.:
از #شــهدا آموختم👇👇
از ابراهیم #هادی، پهلوانی را...
از حاج همت، #اخلاص را...
از #باکری ها، گمنامی را...
از علی #خلیلی، امر به معروف را...
از مجید بقایی، #فداکاری را...
از حاجی #برونسی، توسل را...
از مهدی زین الدین، #سادگی را...
از سعید #طوقانی، جوانمردی و خوشرویی را
از حسين #همدانى، خسته نشدن و تواضع را
از عباس #بابایی، دوری از گناه را...
از #صیاد شیرازی، نماز اول وقت را...
از شهدا عشق و ایمان را آموختم...💞💞
بااین همه نمیدانم چرا، موقع عمل که میرسد، وامانده ام !!!😔😔
بجای شرمندگی و تنبلی باید بلند شوم و کاری کنم...😊😊
در اردوگاه سربازان مهدی (عج) بی حوصلگی و نا امیدی راه ندارد...👊
خدایا همانند شهدا مرا #مومن #مجاهد #انقلابی بخواه...🙏
@byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد ولي الله عباسي
تاریخ و محل شهادت
8/3/65 چنگوله
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهید ولیالله عباسی، یکم آذرماه سال ۱۳۴۳ش در شیروان و چرداول از شهرستانهای استان ایلام چشم به جهان هستی گشود. ولیالله، تحصیلات خود را تا کسب مدرک دیپلم دنبال کرد. ولیالله عباسی، سرانجام در تاریخ هشتم خردادماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی در سن بیست و دو سالگی در جبهه غرب، منطقه چنگوله - قسمت جنوب غربی استان ایلام بین دو شهر مهران و دهلران - به فیض عظیم شهادت نائل آمد و عاشورائی گشت.
#شهید_ولی_الله_عباسی
@byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
صبح روز بیست و چهارم اردیبهشت ...دشت شلمچه و منطقه عملیاتی والفجر 5 ... روحانی جلیل القدری همراه تنی چند از رزمندگان به سنگرهای خط مقدم یکی یکی سر زده و ضمن دعا و سلامتی برای آنها هدیههایی نیز تقدیم مینمود. ... یک جلد مفاتیح الجنان کوچک همراه با مهر و تسبیح ومقداری لباس که از طرف امت حزب اله به رزمندگان اهدا شده بو دادند و با ذکر صلوات به سنگر بعدی رفتند. با رفتن آنها شهید عباسی مشغول خواندن دعای توسل ... از روی مفاتیح الجنان شد و چنان با سوز و اشک و آه میخواند که دل هر شنوندهای را به سوز و گداز وامیداشت.... شهید ولی اله عباسی به عنوان پاسبخش طبق نوبت میبایست به سنگرهای دیدبانی که 3 سنگر در محدودة ما بود در طول روز رسیدگی میکرد.اذان ظهر از رادیوی کوچکی که داشتیم شنیده میشد و شهید عباسی خود را مشغول خواندن نماز مینمود ... نماز را خواندیم ...شهید عباسی گفت قبل از خوردن غذا من سری به نگهبانها بزنم و جویای حال آنها شوم این را گفت و به سنگر دیدبانی که روی سنگر ما قرار داشت رفت بعد از بیرون رفتن او بلافاصله صدای چند گلوله بلند شد که من خود را به سنگر دیدبانی رساندم مشاهده کردم که تیر دشمن درست روی پیشانی و جای سجده شهید خورده است او را از سنگر بیرون کشیدم و با گفتن یا حسین (ع) که همراه با آه دل بود از او شنیدم و این آخرین کلام او بود و روحش به سوی معبود پر کشید.
#شهید_ولی_الله_عباسی
@byadshohada
🇮🇷کلام شهدا 🇮🇷
وصیتم به امت شهید پرور این است که همان طور که قبلاً در خط امام بودید سعی کنید که همیشه پشت سر او حرکت کنید و اوامر او را به گوش جان بشنوید زیرا اکنون رهبر ما نایب بر حق امام زمان (عج)هستند و لازم است در این زمان که در غیبت کبری به سر می بریم از ایشان پیروی کنیم چنانکه ولایت او ولایت امام زمان (عج) و امیرالمومنین (ع) می باشد. از خداوند متعال می خواهم که همیشه ما را از پیروان و شیعیان حضرت علی (ع) قرار بدهد.
#شهید_رسول_زینلی
@byadshohada
🌷به یاد شهدا🌷
😊 لبخندشهدا 😊
- محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟😊
-چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..😑😩
-پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!😐😂
یا مثلا میگفت:«پاشو جون من ،اسم سه چهار نفر مؤمن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!😟😊
هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم!
#شهید_مسـعـود_احمدیان
@byadshohada
🌷به یاد شهدا🌷
شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود #بــا_ذڪـر_صلـوات🌷🌷🌷👇👇👇 @byadshohada
شهدایی که هیچ کس منتظرشان نبود جز خدا....
شهید #سیف_الله_شیعه_زاده از شهدای #بهزیستی استان مازندارن،که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد.کم سخن میگفت و با سن کم سخت ترین کار جبهه ،بسیم چی بودن را قبول کرده بود.سرانجام توسط منافقین اسیر شد،برگه و کد های عملیات رو قبل از اسارت خورده بود و منافقین پس از شهادتش برای بدست اوردن رمز سینه و شکمش رو شکافته بودند....
#شادی_ارواح_طیبه_شهداء صلوات🌹🌹❤❤
@byadshohada
📚شبهای قدر در جبهه...
📝اولين بار كه در جبهه رفتم، نزديك شب قدر بود.
شب قدر كه رسيد، به اتفاق چندين تن از هم رزم هايم، به محل برگزاري مراسم احيا رفتم.
از مجموع 350 نفر افراد گردان، فقط بيست نفر آمده بودند.تعجب كردم.
شب دوم هم همين طور بود. برايم سؤال شده بود كه چرا بچه ها براي احيا نيامدند، نكند خبر نداشته باشند.
از محل برگزاري احيا بيرون رفتم. پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت.
به سمت صحرا حركت كردم، وقتي نزديك شيارها رسيدم، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته و قرآن را روي سرش گرفته و زمزمه مي كند. چون صداي مراسم احيا از بلند گو پخش مي شد، بچه ها صدا را مي شنيدند و در تنهايي و تاريكي حفره ها، با خداي خود راز و نياز مي كردند.
بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه براي مراسم عزاداري و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.
🔖خاطرات شهید رضا_صادقی_یونسی
#شهید_رضا_صادقی_یونسی
@byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد اسماعيل كازروني زاده
تاریخ و محل شهادت
9/3/63 جزيره مجنون
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهید اسماعیل کازرونیزاده، یکم مردادماه ۱۳۴۵ش در خانوادهای کاملاً مستضعف در رامهرمز چشم به جهان هستی گشود. بهعلت اینکه اسماعیل در خانوادهای مؤمن و متعهد مراحل رشد و نمو را طی میکرد از همان دوران کودکی، فرامین دین مبین اسلام را بهسرعت آموخته و در این راه از دوستانش پیشی گرفت. اسماعیل در سن سه سالگی پدرش را از دست داد. بدینترتیب، درحالیکه در سنین حساس رشد بهسر میبرد از محبت پدری مرحوم گردید ولی هیچگاه از وظایف اسلامی و مکتبی خود غافل نگردید بهطوریکه همیشه زبانزد دیگران بود. شهید کازرونیزاده دارای اخلاقی بسیار نیکو بود و همگی از او رضایت داشتند. اسماعیل، تحصیلات ابتدائی را در دبستان اقبال لاهوری با شایستگی به پایان رسانید و سپس وارد مدرسه راهنمایی امیرکبیر گردید که با موفقیت کلاس اول را هنمائی را نیز پشت سر گذاشت اما بهعلت فقر شدید مادی دیگر نتوانست ادامه تحصیل دهد و درحالیکه سن و سال چندانی نداشت شروع به کار بنائی کرد تا از این طریق، مخارج خانواده را تأمین نماید. بهدنبال شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، از آنجا که اسماعیل نسبت به دین و مملکتش احساس مسئولیت مینمود، وارد بسیج گردید و در عملیاتهای مختلفی علیه متجاوزین بعثی شرکت جست تا اینکه سرانجام در تاریخ نهم خردادماه سال ۱۳۶۳ هجری شمسی در جزایر مجنون درحالیکه مشغول نبرد با مزدوران بعثی بود، در سن هجده سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#شهید_اسماعیل_کازرونی_زاده
@byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
حجتالاسلام علی ستاری که از نزدیک با سید مصطفی و با ابعاد معنوی او آشنا بود، در این مورد میگوید: در سفرهایی که با ایشان بودم و به کربلا میرفتیم یا شب جمعهای بود یا شب قدر، که مناسبتی داشت، پس از اینکه سوار ماشین میشدیم، دو سه جمله که حرف میزدیم، شروع به خواندن قرآن میکرد. من هم قهراً مجبور بودم در کنار ایشان قرآن بخوانم.... هیچ گاه در غیر مورد ذکر، تسبیح در دست نمیگرداند. بسیار ذکر میگفت. ذکرهای گوناگونی هم داشت. همۀ آنها را به یاد ندارم؛ اما ذکر «لاحول ولا قوّة الا باللّه» را از او به خاطر دارم. جوری ذکر میگفت که حالت نمایش و ریا نداشته باشد. در هنگام ذکر با دعا هم اگر کسی صحبتی میکرد، بدون اینکه به او بفهماند در چه حالی است، جوابش را میداد؛ معمولاً هم با تبسم پاسخ میداد. گاهی که بینالطلوعین صبحهای پنج شنبه یا جمعه وقتی که خلوت باشد با هم به کوفه میرفتیم و یا وقتی منزل ما تشریف میآورد، میدیدم که همیشه در حال ذکر است. جز در هنگام بحث، دست از ذکر بر نمیداشت.
#شهید_سید_مصطفی_خمینی
@byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
اگر دل تان گرفت، یاد عاشورا كنید
و مطمئن باشید غم شما، از غم اُمُّ المصائب ؛
زینب كبری (سلام الله علیها)
كوچكتر است
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
@byadshohada