🟢 #خاطرات_شهید
📌 روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در عملیات شرکت کنند خواندهاند و اسم حسین آقا در فهرست نبوده است.
حسین آقا برای گرفتن رضایت فرمانده محور، پیش او میرود اما فرمانده مخالفت میکند.
‼️همسرم که اصرار را بیفایده میبیند به فرمانده میگوید: من بچهی مشهدم اگر من را به این عملیات نبرید به محض برگشتن به حرم امام رضا(ع) میروم و از شما پیش آقا شکایت میکنم...
فرمانده محور وقتی صحبتهای شهید محرابی را میشنود بالاخره به او اجازه میدهد.
‼️در همین لحظات یکی از همرزمانشان به بقیهی مدافعانحرم میگوید: همهی ما از مشهد آمدهایم، فردا شهادت امام رضا علیه السلام (ع) است و خوش بحال کسی که فردا شهید شود.
‼️هنوز حرف این مدافعحرم تمام نشده بود که شهید محرابی به همرزمانش میگوید:" آن کسی که میگویی فردا "شهید" میشود من هستم
فردای آن روز، روز شهادت امام رضا در سوریه تیر به قلب ایشان اصابت کرد و در حالی که در "سجده" بودند و آخرین کلمهای که گفتند
"یاابالفضل"بود به شهـادت رسیدند.
✍️به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حسین_محرابی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید
🔹روز تشییع جنازه قرار شد پیکر مطهر شهید را اول ببریم منزل پدرش و بعد داخل شهر تشییع کنیم. وقتی آمبولانس جلوی در ایستاد، جمعیت تابوت را روی دست گرفتند و بردند داخل منزل پدرش.
🔸جمعیت گریه و شیون میکردند. بعد از چند دقیقه پدر شوهرم با صدای بلند فریاد کشید و همه را ساکت کرد. بعد خطاب به تابوت شهید کرد و گفت: فرهاد من از تو راضی هستم خدا هم از تو راضی باشد برو به امان خدا اما فقط محمدت را فراموش نکن و به او سر بزن!
🔹بعد از مراسم تدفین و نزدیک غروب محمد داخل ماشین خواب بود. هرچه نوازشش میکردیم چشمش را باز میکرد و باز هم میخوابید. بعد از ساعتی از خواب بیدار شد. میگفت بابا اومد پیشم، منو بوسید و برام اسباب بازی خرید، پلیس شده بود و تفنگ داشت، باهاش هاپوها رو میکشت….
🔸فرهاد به قولش وفا کرده و آمده بود. یکی از همرزمانش میگفت روز آخر در عملیات به من گفت امروز میخواهم اینها (دشمن) را مثل سگ بکشم.
#شهید_فرهاد_خوشهبر
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 61
💠 ساسان اومد کنارم نشست
من همچنان تو تعجب بودم
خیلی هم تعجب کرده بودم!!!
چطور ممکنه چنین جوابی داده باشه؟
واقعا از خودش بود یا کسی دیگه...
آخه پدرش که کلا خدا رو قبول نداره،
مادرش هم با اون چیزهایی که ساسان خودش تعریف میکرد، این طور جواب دادن ازش بعید بود
تو همین فکر و خیال ها بودم که دیدم یه مرتبه خانم معلم من رو صدا میکنه
🌀محمد مهدی جان ، محمد مهدی جان !
❇️ گفتم بله خانم معلم!
🌀 خب پسرم حالا شما بگو که جواب سوال رو پیدا کردی یا نه؟
❇️ گفتم بله خانم معلم ، پیدا کردم
با کمک پدرم
اما بیشترش رو خودم جواب دادم !
همون جوابی که با باباهادی مرور کرده بودم رو گفتم و خانم معلم خیلی خوشش اومد
اما یه مرتبه هممون تعجب کردیم!!!
⏺ خانم معلم دست تو کیفش کرد و یه جایزه بیرون آورد که کاغذ کادوی خیلی خوشگلی روی اون پیچیده شده بود !
همه دوست داشتیم بدونیم این کادو برای چی هست؟!
🌀 خانم معلم گفت این کادو رو میخوام بدم به کسی که بهترین جواب رو داده!
✅ دل تو دل بچه ها نبود!
خودم هم کلی استرس داشتم !
جایزه گرفتن اون هم جلوی بچه ها ، خیلی میتونست جالب باشه
🌀 خانم معلم گفت : بچه ها
به نظر شما کدوم جواب از همه بهتر بود؟
یکی گفت جواب ساسان!
یکی گفت نه ، جواب محمدمهدی قشنگ تر بود
یکی گفت جواب خودم از همه بهتر بود!!!
کل کلاس رو هم همه بچه ها گرفته بود
بعضی ها اسم های دیگه ای رو هم میگفتن
تا اینکه یه مرتبه خانم معلم اومد سمت من و ساسان !!!
#رمان_محمد_مهدی 62
🔰تا اینکه خانم معلم اومد سمت من و ساسان !
دیگه داشتم از هیجان می مردم، قلبم خیلی تند داشت می زد
زیر چشمی مراقب ساسان هم بودم ، دستپاچه شده بود...
خدایا ، یعنی میشه جایزه رو من بگیرم؟
اخه این جایزه یه لذت دیگه داشت از بقیه جایزه هایی که خانم معلم یا پدر و مادرم برای خریده بودن متفاوت تر بود
👌 جایزه ای که خود خدا به من داده!
چون سوال درباره خدا رو جواب داده بودم
🔰 یاد صحبتهای یکی از مشاورین دینی تو تلویزیون به معلم ها و خانواده ها افتادم که داشت می گفت یکی از بهترین راه های تشویق بچه ها به سمت خدا و دین ، تعیین یک سری وظایف از جمله پاسخ به سوال یا نمازخواندن یا هرچیز دیگه و بعد اون ، هدیه دادن به کسانی که خوب انجام دادن ، هست
با این راه بچه ها با ذوق و شوق مسائل دینی خودشون رو یاد می گیرن و یه انگیزه بالایی براشون پیدا میشه
بابا هادی هم همیشه برای من از این کارها میکنه
دوچرخه ای که خونه دارم رو به خاطر یاد گرفتن تفسیر سوره ناس و فلق طبق تفسیر حاج اقا قرائتی ، برام خریده بود
همه اینها داشت تو ذهن من مرور میشد و خانم معلم هم لحظه به لحظه داشت نزدیک تر میشد...
❇️ نگاه همه بچه ها اومد سمت ما
دیگه هرچی چشم تو کلاس بود ، داشت من و ساسان و کادوی داخل دست های خانم معلم رو نگاه می کرد...
یه کادو بیشتر نبود، یا می رسید به من یا ساسان
اما کدوم یکی از ما ؟
اصلا جایزه چی می تونست باشه ؟؟؟
به نظر نمی رسید اسباب بازی باشه
اما اصلا هرچی که باشه ، مهم این هست که جلوی جمع جایزه می گیرم
✅ خانم معلم اومد جلوی من و ساسان و ایستاد.
نگاهی به من کرد ،
پیش خودم و تو دل خودم گفتم آخ جااااااااااااااان
مال من شد!
✳️ یهو دیدم نگاه خانم معلم رفت سمت ساسان...
حالا این نوبت ساسان بود که بیشتر دست و پاش رو گم کنه...
یعنی جایزه داشت به ساسان می رسید؟؟؟
✳️ تا اینکه خانم معلم یک مرتبه اسم من رو صدا زد!
یعنی وااااااااااااااااااااااااای
جایزه برای من شد
ادامه دارد....
#رمان_محمد_مهدی 63
🔰 خیلی از درون خوشحال بودم ، اصلا نتونستم جلوی خودمو بگیرم و خنده روی لبهام نشست
تا خانم معلم من رو صدا کرد، بلند شدم ،
آماده بودم
آماده بودم برای اینکه خانم معلم کادو رو به من بده
دستهاش رو آورد جلو
کادو رو به من داد و گفت:
👌 پسر عزیزم #محمد_مهدی جان، شما و ساسان جان بهترین جواب ها رو دادین
اما از اونجایی که شما و ساسان جان دوست های خیلی خوبی با هم هستین ، این جایزه رو شما به اقا ساسان بده که جوابش از نظر من بهتر بود
من میخوام شما جایزه رو به ساسان بدی ، بیا عزیزم!!!
حالا قیافه ساسان دیدنی بود!
از ذوف زیاد به نفس زدن افتاد !!!
✅ این حرفها رو که شنیدم، کمی جا خورم ، نمی تونم بگم زیاد ناراحت شدم ، نه
چون واقعا ساسان رو هم دوست داشتم و دلم میخواست اون هم برنده بشه
ولی هر کسی تو هر سن و سالی دوست داره خودش برنده بشه
اما من با همون حالت خنده ، جایزه رو گرفتم و دو دستی تقدیم ساسان کردم و بهش گفتم مبارکت باشه بهترین دوست من!
✳️ ساسان هم با ذوق زیاد جایزه رو از من گرفت و از خانم معلم تشکر کرد و جایزه رو سریع گذاشت روی میز و من رو از ته دل بغل کرد و گفت از تو هم ممنونم که همیشه کمکم می کنی
⏺ خانم معلم که داشت این صحنه ها رو می دید رو به بچه های کلاس کرد و گفت حالا همه برای #محمد_مهدی و ساسان دست بزنین!!
💠 اینقدر این ماجراها سریع گذشت که ما اصلا نفهمیدیم کی زنگ خورد!
ساسان جایزه رو بدون اینکه باز کنه گذاشت تو کیفش و با هم رفتیم زنگ تفریح
الان دیگه منم خوشحال بودم از اینکه جایزه به ساسان رسیده بود
هرچی باشه اون بیشتر به این روحیه گرفتن نیاز داشت
من بالاخره پدرم و مادرم برام زیاد کادو میخرن برای این چیزها، اما ساسان با اون وضع خانوادش خیلی بیشتر از من به جایزه نیاز داشت تا بتونه با ذوق و شوق بیشتر مسائل دینی رو یاد بگیره
🔰 تو زنگ تفریح باز بهش تبریک گفتم ولی هنوز برام جای سوال بود که واقعا جواب این سوال رو ساسان از کجا گرفته بود؟
آیا تو کتابی خونده بود؟
یا تو تلویزیون شنیده بود؟
یا مادرش بهش گفته بود؟؟؟
اما چون می دونستم ناراحت میشه، ازش سوال نکردم
❇️ زنگ آخر خورد و طبق معمول باباهادی اومد دنبال من و قبلش هم ساسان با مادرش رفته بود
من تو ماشین مدام به فکر ماجرای امروز بودم و اصلا حرف نمی زدم
تا اینکه پدرم گفت ...
#رمان_محمد_مهدی 64
🔰 تا اینکه پدرم گفت چه خبر از مدرسه؟
چه خبر از جواب سوال خانم معلم؟
🌀 گفتم باباجون من و ساسان بهترین جواب ها رو دادیم، خانم معلم هم یک دونه جایزه در نظر گرفته بود ، گفت که جواب ساسان بهتر بود و جایزه رو به ساسان داد
✳️ بابا هادی : پس بگو ، پس برای همین ناراحتی! چون جایزه رو نگرفتی ناراحتی!!!
💠 گفتم نه باباجون ، نه ، اتفاقا جایزه به دست من به ساسان داده شد، اما دوتا سوال عجیب منو درگیر کرده
یکی اینکه ساسان اون جواب رو از کجا گرفت
دوم این که واقعا جواب من بهتر بود، خود خانم معلم هم فهمید، اما چرا جایزه رو به ساسان داد؟؟
من فقط جواب همین دوتا سوال رو میخوام، وگرنه جایزه رو که من خودم چندبار تو مدرسه گرفتم
✅ باباهادی: آره، درسته ، چرا از خودساسان نپرسیدی جواب رو چطور پیدا کرد؟
💠 گفتم آخه دیدم ناراحت میشه، نپرسیدم ،بنده خدا اینقدر از گرفتن جایزه ذوف داشت که دیگه نخواستم با این سوالات، ناراحتش کنم
🔰 سر ناهار ، مامان جون هم همین سوال بابا رو از من پرسید
من براش توضیح دادم و گفتم که خانم معلم جواب ساسان رو بهتر تشخیص داد
🌀 یه مرتبه مامان گفت، پس جایزه به ساسان رسید!
اما همینکه خانم معلم جایزه رو از طریق شما به ساسان داد، خودش کلی ارزش داشت
❇️ من با تعجب به مامان گفتم شما از کجا می دونید؟
شما از کجا خبر دارید؟
بابا که وقتی اومد خونه چیزی به شما نگفت
شما از کجا می دونید من جایزه رو به ساسان دادم؟؟؟
🔰 مامان جون یه نگاه همراه با لبخندی به بابا زد و گفت...
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
#رمان_محمد_مهدی 65
🔰مامان جون یه نگاه همراه با لبخندی به بابا زد و گفت ، ما از خانم معلم خواستیم که جایزه رو به ساسان بده!!!
💠 محمد مهدی : چی ؟؟؟ شما ؟؟؟ شما و باباجون به خانم معلم گفتین؟؟؟ مگه میشه؟؟؟ آخه چرا؟؟؟ برای چی؟؟؟
🔰 مامان : داستان داره عزیزم، الان ناهارتو بخور، بعدش برات میگیم ، الان که...
💠 محمد مهدی : ببخشید مامان جان، میدونم وسط حرف کسی دیگه مخصوصا پدر و مادر پریدن، بی ادبیه ، اما من طاقت ندارم، باید بدونم ، باید بدونم شما چرا این کار رو کردین ، باید بدونم ، اگه ممکنه همین الان بگین، خواهش می کنم
🔰 مامان : باشه عزیزم، باشه ، ناراحتی نکن
من و پدرت از چند وقت پیش با خانم معلم شما صحبت کردیم درباره ساسان و وضع خانوادگی و علاقه ای که به دین داره، اما خانواده ای داره که...
✳️ بعدش تصمیم گرفتیم قضیه رو با مادر ساسان در میون بذاریم که خودت به ما گفتی کمی اعتقادات داره و هرچند ظاهرش... اما بی اعتقاد نیست . کسیکه اینطوری باشه رو میشه کم کم به راه آورد
قرار شد خانم معلم به مادر ساسان زنگ بزنه و باهاش صحبت کنه
مادر ساسان اوایل مقاومت می کرد و اصلا روی خوش به این قضیه کمک کردن ما نشون نداد، اما خانم معلم خوب با زبان شیرین خودش اون رو قانع کرد که به انتخاب پسرتون احترام بگذارین، دوست داره درباره دین و خدا و امام زمان (عج) بیشتر بدونه ، پس جلوش رو نگیرین
👌 مادر ساسان بالاخره قبول کرد و خانم معلم هم هر چندروز یکبار به ما زنگ می زد و بعدش به مادر ساسان زنگ میزد و خلاصه در ارتباط بودیم تا اوضاع ساسان رو تو خونه بدونیم و بتونیم بهتر کمکش کنیم
به مادرش هم مشاوره می دادیم که چیکارکنه و چیکار نکنه
برای همین مادر ساسان، فعالیت های بیرون خونه خودش رو کمتر کرد و سعی میکنه بیشتر تو خونه باشه و مراقبت کنه از ساسان
❇️ تا اینکه این تکلیف رو خانم معلم به شماها داد که خدا رو چه کسی خلق کرده
من و پدرت دیدیم بهترین موقعیت هست برای روحیه دادن و تشویق ساسان
سریع به خانم معلم زنگ زدیم و جوابی که ساسان تو کلاس بهتون گفت رو به خانم معلم گفتیم که جواب خوبیه
چون نمی خواستیم جواب تو و ساسان ، یکی باشه!
👈 بعدش خانم معلم به مادر ساسان زنگ زد و قضیه رو گفت ، جوابی که بهش داده بودیم رو هم به مادر ساسان گفت و بهش تاکید کرد احمال زیاد ساسان که این روزها می بینه شما بیشتر خونه هستی و بیشتر مراقبش هستین، میاد و از شما راهنمایی میگیره برای جواب این سوال
شما همین جوابی که من بهتون گفتم رو بهش بگین
👌 بعدش هم ساسان همون جواب رو اومد تو کلاس و برای شماها گفت
میخوای بگم چی گفت؟!!! علم غیب دارمااا 😊😊😊
🌀 محمد مهدی : واقعا ؟؟؟؟ چقدر باحال و پلیسی !!!
من از همون اولش هم می دونستم این جواب رو نمیتونه خود ساسان پیدا کرده باشه
مطمئن بودم مادرش هم بهش کمک نکرده
باید از جایی گرفته باشه جواب رو
پس شما و خانم معلم این جواب رو بهش یاد دادین
🌀 بابا : بله پسرم ، ما بودیم ، بعدش هم خود ما به خانم معلم پیشنهاد جایزه رو دادیم تا ساسان روحیه بگیره، و برای اینکه روحیه شما خراب نشه به خانم معلم گفتیم که جایزه رو از طریق شما به ساسان بده که بهترین دوستش هستی !!!
#رمان_محمد_مهدی 66
👌 البته جایزه شما هم محفوظه و امروز با مادرت میریم بیرون و برات یه جایزه خوشگل می خریم، با انتخاب خودت!
🔰 سریع پریدم بغل بابا و مامان و بوسشون کردم ، ازشون تشکر کردم ، واقعا خوشحال شدم ، عالی بود
❇️ گفتم پس از این به بعد شما و خانم معلم هم مراقب ساسان هستید ، درسته؟
💠 مامان : ما و خانم معلم و خودت ، و مادر ساسان، اون هم قراره هم خودش روی اعتقادات خودش کار کنه و هم ساسان رو کمک کنه
❇️ از ته دل خندیدم و خوشحال شدم ، اما... اما...
یک مرتبه یاد سعید افتادم، گفتم ایکاش میشد برای اون هم کاری کرد
🌀 مامان : ناراحت نباش پسرم، بعد اون قضیه دائی منصور و دعوایی که با زندائی کرد ، بابا باهاش صحبت کرد، الحمدلله کمی بهتر شده و قراره هم دیگه به زندائی سخت گیری بیخود نکنه، و هم به دختردائی اجازه تحصیل دانشگاه بده
قرار شد زیر نظر بابا ، مطالعه هم بکنه و اطلاعات خودش رو بالاتر ببره
پس خیالت از سعید هم راحت!!!
✅ دوباره کنترل خودم رو از دست دادم و رفتم بابا و مامان رو بوسیدم و ازشون تشکر کردم
🔰 شب که داشتم می خوابیدم، از چند جهت خوشحال بودم
یکی اینکه بالاخره برای کمک به ساسان ، هم خانواده خودم، هم خانم معلم و هم مادر ساسان ، پای کار اومدن و قطعا میشه بهتر کمکش کرد
یکی اینکه سعید هم بالاخره از دست سخت گیری های پدرش خلاص شد و بهتر میتونه درس بخونه
یکی هم اینکه امروز یک هدیه خوب و قشنگ پدر و مادرم برام خریدن ، هدیه ای که خودم انتخابش کرده بودم
👈 کتابی که خیلی دوست داشتم بخونمش و داشته باشم
👈👈 کتاب قصههای چهارده معصوم ، تالیف یوسف درودگر 👉👉
👌 با این کتاب خوب، تونستم نکات خوب و قشنگی رو به صورت داستانی از اهل بیت (ع) یاد بگیرم
خدااااااااااااااااا جون ، ممنونتم.
✳️ پایان فصل دوم #رمان_محمد_مهدی ✳️
🟢 کلام شهدا
🔸امام صحبتی دارند که آن را نوشتهام
و همیشه آن را توی جیب خودم دارم :
🔹هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد
بیشتر باید فحش بشنود. و شما پاسدارها،
چون بیشتر برای خدا کار کردید،
بیشتر فحش شنیدید و میشنوید.
ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم؛
برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛
چون ما اگر تحمّل نکنیم ،
باید میدان را خالی کنیم ...
#شهید_حاجابراهیم_همت
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔰 #رمان_محمد_مهدی 67
شروع فصل سوم
💠 روز چهاردهم ماه عظیم شعبان بود ، شور و شوق عجیبی تو چهره همه مردم بود ،
هر کسی در هر لباسی و در هر شغل و با هر عقیده و ظاهری که داشت ، در حال خوشحالی بود و سعی میکرد یه گوشه از برپایی مراسمات و ایستگاه های صلواتی برای جشن نیمه شعبان رو بگیره و کمک کنه و کاری برای امام زمانش کرده باشه
✳️ یه پیرزنی با تمام خستگی و پیری و ضعف بدنی ، خودش رو به یکی از بچه ها که دستش بی سیم بود و به نظر می رسید مسئول یکی از ایستگاه های صلواتی هست رسوند و یه کتری خیلی کوچیک که دستش بود رو به اون آقا داد و بهش گفت پسرم
تو خونه یه ذره زعفران و شکر داشتم ، با همون شربت درست کردم ، میشه بین مردم پخشش کنید؟
شرمنده امام زمانم هستم، بیشتر از این نداشتم تو خونه ، یه زن تنها هستم
دیگه گریه اجازه نداد بقیه حرفش رو بزنه...
🌀 اون آقا با لبخند نشست تا هم قد اون پیر زن بشه،
با مهربونی تمام کتری رو از دستش گرفت
دست پیرزن که روی اون دستکش بود رو بوسید و تشکر کرد و گفت حتما همین الان جلوی چشم شما شربت رو می ریزیم توی لیوان ها و به مردم میدیم تا خیالتون راحت بشه
🔰 برق تو چشم های این پیرزن مهربون دیده میشد ، با دستهای لرزان خودش برای عاقبت بخیری این جوانها که پای کار امام زمان (عج) بودن دعا کرد و خوشحال از اینکه تونسته بود در حد وسع خودش کاری برای امام زمان (عج) انجام بده راهی منزل شد
💠 #محمد_مهدی و ساسان که هم دوران ابتدایی و متوسطه اول (راهنمایی) رو با هم تو یه مدرسه بودن ، با هماهنگی خانواده هاشون تو یه مدرسه متوسطه دوم (دبیرستان) هم ثبت نام کردن تا با هم باشن
تو این مدت کلی با هم دوست شده بودن و از همه چیز هم باخبر بودن
#محمد_مهدی تا میتونست تو این مدت از نظر دینی به ساسان کمک کرد و الان دیگه ساسان برای خودش یه پسر مودب با خدا و نماز خون شده بود
هروقت مسجد حاج آقا عسکری که کنار خونه #محمد_مهدی بود ، مراسم داشتند ، خودش رو می رسوند به اون مسجد و تو کارها کمک می کرد و پای منبر حاج اقا می نشست
ار بس حاج اقا بیان شیرینی داشت و تو همه صحبت هاش از امام زمان (عج) می گفت ، ساسان هم عاشقش شده بود و تو جلساتش شرکت می کرد
امشب بی قرار بود ،
چون حاج اقا بهش گفته بود حتما بیا تا هم تو مراسم شرکت کنی و هم اینکه سخنرانی مهمی درباره امام زمان (عج) دارم که به درد خودت و #محمد_مهدی میخوره
#رمان_محمد_مهدی 68
💠 بالاخره شبی که همه منتظرش بودن فرار رسید
شب تولد امام زمان (عج)
✳️ برای آقا هادی این شب همیشه یک شب خاص بود، شب تولد کسی هست که فرزند خودش رو مدیون ایشون هست
تقریبا 15 سال قبل بود که با توسل به امام زمان (عج) ، مشکل بچه دار نشدنش حل شده بود و حالا سعی می کرد تا جان در بدن داره برای امام زمان (عج) کار کنه تا به نوعی ادب شکر کردن رو به جا آورده باشه
🔰 ساسان که از قبل با مادرش هماهنگ کرده بود ، بعد از مدرسه مستقیم رفت مسجد محله #محمد_مهدی تا به دیگران کمک کنه
حتی نهار هم منزل نرفت ، اما #محمد_مهدی که از خونه اومد مسجد و دید که ساسان با همون لباس مدرسه اومده ، فهمید که نباید نهار خورده باشه و سریع رفت خونه و براش غذا آورد
❇️ موقع غذا خوردن نشست کنارش و با هم راجع به کارهایی که باید بکنن و حاج اقا به عهده اونها گذاشته بود صحبت کردن
❇️ موقع اذان مغرب ، خوشحال از اینکه به خوبی کارهای خودشون رو انجام دادن و حاج آقا هم از اونها راضی بود، وضو گرفتن و رفتن برای نماز
🌀 بعد از نماز دوم ، بلند شدن که برن برای کارهای پذیرایی و تدارکات که حاج آقا بهشون گفت حتما تا نیم ساعت دیگه سخنرانی من شروع میشه کار خودتون رو تموم کنین
اگه هم تمام نشد به من بگین تا نیروی جایگزین بفرستم
اما حتما باشین
💠 پذیرایی به نحو احسن برگزار شد
یکی از همسایه ها که کنار دست آقا هادی نشسته بود به آقا هادی گفت این آقاپسر که همراه فرزند شماست ، کی هست؟
از بچه های محله ما نیست!
🔰 آقا هادی : درسته آقای حمیدی ، این آقا پسر از کلاس اول ابتدایی ، هم کلاسی و دوست #محمد_مهدی بود ، کلا تو همه این سال ها با هم بودن ، مادرش با خانم ما در ارتباط هست و هروقت بحث دینی یا سوالی پیش میاد به خانم ما زنگ میزنه و سوال میکنه
دوست داره بچش با تربیت دینی بزرگ بشه
آقای حمیدی: چرا خودشون کار خاصی نمی کنن؟ پدر این بچه مگه مذهبی نیست؟ مگه تو چه خانواده ای بزرگ شده؟
آقا هادی: مهم نیست، بگذریم، خدا همه ما رو هدایت کنه
🔰 تقریبا داشت سخنرانی شروع میشد که #محمد_مهدی و ساسان اومدن برای گوش دادن سخنرانی حاج آقا و رفتن جلو نشستن تا با همه توجه به صحبت های حاج آقا عسکری گوش بدن
حاج آقا صحبت های مهمی داشت...
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
#کلام_روحاني_شهيد
🔰ميرزا كوچك خان جنگلی :
●"مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم باز نخواهد داشت
●بیدار باشید، فریب نخورید و در تحت لوای کلمه اتحاد و انفاق، همه چیزِ خودتان را حفظ کنید.
●من راحتی و آسایش بشر و حفظ حقوق انسانیت را طالبم.
●آنها که خواهان ترقی و تعالی وطنند، نباید از هیچ چیز پروا کنند.
●کوهنوردی و بیابانگردی و گرسنگی و بی خوابی، هر یک سلاح درخشنده ای است که ما را در وصول به هدف، محکم تر و آبدیده تر می نماید.
●ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنانِ نوع بشر،
بی تفاوت بمانیم و مظلومان و رنجبران بیچاره را زیر فشار ظالمان و ستمگران تنها بگذاریم.
●ما با شرافت زیست کرده ایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کرده و با شرافت خواهیم مرد."
#شهید_میرزاکوچک_خان_جنگلی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 69
🔰 حاج آقا ابتدای صحبتش به مردم گفت بلند بشن و همه رو به قبله و با احترام دعای سلامتی امام زمان (عج) رو زمزمه کنن
یک نکته مهم و البته مستحبی رو هم فرمودن و اینکه در مفاتیح نوشته شده قبل از شروع به خواندن دعای سلامتی ، ابتدا حمد خدا رو به جای بیارین که میشه با گفتن ذکر " الحمدلله رب العالمین " هم این کار را انجام داد
و بعدش صلوات بر پیامبر (ص) و اهل بیت پاک ایشون بفرستید و بعدش شروع به خواندن دعای سلامتی کنید
💠 حاج آقا صحبت خودش رو با یک حدیث شروع کرد
حدیثی زیبا و شریف از امام صادق (ع) :
" به امامت معرفت پیدا کن ، که اگر این چنین شد، تعجیل یا تاخیر امر ظهور به تو ضرری نمی رساند "
بعد هم فرمودن که منبع این حدیث ، کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق هست، جلد دوم ، باب احادیث امام صادق (ع)
✳️ تا اسم شیخ صدوق (ره) اومد ، آقا هادی تو چشم هاش اشک جمع شد
تقریبا 15 سال قبل بود که وقتی ناامید از منفی شدن آزمایش بارداری همسرش وارد حرم حضرت عبدالعظیم حسنی شده بود ، اونجا پای منبر سخنران که نشسته بود، از داستان تولد شیخ صدوق (ره) شنیده بود
عالمی که به دعای امام زمان (عج) متولد شده بود و همین داستان ، جرقه ای بود در ذهن آقا هادی که به امام زمان (عج) توسل کنه و مشکل بچه دار شدنش حل بشه
پس طبیعی بود که هر وقت اسم شیخ صدوق (ره) رو بشنوه، یه احساس خاصی بهش دست بده
❇️ حاج آقا عسکری صحبت هاش رو با توضیح معرفت به امام زمان (عج) شروع کرد
توضیح داد که معرفت با شناخت فرق میکنه
شناخت رو آدم میتونه از شناسنامه و تاریخ خوندن به دست بیاره ،
میتونه با یه ذره مطالعه اطلاعات شناسنامه ای و زندگی و نسب و سال تولد و... رو به دست بیاره
اما معرفت به دست آوردن به این سادگی ها نیست
معرفت یعنی شناخت عمیق
معرفت یعنی شناخت صفات و ویژگی ها
معرفت یعنی رسیدن به درجه اطاعت از مولا
معرفت یعنی گناه نکردن به خاطر مولا
معرفت یعنی تمام زندگی رو وقف مولا کردن
معرفت یعنی قبل هر حرکت و فعالیتی، رضای حضرت رو در نظر گرفتن
و...
🌀بعد که حاج آقا دید همه مردم دارن با دقت گوش میدن ، یه سوالی پرسید
راه به دست آوردن معرفت چیست؟؟
#رمان_محمد_مهدی 70
🔰راه به دست آوردن معرفت چیست؟؟؟
👈 بعد بلافاصله یک مثالی زدند
گفتند من بعضی از شماها رو خیلی وقت هست که می شناسم
بعضی از شما عزیزان هم چندوقتی هست اومدین این محله و جز چندبار سلام علیک کردن ، دیدار دیگه ای با هم نداشتیم و اطلاعات زیادی هم ندارم
پس همه شماها رو یک جور و یک شکل و یک رتبه نمی شناسم
بعضی از شماها رو بیشتر و با دانستن ویژگی ها و صفات اخلاقی می شناسم
بعضی ها را فقط در حد اسم و اطلاعات ساده
❇️ اگر قصد داشته باشم این عزیزان رو بیشتر و بیشتر بشناسم باید باهاشون بیشتر رفت و آمد داشته باشم ، بیشتر برخورد داشته باشم تا بتونم صفت ها و ویژگی های اونها رو بدونم و شناخت کافی به دست بیارم
چند بار باید ما رو شام و نهار دعوت کنن خونه خودشون تا معرفت حاصل بشه 😊 ( همه خندیدند)
فقط با دانستن اطلاعات شناسنامه ای نمیشه شناخت کامل و عالی به دست آورد
👈 این فرمول برای همه صدق میکنه ،
حتی درباره پدر و مادر
بچه ای که 10 سالش هست با بچه ای که 20 سالش هست ، در میزان شناخت پدر و مادرشون با هم فرق دارن
👌 حالا برای چی من امشب روی منبر درباره بحث معرفت به امام زمان (عج) این مثال رو زدم؟
برای اینکه بگم درباره امام زمان (عج) هم بحث به همین ترتیب است
خیلی از ماها ، خودم رو عرض می کنم ، شناخت ما نسبت به امام زمان (عج) یک شناخت شناسنامه ای هست
نام خودشون
زمان تولد
محل تولد
نام پدر و مادر بزرگوارشون
اصل و نسب پاک ایشون
و... رو می دونیم و حفظ هستیم
اما درباره صفات و ویژگی های این امام عزیز چیز زیادی نمی دونیم
درحالیکه برای به دست آوردن معرفت ، باید بیشتر و بیشتر با صفت ها و ابعاد وجودی ایشون آشنا بشیم تا بهتر بشناسیمشون و بهتر معرفت کسب کنیم
شناخت شناسنامه ای ، معرفت زیاد کن نیست
تمام قاتلان اهل بیت (ع) نسبت به این عزیزان شناخت شناسنامه ای داشتند ، اما معرفت نداشتند
پس باید رفت به سمت کسب معرفت و شناخت ویژگی ها
حالا چطور و از کجا باید این رو به دست آورد؟
ادامه دارد.....
🟢 خاطرات شهدا
🌷 طی آن چندروزی که داخل کـانال کمیـل
درگیر محاصره و نبرد با دشمن بودیم؛ خـاطره رزم و رشادت سـید جعفـر طـاهری هـرگز از صفحه ذهن من پاک نمی شود.
🌷 گویی خـدا به او یک نیروی خـارق العاده و تمـام ناشدنی داده بود. هرگـز ندیدم بخوابد! از سـر صبـح که حملات دشمن شروع می شد، مدام می دوید به این طرف کـانال و آر پی جی میزد. می دوید به آنطـرف و با دوشـکا شلیک میکرد. دوباره می دوید به سویی دیگر و اسلـحه دیگری برمی داشت و می جنگید. تا شب کـارش همین بود. نمیدانم چـرا خسته نمیشد؟!
با لبهـایی ترک خورده از عطـش و شـکم گرسـنه، واقعاً یک تنه با آنها می جنگید. یعنی نبرد این یک نفر یکطرف و درگیری بقیه ی ما با دشمن هم یکطرف. شب هنگـام از کـانال خـارج می شد و به سمت دشـمن میرفت تا از سـربازان کشـته شده ی بعثی مهمـات به دست بیاورد.
🎙 راوی: احـمد بویانی
🌹 تصویـر فـوق، آخــرین قـابی است کـه از لبهـای خشکیده و چهـره خسته اما مقـاوم سـید جعـفرطـاهـری، ساعاتی قبل از شهادت در کانال آسمانی کمیل، به حـافظه تاریـخ اسـاطیر ایــران سپـرده شده.
📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی
صـلواتی هدیه کنیم به ارواح طیبـه شـهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 71
🔰 حالا چطور و از کجا باید این معرفت به امام زمان (عج) رو به دست آورد؟
ما که در زمان حاضر توفیقش رو نداریم ایشون رو ببینیم، یا با ایشون رفت و آمدی داشته باشیم، پس چطور و از چه راهی باید صفت ها و ویژگی های این امام عزیز رو بدونیم تا معرفتمون بیشتر بشه؟
آیا راهی هست؟
🌀 بله ، هست
مردم عزیز ، مومنان محترم، شیعیان امام زمان (عج)
یادتون باشه وقتی اهل بیت (ع) دستور به چیزی میدن ،خودشون هم راه رسیدن به اون رو نشون میدن
خاصیت امام همین هست، امام با یک کسی که راه رو بلد هست ، ،فرق داره
کسی که مقصد رو بلد هست و نقش راهنما رو داره، ممکنه فقط مسیر و مقصد رو به ما نشون بده، همین
اما در ادامه مسیر ، همراه ما نباشه
👈👈 اما امام اینطور نیست
👌 امام وقتی راه رو مشخص میکنه، وقتی مقصد رو مشخص می کنه، خودش تا آخر مسیر همراه ما هست و هر جا زمین خوردیم، دست ما رو میگیره و بلند میکنه
👈 هرجا راه رو کج رفتیم، کمکمون میکنه برگردیم به مسیر
👈 هر جا داریم از پرتگاه سقوط می کنیم، دست ما رو میگیره و نمیذاره سقوط کنیم
امام این هست، این ویژگی امام هست که هیچ راهنمایی در این عالم هستی ، چنین ویژگی ای نداره
👈 امام ، هرکس که طالب هدایت باشه رو هدایت میکنه، مهم این هست که فقط باید بخواهیم، همین
بخواهیم که درست بشیم، بخواهیم که در مسیر درست قرار بگیریم، بخواهیم که ترک گناه کنیم، بخواهیم که عبادات خودمون رو درست انجام بدیم، بخواهیم که نماز اول خوان بشیم ، بخواهیم که تنبلی قرآن خواندن از ما برداشته بشه ، بخواهیم ...
👈 به خاطر همین ویژگی هاست که امام رضا (ع) در روایت معروقی که در باب الحجه کتاب شریف اصول کافی هست، می فرمایند امام همچون پدر و مادری مهربان و برادری دلسوز هستند...
امامی که هر روز برای ما دعا می کند ، امامی که در نامه به شیخ مفید ، خطاب به شیعیان فرمودند که ما همواره به یاد شما هستیم و هیچ گاه ذکر و یاد شما را فراموش نمی کنیم و اگر نبود دعای ما برای شما، دشمنان پشت شما را می شکستند
👈 ای مردم ، قرآن رو خوندین؟
همین امشب که رفتین منزل یا تو همین مسجد، قرآن رو بردارین و به آیه 16 سوره مبارکه حدید ، نگاهی بیاندازید
اونجا خدا داره خطاب به مومنین می فرماید:
" آیا وقت آن نرسیده است برای کسانی که ایمان آورده اند، که قلب خود را خاضع و خاشع برای ذکر خدا قرار دهند؟ "
این آیه خطاب به مومنین هست مردم عزیز، نه افراد بی ایمان
حالا من سوال می کنم ای شیعیان امام زمان (عج)
آیا وقتش نرسیده که دلها و قلب های خودمون رو نرم کنیم برای پذیرش محبت امام زمان (عج) و پیدا کردن معرفت به ایشان؟
وقتش نشده؟
در یکی از مهمترین دعاهای مهدوی که بسیاری از ماها شاید اون رو یکبار هم نخونده باشیم ، برای اینکه در آخر کتاب شریف مفاتیح الجنان آمده و خیلی از ماها ندیدیم، نوشته شده که...
#رمان_محمد_مهدی 72
🔰 نوشته شده که خدایا ، قلب من را نسبت به امام زمان (عج) نرم کن! ( اللهم لَیِّن قلبی لولی امرک )
واقعا چقدر دعای زیبایی هست
این دعا را مرحوم شیخ عباس قمی در اواخر مفاتیح و با عنوان " دعایی که در زمان غیبت باید خواند " آورده است، دعای زیبایی که امام زمان (عج) آن را به یکی از نواب اربعه خود فرمودند و او هم بین شیعیان پخش کرد
عجب دعایی
خدایا قلب من را نسبت به امام زمانت نرم کن...
🌀 مردم !
ای شیعیان امام زمان(عج)
باید معرفت پیدا کنیم
چطور؟
برویم سمت ادعیه و زیاراتی که در آنها صفات و ویژگی های امام زمان (عج) آمده است، روی آنها فکر کنیم و بعد برویم کمی تفسیر این دعاها را بخوانیم،
هرچه بیشتر روی این صفات و وِیژگی ها کار کنیم و آن را در دل خود باور کنیم، معرفت ما به حضرت بیشتر می شود
👈 از معروف ترین زیارت هایی که در آنها صفات زیادی از امام زمان (عج) آمده است، زیارت آل یس و زیارت جامعه کبیره هست
جقدر زیبا هستند این زیارات و متاسفانه چقدر غریب افتاده اند بین ما شیعیان
حاضریم هر ذکر و دعای من در آوردی ای را بخوانیم و وقت خود را بگذرانیم، اما حاضر نیستیم همین وقت را صرف خواندن زیارت آل یاسینی کنیم که از زبان مبارک خود امام زمان (عج) است، حاضر نیستیم زیارت جامعه کبیره ای که هدیه عظیم امام هادی (ع) است و در توصیه های سه گانه ای که امام زمان(عج) به سید رشتی فرموند ، توصیه به زیارت جامعه کبیره هم بوده ، بخوانیم
هرچقدر بیشتر با این زیارات و صفاتی که در آن ذکر شده انس بگیریم و آنها را ملکه ذهن خود کنیم و روی آن فکر کنیم، بهتر به معرفت حضرت می رسیم
❇️ منِ حاج آقا عسکری امشب که نیمه شعبان هست اعلام می کنم هر جوان زیر 18 سالی که تا دو هفته دیگه ، یعنی اول ماه مبارک رمضان زیارت آل یس رو حفظ کنه ، یک جایزه نقدی و خوب پیش من داره
ای معلمان عزیز، سر کلاسهاتون به بچه ها بگین که اگه این زیارت رو حفظ کنن، نمره تشویقی داره
باعث بشین به این بهانه زیارت رو حفظ کنن
تو بچگی آدم بهتر حفظ میکنه ، اما تا آخر عمر در ذهن می ماند
💠 ساسان و #محمد_مهدی هم زمان به همدیگه نگاه کردن ...
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 پیدا شدن نامه حاج قاسم قبل از شهادتش از زبان شهید سیدرضی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#رمان_محمد_مهدی 74
🔰 بحثی که امسال می خواهم برای شما مردم عزیز بگویم بحث #آیات_مهدوی هست
آیاتی از قرآن که درباره امام زمان (عج) هست
سالهای قبل این بحث رو کوتاه خدمتتون عرض کردم ، اما امسال بیشتر در خدمت قرآن و امام خواهیم بود
🌀 #محمد_مهدی دقیقا یادش اومد وقتی کلاس اول ابتدایی بود ، حاج آقا چندشب در این باره صحبت کرده بود و حتی از پدرش در این باره سوال کرده بود
اما امسال منتظر بود که این بحث رو کامل بشنوه
❇️ حاج آقا ادامه داد :
آیات زیادی در قرآن درباره اهل بیت (ع) و امام زمان (عج) می باشند اما متاسفانه ما به سادگی از کنار اونها رد میشیم
در طول ماه مبارک رمضان بارها قرآن را ختم می کنیم، اما اگر از من و شما که شیعه هستیم سوال کنند یک آیه درباره امام زمان (عج) به ما نشان بدین،بلد نیستیم
و این یک نقطه ضعف بزرگی برای همه من و شماست
ان شالله در هر شب ماه مبارک رمضان چند دقیقه ای درباره آیات مهدوی صحبت می کنیم.
🔰 بعد هم جلسه رو با دعا و توسل به امام زمان (عج) تمام کردند
✳️ اون شب برای #محمد_مهدی و ساسان یک شب خاص بود
تصمیم گرفته بودند در کنار هم ،تا صبح بیدار باشند و احیای شب نیمه شعبان رو انجام بدن
👈 تا جای ممکن ذکر استغفار رو می گفتند ، اوایل سن تکلیفشون بود
💠 #محمد_مهدی به ساسان گفته بود که باید از همین ابتدای کار ، سفت و محکم به خدا نزدیک بشیم و از گناهان فاصله بگیریم ، وگرنه با گناه کردن بیشتر از خدا دور میشیم
🔰نباید گناه کنیم و اگر کردیم باید سریعا توبه کنیم ، آدم از گناه خودش ، خیلی سریع توبه کنه ، خیلی بهتر از این هست که بعدا بخواد توبه کنه
👌 لکه های روی لباس رو دیدی ساسان؟
اگه همون لحظه که لکه شده ، اون رو بشوری ، خیلی راحت تر پاک میشن تا اینکه بخوای چندین روز بعد پاکشون کنی
✅ اون شب اولین بار بود که ساسان با دعای کمیل آشنا میشد
چون یکی از شب هایی که خواندن این دعا مستحب است، شب نیمه شعبان هست
🌀هرجا رو که می خوند با معنی می خوند و هرجا رو بلد نبود از #محمد_مهدی سوال می کرد که بدونه منظور چیه
👈 وقتی به آخرهای دعای کمیل رسید از #محمد_مهدی سوال کرد اینکه به خدا میگیم " سریع الرضا " ، یعنی چی؟
💠 #محمد_مهدی گفت...
ادامه دارد....
#رمان_محمد_مهدی 73
🔰 گویا می خواستند یک حرف مشترک رو به هم بزنن !
بله
تصمیم خودشون رو گرفتن
همون لحظه هم گرفتن
👈 تصمیم گرفتن که با همدیگه زیارت آل یس رو حفظ کنن
🌀 حاج آقا اون شب از گناه کردن و ناراحت شدن امام زمان (عج) بابت گناه هم حرف زدن و به مردم توصیه کردند که بیایید همه ما از همین الان تصمیم بگیریم گناهان خودمون رو ترک کنیم و دیگه اصلا بهشون فکر هم نکنیم
👌 بیائید به خاطر امام زمان (عج) ترک گناه کنیم که قطعا اگه نیت این باشه، خود خدا و امام زمان (عج) کمک می کنن
👈 فقط یادمون باشه که هر بار گناه من و شما، مساوی هست با شکستن دل امام زمان (عج) ، نباید بگذاریم دل حضرت بشکنه
ولیِ خداست، اگه دل حضرت بشکنه ، خدا هم ناراحت میشه و وای به حال کسی که خدا ازش ناراحت باشه...
💠 ای مردم
وقتی می خواهید توبه کنید ، اول در خونه امام زمان (عج) برید و دوباره تجدید عهد و پیمان کنین، چون با گناه کردن ، اون عهد و پیمان قبلی ما شکسته شد
برای همین هست که بزرگان دینی ما سفارش می کنند هر روز دعای عهد بخونین
امام خمینی (ره) می فرمودند خواندن دعای عهد در تقدیرات و سرنوشت انسان اثر داره!!!
👈 این که اول باید امام زمان (عج) رو راضی کنید، چیز عجیبی نیست ، کفر نیست ، دقیقا عین متن زیارت جامعه کبیره هست که در اواخر این زیارت مهم آمده که :
" یا ولی الله ، ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا، لا یاتی علیها الا رضاکم "
یعنی ای ولی خدا ، بین من و خدا گناهانی هست که خدا از آنها نمی گذره ، مگر اینکه شما راضی بشوید
تقریبا چیزی شبیه به حق الناس هست که خود اون طرف هم باید ببخشه
❇️ ای مردم ، می دونم همه شما اهل توبه هستید و قطعا این نصیحت رو گوش می دید، اما شاید بپرسین بهترین نماز برای توبه کردن چی هست؟
من بهتون میگم
" نماز یکشنبه ماه ذی القعده " که در مفاتیح الجنان در قسمت اعمال این ماه شریف آمده، این نماز رو بسیاری از عرفا به شاگردانشان توصیه می کردند که برای توبه کردن ازش استفاده کنن
اختصاص به اون ماه شریف نداره و میشه در همه ایام و در هر ساعتی خوند و خوب هم هست قبلش غسل انجام بگیره
✅ خب مردم ، سخنرانی من به آخر بحث خودش رسید اما میخوام مژده و خبر خوشی به شما بدم و اون اینکه قراره امسال در ماه مبارک رمضان اگر خدا توفیق بده، یک بحث معرفتی و کامل و جدید در خدمت شما باشیم
بحثی که شناخت ما از امام زمان (عج) رو بیشتر میکنه
مبحث ....
#رمان_محمد_مهدی 76
💠 #محمد_مهدی گفت نه ، بر نمیگرده
🔰 ساسان : نه ؟ اینقدر محکم و با قاطعیت ؟ از کجا این رو میگی؟
❇️ #محمد_مهدی : میدونم دیگه
قبلا خود حاج اقا عسکری داشت صحبت میکرد در این باره ، من یادم مونده
ایشون می گفتن که استادشون وقتی داشتن " کتاب چهل حدیث " امام خمینی رو درس می دادن ، وقتی به بحث توبه رسیدن ، اونجا نوشته بود که خدا بزرگتر و مهربان تر از اون هست گناهی رو که قبلا بخشیده و پاک کرده، دوباره به نامه اعمال برگردونه
👈 کسیکه توبه واقعی کرد ، گناهانش پاک میشه
اما اگر بعد توبه و بعد از چندوقت بعد، دوباره به گناه آلوده شد، اون گناهان قبل از توبه اول که پاک شده بود ، دیگه بر نمیگرده
اما باید دوباره بخاطر گناهانی که بعد از توبه کردن انجام داده ، توبه کنه
یعنی فقط بخاطر گناهان جدید توبه کنه
گناهان قبلی ، قبلاپاک شده
✳️ ساسان : واقعا خدا اینقدر مهربون هست؟ واقعا اگر از همه گناهان توبه کنیم ، خدا همه رو می بخشه؟ همه رو بی خیال میشه؟
💠 #محمد_مهدی : آره ، هم تو قرآن وعده داده ، هم تو احادیث زیادی اومده ، می بخشه
کامل هم می بخشه
فقط حق الناس رو باید انسان بره از صاحبان حق الناس حلالیت بطلبه
✳️ ساسان : حلالیت بطلبه ؟
یعنی چی؟
💠 #محمد_مهدی : بله ، حلالیت طلبیدن
👈 یعنی اگر پشت سر کسی غیبت کردیم یا تهمتی زدیم ، باید بهش بگیم و ازش بخواهیم ما رو حلال کنه ، یا اگه مال کسی رو جابجا کردیم و صاحب شدیم، باید بهش برگردونیم و حلالیت بطلبیم
✳️ ساسان : یعنی باید بهشون بگیم ؟ خب اگه نتونیم بگیم و خجالت بکشیم چی؟
💠 #محمد_مهدی گفت...
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
#رمان_محمد_مهدی 75
💠 #محمد_مهدی گفت من سال قبل رفتم پیش پدرم و ازش خواهش کردم یک بار کامل دعای کمیل رو برای من بخونه
تا من هم تلفظ درست کلمات رو یاد بگیرم و هم اینکه ازش خواستم برام معنی کنه تا وقتی میخونم دعا رو با توجه کامل بخونم و بفهمم چی دارم به خدا می گم و چه در خواست هایی ازش می کنم
❇️ نمیدونی ساسان چه لذتی داشت وقتی همه معانی دعای کمیل رو یاد گرفتم و هر بند عربی ای که می خوندم متوجه میشدم جه معنی ای داره
قراره بقیه دعاهای معروف مثل دعای ندبه و عهد و زیارت عاشورا هم از پدرم یاد بگیرم
🔰 ساسان با کلی ذوق و شوق به #محمد_مهدی گفت : به من هم میگی و یاد میدی؟
❇️ #محمد_مهدی : حتما داداش گلم، حتما
اما این سریع الرضا که گفتی یعنی اینکه وقتی انسان گنه کاری میره سمت خدا تا توبه کنه ، اگه توبه اون واقعی باشه ، یعنی اینکه اون گناه رو ترک کنه و دیگه سمت اون نره و واقعا پشیمان باشه و از خدا طلب بخشش کنه ، خدا خیلی زود و سریع از اون فرد راضی میشه و اون رو می بخشه
برای همین میگن سریع الرضا !
یعنی خیلی سریع میشه رضایت خدا رو به دست آورد، به شرط اینکه دوباره سمت اون گناه نریم
🌀 ساسان رفت تو فکر
تقریبا یک دقیقه از فکر کردنش می گذشت که...
#محمد_مهدی بهش گفت:
چیزی شده ساسان؟
چرا تو فکر رفتی؟
❇️ ساسان: نه ، چیز خاصی نشده
فقط داشتم به این فکر می کردم که اگه انسان ها بعد از توبه واقعی ، دوباره برن سمت گناه ، دوباره اون گناهان قبلی که توبه کرده بودن و بخشیده شده بود، بر میگرده و محاسبه میشه؟
یعنی دوباره اون گناهان پاک شده به نامه اعمال ما بر می گرده؟
💠 #محمد_مهدی گفت...
عرشیان یکسره تکبیر زنان آمدهاند
خیلِ خوبان بهشت خنده کنان آمدهاند
بوی یاس است و صدایی که فقط میگوید
مادرِ آل محمد به جهان آمدهاند
#میلاد_حضرت_زهرا(س)💫💞
#روز_مادر🎉💫💞
#مبارکباد🎉💫💞
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ شهید راه قدس
🔹 نماهنگ #ویژه چهارمین سالگرد شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی فرمانده فقید نیروی قدس
📣 روایت تفصیلی رهبر انقلاب از نقش احیاگر شهید سلیمانی در احیای جبهه مقاومت در منطقه و پایان قدرت بازدارندگی رژیم صهیونیستی
📌 فیلمی از سخنان شهید سلیمانی در دوران پیش از فرماندهی نیروی قدس و آرزوی وی برای سازماندهی جبهه علیه اسرائیل
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆