اسماعیل در خانواده‌ای مؤمن و متعهد مراحل رشد و نمو را طی می‌کرد از‌‌ همان دوران کودکی، فرامین دین مبین اسلام را بهسرعت آموخته و در این راه از دوستانش پیشی گرفت. اسماعیل در سن سه سالگی پدرش را از دست داد. بدینترتیب، درحالیکه در سنین حساس رشد بهسر می‌برد از محبت پدری مرحوم گردید ولی هیچگاه از وظایف اسلامی و مکتبی خود غافل نگردید بهطوریکه همیشه زبانزد دیگران بود. شهید کازرونی‌زاده دارای اخلاقی بسیار نیکو بود و همگی از او رضایت داشتند. اسماعیل، تحصیلات ابتدائی را در دبستان اقبال لاهوری با شایستگی به پایان رسانید و سپس وارد مدرسه راهنمایی امیرکبیر گردید که با موفقیت کلاس اول را هنمائی را نیز پشت سر گذاشت اما بهعلت فقر شدید مادی دیگر نتوانست ادامه تحصیل دهد و درحالیکه سن و سال چندانی نداشت شروع به کار بنائی کرد تا از این طریق، مخارج خانواده را تأمین نماید. بهدنبال شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، از آنجا که اسماعیل نسبت به دین و مملکتش احساس مسئولیت می‌نمود، وارد بسیج گردید و در عملیات‌های مختلفی علیه متجاوزین بعثی شرکت جست تا اینکه سرانجام در تاریخ نهم خردادماه سال ۱۳۶۳ هجری شمسی در جزایر مجنون درحالیکه مشغول نبرد با مزدوران بعثی بود، در سن هجده سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. @byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 حجت‏الاسلام علی ستاری که از نزدیک با سید مصطفی و با ابعاد معنوی او آشنا بود، در این مورد می‏گوید: در سفرهایی که با ایشان بودم و به کربلا می‏رفتیم یا شب جمعه‏ای بود یا شب قدر، که مناسبتی داشت، پس از اینکه سوار ماشین می‏شدیم، دو سه جمله که حرف می‏زدیم، شروع به خواندن قرآن می‏کرد. من هم قهراً مجبور بودم در کنار ایشان قرآن بخوانم.... هیچ گاه در غیر مورد ذکر، تسبیح در دست نمی‏گرداند. بسیار ذکر می‏گفت. ذکرهای گوناگونی هم داشت. همۀ آنها را به یاد ندارم؛ اما ذکر «لاحول ولا قوّة الا باللّه‏» را از او به خاطر دارم. جوری ذکر می‏گفت که حالت نمایش و ریا نداشته باشد. در هنگام ذکر با دعا هم اگر کسی صحبتی می‏کرد، بدون اینکه به او بفهماند در چه حالی است، جوابش را می‏داد؛ معمولاً هم با تبسم پاسخ می‏داد. گاهی که بین‏الطلوعین صبحهای پنج شنبه یا جمعه وقتی که خلوت باشد با هم به کوفه می‏رفتیم و یا وقتی منزل ما تشریف می‏آورد، می‏دیدم که همیشه در حال ذکر است. جز در هنگام بحث، دست از ذکر بر نمی‏داشت. @byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 اگر دل تان گرفت، یاد عاشورا كنید و مطمئن باشید غم شما، از غم اُمُّ المصائب ؛ زینب كبری (سلام الله علیها) كوچكتر است @byadshohada