eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
679 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 اگر دل تان گرفت، یاد عاشورا كنید و مطمئن باشید غم شما، از غم اُمُّ المصائب ؛ زینب كبری (سلام الله علیها) كوچكتر است @byadshohada
😊 لبخند شهدایی 😊 عجب خاک ریزی اکبر کاراته گفت: من امشب این خاک ریز رو می‌زنم. فرمانده گفت: آ ماشاالله. اکبر بادی به غبغب انداخت و پرید بالای لودر. هرجا رو نگاه می‌کردی، باتلاق بود و همه‌جا تاریکِ تاریک، که یک‌دفعه منوری پرید توی هوا. اکبر کاراته دوروبرشو نگاه می‌کرد که چشمش خورد به یک کُپه‌ي خاک. گفت: عجب کُپه‌ي خاکی! حالا یه خاک ریز می‌زنم که همه مات و مبهوت بمونند و بگن عجب اکبر کاراته‌ای! چه رزمنده‌ي شجاعی! برای خودش خوش‌حال بود و رفت سر کُپه‌ي خاک، بیل لودر رو زد به کُپه‌ي خاک و رفت جلو. بیل اوّلو سر خاکريز، خالی کرد و اومد عقب. بیل دوّمو که پرکرد، از بوی گندی که همه‌جا پیچیده بود حالش به‌هم خورد و غش کرد. بچه‌ها هی آب می‌زدند به صورتش و می‌گفتند: اکبر کاراته پاشو، پاشو ببین چه‌کار کردی، گل کاشتی! اکبر با لودر زده بود به کُپه‌ي خاکی که صد و بیست تا مرده‌ي عراقی زیرش بودند. همه رو ریخته بود به‌هم و خودشم از بوی گند مرده‌ها غش کرده بود. وقتی به‌‌هوش اومد، فرمانده گفت: عجب خاک‌ریزی زدی آقای رزمنده! 🌷 @byadshohada 🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷راز عجیب شهید ناشنوایی که یک عمر همه مسخره اش میکردند...🌷 💐 زمان جنگ کارش مکانیکی بود. در ضمن ناشنوا هم بــود. پسر عموش غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب سر قبــرش نشست، بعد با زبـون کــرولالی خودش، با ما حــرف می زد. 🍃 ما هم میگفتیم: چی میگی بابا؟! محلـش نذاشتیــم، هرچی سر و صــدا کرد هیـچ کس محلش نذاشت. 🌸 دید ما نمی فهمیــم ، بغل قبر شهید با انگشت، یه دونه قبر کشید؛ روش نـوشت : شهید عبدالمطلــب اکبری، بعد به ما نگاه کـرد، خندید، ما هم خــندیدیـم. 🌼 گفتیم شوخیـش گرفتــه؟! دید همه ما داریم میخندیم، طفلک هیچ نگــفت… یه نگاهی به سنگ قبر کرد، سـرش رو پائیــن انداخـت و آروم رفـت… 🍀 فرداش هم رفت جبهه؛ ۱۰ روز بعد جنازه اش رو آوردند؛ دقیقاً تـوی همون جایی که با انگشـت کشیده بود خاکش کردند. 💠 توی وصیت نامه اش اینجور نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم یک عمر هرچی گفتم به من میخندیدند، یک عمر هرچی میخواستـم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم، مسخره ام کردن، یک عمر هـرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند؛ یک عمر کسی رو نداشتــم باهاش حــرف بزنم ، خیلـی تنها بودم. 🌴 اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف میزدم. آقا بهم گفت: تو شهیـد میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد.. این رو هم گفتم اما باور نکردید! 🌹 شهادت۶۵/۱۲/۴🌹 شادی روح شهدا صلوات🌹 🌷 @byadshohada🌷
🍃💔 💔🍃 🌺🍃(( بسیار جذاب ،کوتاه و خواندنی از شهدای عزیز )) شهیدی که نشانی قبر خود را داد شهیدی که قرضهای شخص بدهکاری را بدون آنکه فرد بدهکار بداند پرداخت کرد. شهیدی که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت 👈 شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت 👈 شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند 👈 شهیدی که روز و ماه تولدش شهید شد شهید سید مجتبی علمدار و شهید مهرداد مکوندی. 👈 شهیدی که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد _غزالی 👈 شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید 👈 شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست 👈 شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است شهید هادی ثنایی مقدم ۱۵ ساله 👈 شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود شهید رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد 👈 شهیدی که بعد از ده سال قبرش را نبش و تعمیر نموده و دیدند که بدنش کاملا" سالم و حتی خون تازه از آن می آید ! شهید عبدالنبی یحیایی اهل شهر تنگ ارم دشتستان. 👈 شهیدی که سید حسن نصرالله سخنرانی خود را به نام او نامگذاری کرد 👈 شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد 👈 شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت 👈 شهیدی که سر بی تنش سخن گفت 👈 شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد 👈 شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود 👈 شهیدی که عاشورا متولد شد واربعین به شهادت رسید 👈 شهیدی که با پیشانی بند "یاحسین شهید" به شهادت رسید و ایرانی بودنش محرز شد از شهدای گمنام هستند 👈 شهیدی که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود ایشان از شهدای غواص بودند و دوست نداشت کسی ان تصویر را ببیند برای همین جاویدالاثر شدند و پیکرشان در اروند ماند و علیرغم ذکر داستانشان همرزمانشان اسم ایشان را ذکر نکردند 👈 شهیدی که بحرمت مادرش در قبر خندید 👈 شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ، شهادت ، اسارت و زنده ماندن و در وصیت خود نوشت ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندی فرمانده گردان ۴۱۲ رفسنجان . 👈 شهیدی که باصلابت واستوارومقاوم مانندمولایش امام حسین(ع)سرش راداعشی های خبیث مظلومانه ازتن جداکردند شهید محسن حججی و چه بسیارند. 🌷 @byadshohada🌷
🔷ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام کریم اهل بیت مبارک باد.😍 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد سيد موسي پريشي تاریخ و محل شهادت 10/3/60 گروه دفاع مقدس زندگینامه يکم فروردینماه ۱۳۴۰ش در خانواده‌ای از سادات شهر اشکنان کودکی چشم به جهان هستی گشود که او را موسی نامیدند: شهید سیدموسی پریشی. سیدموسی در کانون معنوی خانوادهاش با تعالیم روح‌بخش اسلام آشنا گردید. در نوجوانی بهخاطر بیان شیرین و صوت زیبایش، به روستای پسبند می‌رفت و از روی کتاب برای مردم روضه می‌خواند. سال‌ها بعد، در عنفوان جوانی با آوازه‌ بت‌شکن قرن، خمینی کبیر (ره) آشنا شد و بهواسطه شجاعتی که در پاره کردن تصویر فرعون زمان از خود نشان داد، تحت تعقیب مأموران خودفروخته رژیم فاسد شاه قرار گرفت. پس از آن‌که در بهمنماه سال ۱۳۵۷ش باغ آرزو‌هایش شکوفه داد و انقلاب شکوهمند اسلامی به پیروزی نهائی دست یافت، همواره در خدمت انقلاب اسلامی بود. با شروع جنگ خانمانسوز رژیم متجاوز عراق علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، خدمت مقدس سربازی را برگزید. سیدموسی پس از طی دوره‌ آموزشی در بهبهان، به نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و نُه ماه در جبهه‌ جنوب به دفاع از انقلاب و مرزهای میهن اسلامی پرداخت. شهید پریشی به نماز اول وقت اهمیت فراوان می‌داد و در خدمت به والدین از هیچ کوششی دریغ نداشت. سیدموسی پریشی، سرانجام به پیمانی که با خدای خویش بسته بود، جامه‌ عمل پوشید و در بامداد روز دهم خرداد‌ماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن بیست سالگی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و از ستاره‌های پرفروغ آسمان ایرانزمین گشت. پیکر مطهر شهید سیدموسی پریشی در گلزار شهدای زادگاهش، اشکنان به خاک سپرده شده است. 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 محمدرضا وقتی که عازم سوریه بود مهم ترین نگرانی اش این بود که مثل هر سال دهه محرم اینجا نیست و نمی تواند به هیئت برود .در تماس هایی که با ما و خانواده داشت هم همیشه این ناراحتی را بیان میکرد. یکی از شب های محرم به هیات میثاق باشهدا رفتیم.استاد پناهیان آن شب از اخلاص میگفت بعد از اتمام هیات ، محمدرضا تماس گرفت و به او گفتم امشب خیلی به یادت بودیم. انگار که رزق او بود که به او صحبتهای آقای پناهیان را منتقل کنم. گفتم: "محمدرضا ،اگر میخواهی شهید بشی، باید خالص بشی" آخرین تماسش با مادرش، سپرد که دعا کن شهید شوم و مادر هم به او گفته بود برای شهید شدن باید اخلاص داشته باشی . محمد رضا در جواب به مادرش گفته بود: "این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی به هیچ چیزی ندارم ... الان دیگه سبکبار سبکبارم"تخففوا تلحقوا...سبکبار شوید، تا برسید...شرط شهادت، خلاصه شده در همین جمله امیرالمومنین علی علیه السلام،سبکبار شدن... خالص شدن... و شهدا این را خوب فهمیدند و عمل کردند ... 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 اگر جهانخواران بخواهند درمقابل دین ما بایستند، ما در مقابل آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی کامل آن‌ها از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می‌شویم، یا از مرگ شرافتمندانه استقبال خواهیم کرد، اما در هرحال پیروزی با ما خواهد بود... همیشه و در تمام حالات به فکر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)باشید، مدافع خوبی برای ولایت... 🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 قلیه‌پیتو پاشید پاشید که قلیه‌پیتو رسید. این را اکبر کاراته گفت و قابلمه را گذاشت زمین. حاج مسلم گفت: قلیه‌پیتو نه. جغوربغور. اکبر کاراته گفت: بلند شید برادرا بلند شید نمازتونو بخونید که قلیه‌پیتو رسید. بعد دستی به شکمش کشید و گفت: ُمردم از گشنگی! قابلمه را برداشت. نفس عمیقی کشید و گفت: به‌‌به چه قلیه‌پیتویی. پیرمرادی از لای پتو آمد بیرون. خمیازه‌ای کشید و گفت: قلیه‌پیتو چیه؟ اکبر کاراته گفت: جگر، سیب‌زمینی و آب. حاج مسلم، گفت: قابلمه رو بذار اون‌جا اون کنار. اکبر کاراته قابلمه را گذاشت کنار سنگر و آمد عقب. همه بیدار شدند و با هم دست کشیدند به شکمشون و گفتند: به‌به چه غذایی! داشتند حرف می‌زدند که پیرمرادی داد زد: موش! موش! اکبر کاراته سر برگرداند. موش ایستاده بود روی تخته‌ای، بالای قابلمه‌ی جگر. حاج مسلم گفت: تکون نخور! اکبر کاراته جیغی زد و گفت: برو گم شو موش! پیرمرادی گفت: مواظب باش! در این حال، کسی آمد داخل سنگر. موش ترسید و خواست برود بالا، که نتوانست. لیز خورد و آمد طرف پایین. اکبر کاراته دوید طرفش. خواست بگیردش. موش سرازیر شد طرف قابلمه. اکبر کاراته دست دراز کرد و رفت جلو. خواست بگیرداش که پاهایش در هم پیچ خورد و اول موش و بعد اکبر کاراته افتاد داخل قابلمه. همه با هم گفتیم: اَاَاَه! 🌷 @byadshohada 🌷
🍃حجاب زمانی زیباست که با عجین شده باشد. 🍂 حیا که نداشته باشی چادر سیاه هم محجبه ات نمیکند. ✋️حضورمان در فضای مجازی بی فایده است اگر ندانیم دشمن حیائمان را نشانه گرفته است 🔥 به من محجبه نمیگوید چادرت را بردار چون میداند او این کار را نخواهم کرد. 🙆میگوید عکست را در معرض دید نامحرم قرار بده. 👫 میگوید شوخی و صحبت با نامحرم در این فضا اشکالی ندارد. 🙈 میگوید با ناز و ادا صحبت کردن در پست ها و نظرها بی اشکال است. 😎 میگوید دلبری از پسرهای مذهبی در فضای مجازی اشکالی ندارد. ❌ میگوید تو عکسی که میخواهی را بگذار. ❌ طوری که دوست داری صحبت کن. ❌ بیخیالِ حیا و عفتت. ✍️ و اینطور میشود که کم کم شاهد کم شدن حیائمان میشویم... و امان از روزی که حیا برود.... 🌷 @byadshohada 🌷