eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
677 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
می شود دلها جنت چون کند یاد حسین
🌷به یاد شهدا🌷
می شود دلها جنت چون کند یاد حسین #ولادت_سیدالشهدا
میشود دلها جنت چون کند یاد حسین آتش دوزخ سرد است شب میلاد حسین آمده روح الامین سوی کشتی نجات نام او نازل کرده از سما همچون آیات
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 پدر و مادر عزيزم!  آنگاهي كه مرا به خاك مي سپاريد ، چشمانم را باز بگذاريد تا دشمن بداند كه من با چشم باز اين راه را انتخاب نمودم و دستانم را همچنان گره كرده بگذاريد تا دشمن بداند كه من با مشت گره كرده از اين ميهن دفاع كردم  🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 راننده‌ي تدارکات بود، امّا ما بهش می‌گفتیم آقای گازوئیلی. هروقت غذای بچه‌ها رو می‌آورد، بچه‌ها داد می‌زدند و می‌گفتند: آقای گازوئیلی آمد. او هم اخماشو می‌کشید تو هم و می‌گفت: نگویید آقای گازوئیلی. اکبر کاراته هم می‌گفت: چه فرقی می‌کنه آقای گازوئیلی؟ یک روز ظهر که همه از گرسنگی دور هم وُول می‌خوردیم و هی غرغر می‌کردیم که چرا آقای گازوئیلی نیومد و چرا غذا رو نیاورد، یک‌دفعه سروکله‌اش پیدا شد. اومد و یک دبّه از داخل ماشین آورد پایین. حاج مسلم گفت: اینا چیه؟ گفت: امروز غذا گازوئیله. حاج مسلم هم - که فکر می‌کرد آقای گازوئیلی راست می‌گه- سفره رو پهن کرد، کاسه‌ها رو چید دور سفره و پُرشان کرد از گازوئیل. همه هاج‌وواج نگاه می‌کردیم که گفت: چیه؟ مگه من آقای گازوئیلی نیستم؟ خب بخورید! و رفت. هم می‌خندیدیم و هم از گرسنگی به خودمون می‌پیچیدیم، که یک ساعت بعد سروکله‌اش پیدا شد. یک قابلمه‌ي کوکو دستش بود و گفت: این کارو کردم که دیگه... همه گفتیم: بگويیم آقای گازوئیلی! 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 از بهترين خاطراتي كه من از شهيد رضازاده دارم و هيچ وقت فراموش نمي كنم در طول مدت آشنايي كه با ايشان داشتيم روزهاي دوشنبه و پنج شنبه يك روز روزه مي گرفتند. من ياد ندارم كه يك شب نماز ايشان ترك شده باشد حتي شبهاي عمليات يادم هست در شب عمليات كربلاي 5 در شلمچه زمانيكه عمليات در حال شروع بود ايشان بالاي سنگر رفته بود در نزديكي هاي خط بر روي خود پتو كشيده بود و مشغول نماز خواندن بود و از همه مهمتر اينكه با زبان روزه در عمليات والفجر 10 به شهادت رسيدند. 🌷 @byadshohada 🌷
💐جانبــاز، زخمـی ترین غـــزل دیوان 💐 عشـــق است ڪه در فضـای ایثــار 💐منتشـــر می شــــود. 💐ولادت حضــرت ابوالفضل(ع) 💐 و روز جانبـــاز مبـارڪ باد... 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 ترسم بر آن است که نکند بر اثر سنگيني گناهانم نتوانم سبک شوم و به سويت پروازکنم و از جمله کساني باشم که از ياد تو و آياتت غافل شده‌اند. خدايا قدرتي به من عطا فرما که اين بار بتوانم در راه تو قدم بردارم و در خودساري خود کوشا باشم. خدايا توفيق ادامه‌ي راه راستينشهدا را به همه‌ي ما عطا فرما. 🌷 @byadshohada 🌷
✍سلام... آخرین دفعه ای که قبل از شهادتش اومده بودن خونمون، بعد نماز صبح دو نفری رفتیم جنگل برای پیاده روی. دو سه ساعتی راه رفتیم... بیشتر صحبتها در مورد سوریه بود و اتفاقاتی که دفعه اول حضورشون در سوریه افتاده بود و اینکه چطور تا دم شهادت رفته و برگشته بودند..بهش گفتم اگه واقعا اینقدر که میگی خطر نزدیکه، اعزام این دفعه رو نرو تا بچه ها بیشتر ببینندت و کارها رو جمع و جور کن و دفعه بعد برو.. گفت "چند روز پیش با بقیه بچه ها رفته بودیم خونه شهید خانزاده که دقیقا بغل دستم شهید شده بود و تیر تو سرش خورده بود. وقتی چشمم به دختر کوچولوش افتاد نرگس رو می گفت و دیدم که چطور با مادرش تنها شدن خیلی بهم فشار اومد." دقیقا یادمه که میگفت "حاجی الآن در وضعیتی قرار دارم که اگه زن و بچه ام شبیه زن و بچه ی اون بشن راحت ترم تا اینکه من بالای سرشون باشم." همون وقت بود که فهمیدم سید دیگه دل کنده و به همین زودی ما هم به غم فراغ مبتلا میشیم.‌ گفتمش "زود مرو"، گفت که "باید بروم" شرری بود که افتاد به جانش "طاهر" راوے : بستگان شهید 🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 كي بود گفت يا حسين (ع)؟ مسجد تيپ در فاو سخنراني برگزار مي‌كرد. بعد از مراسم، يكي از بسيجيان بلند شد و ظرف آب را برداشت و افتاد وسط جمعيت براي سقايي! مي‌گفت: هركه تشنه است، بگويد ياحسين (ع) عجيب بود، در آن گرما و ازدحام نيرو كه جاي سوزن انداختن نبود، حتي يك نفر آب نخواست. مگه مي‌شد تشنه نباشند؟ غيرممكن بود. من از همه جا بي‌خبر بلند شدم، گفتم: «ياحسين (ع) بعد همان بسيجي برگشت پشت سرش و گفت: «كي بود گفت يا حسين (ع)؟ دستم را بلند كردم و گفتم: من بودم اخوي گفت: بلند شو. بلند شو بيا. اين ليوان و اين هم پارچ، امام حسين (ع) شاگرد تنبل نمي‌خواهد 🌷 @byadshohada 🌷
مامانش گذاشت پیش من. گفت من میرم خونه بابام سر بزنم بیام. منم رو تخت دراز کشیده بودم.قطع نخاع گردنی هم نه دستاش کارمیکنه نه پاهاش. یک گردن [هست] که تکون میخوره.والسلام علیک خانمم رفت.دخترم شروع کرد با اسباب بازیها،بازی کنه. رفت کمد مامانشوبازکرد.کیف های مامانش رو،کفش های مامانش رو می اورد به من میفروخت. -بابا میخری؟ اینو 100 تومن میفروشم -باشه دخترم دخترم میره لباسهارو بذاره تو کمدمامانش، کمدهاهم قدیمی بود. دخترم چون سنش پایین بود، هردودستش رامیذاره کشوروببنده. کشو که محکم بسته شد، این هشت انگشت دخترم، لای کمد گیر کرد. یه بار دیدم داد کشید -بابا... من نگاهش کردم. نمیتونم بلند بشم. یه ذره گردنم را[بالابردم.] بلند شدم نگاه کردم. -بابا... گریه کرد گریه کرد. -بابا بیا دستم رو دربیار... -بابا بیا سوختم... -بابا انگشتام خشک شد بیا... -بابا بلند شو بیا... من نتونستم. فقط از راه دور گریه ام گرفت. نگاهش کردم. نه میتونم بگم میتونم بیام... موندم اون اونجا گریه میکرد من اینور گریه میکردم. تا اینکه دید بابایی که قهرمان تکواندو اردبیل بود، حریف نداشت تو خود ایران، الان نمیتونه بلند بشه. همینطور نگاه میکرد،گریه میکرد. کی و صداکنم؟ چطوری برم انگشتاش رو دربیارم؟ باآخرین زورش کشید انگشتاش رو. تمام پوستای انگشتاش رفت. اومد جلوم وایسود گفت -من توروصدامیکنم بابا چرا نمی آیی؟ -باهات قهرم.😔 🌹 🌷 @byadshohada🌷 بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 همیشه با توکل به خدا و توجه به ائمه معصومین علیهم السلام و اطاعت از دستورات رهبر عزیز و عالیقدر مان بر دشمنان بتازید تا آنها را از صفحه روزگار بردارید و هیچ وقت بر پیروزیهایتان مغرور نشوید. 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 دشمن اقدام به ضد حمله شديدی كرده بود. در آن لحظه حاجی از من پرسيد:‌ «ساعت چند است؟» گفتم: «ظهر شده است» ناگهان در همان شرايط تيمم كرد و به نماز ايستاد. گفتم: «مگر خدا در اين شرايط نماز را از آدم خواسته؟» گفت: «شيرينی نماز، در اول وقت آن است.» نماز را شروع كرد و در قنوت بود كه ناگهان خمپاره‌ای در چند متری ما به زمين نشست. با شنيدن صدای سوت خمپاره به سرعت سينه خيز رفتم. بعد از انفجار خمپاره گرد و خاك شديدی به پا شده بود. بعد از برطرف شدن گرد و خاك حاجی را ديدم كه هنوز در قنوت است. بسيار تعجب كردم و بعد از نماز از او پرسيدم: «چرا هنگامي كه خمپاره افتاد خيز نرفتيد؟» گفت: «فرزندم اگر قرار باشد من به شهادت برسم چه اين جا باشد چه جای ديگر؛ به وسيله خمپاره باشد يا چيز ديگر، تا قضا و قدر الهی نباشد هيچ آسيبی نخواهد رسيد 🌷 @byadshohada🌷 بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد