🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
صبر و بردباری
برای عیادت از ایشان به بیمارستان رفتم که دیدم وی در حال خروج از بیمارستان است اما یک جوان بسیجی در راهرو بیمارستان جلو ایشان را گرفته و او را محاکمه میکند که چرا در عملیاتی که در بستان صورت گرفته موفقیت حاصل نشده و میگفت یک ماه است که به مادرم گفتهام که در نمازش تو را نفرین کند حتی دو بار خواستم تو را بکشم که موفق نشدم. حرفهای نوجوان بسیجی که تمام شد شهید چراغچی با صبر و حوصله به تشریح عملیات و عللی که سبب شد تا این عملیات با شکست مواجه شود توضیحاتی داد بعدازآن این نوجوان روی زمین نشست و دوزانوی شهید را گرفت و گفت به جان امام من را ببخش و حلم و صبر وی باعث عذرخواهی نوجوان بسیجی شد.
#شهید_ولی_الله_چراغچی
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
اکبر کاراته پُکید
اکبر کاراته پاشو کرد توی یه کفش که هرگروهی که مسابقه رو باخت، کولی بده. همه گفتند نه. گفت: چرا، باید کولی بده. گفتند: باشه. بازی شروع شد و همهمهای بهپا شد، اما از بخت بد اکبر کاراته گروهش مسابقه رو باختند. حالا باید کولی میدادند و بچهها رو تا دم سنگر فرماندهی میبردند و میاومدند. هرکس سوار گردن کسی شد تا رسید به اکبر کاراته. آقای رادی شد قسمت او. آقای رادی صد و بیست کیلو بود. اکبر گفت: آقا، من میترکم! و خواست فرار کنه. رادی یقهاش را گرفت و گفت: خودت خواستی. و سوارش شد. اکبر هرچه زور زد نتوانست بلند شود. بچهها کمکش کردند. صورتش سرخ شده بود و داشت منفجر میشد. خودشو بهزور جلو برد و رفت طرف کانال آب. رادی جیغ زد و خواست چیزی بگوید که اکبر رفت و با سر افتاد توی باتلاقای کنار آب. اکبر افتاد و رادی هم افتاد روش. اکبر داشت خفه میشد که احمدی داد زد: آهای، اکبر پُکید، خفه شد، کمکش کنید! و بعد دویدند و رادی رو از روی اکبر بلند کردند، اما اکبر هنوز هم دراز به دراز افتاده بود توی باتلاقا
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
شهدا حجت را بر همہ تمام ڪردند و جاے هیچ گونہ عذر و بهانہ اے نیست. همه ما در قبال خون شهدا مسئول هستیم، پس بڪوشیم ڪہ دِین این شهدا را ادا ڪنیم تا فردا شرمنده ے آنها نباشیم.
#علی_نقی_ابونصری
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
که دیگه سیگار نکشی!
سنگر سوتوکور و خالی بود. فقط دو نفر آن ته سنگر آرام بهخواب خرگوشی میرفتند. اکبر کاراته اومد و پرده را زد کنار. به بیرون نگاهی انداخت. دوروبرشو را نگاه کرد. برگشت داخل سنگر نشست. پر پتو رو زد کنار، تندتند گودالی درست کرد و چیزهایی شبیه ماکارونی -امّا کلفتتر- گذاشت داخل گودال. تند خاکو کشید روش. پتو رو برگردوند و رفت.
حالا همه از کار برگشته بودند. سنگر شلوغ و پرسروصدا بود. اناری داخل سنگر شد. سلام کرد و نشست جای همیشگیاش. داد زد: یه جغله یه چایی برای من بیاره. سیگارش رو روشن کرد. اکبر کاراته یه لیوان چایی داد دستش. خیرهخیره نگاهش کرد. اناری پکی به سیگار زد. سروصدای بچهها سنگر رو پرکرده بود. پتو رو پس زد. سر سیگار رو گذاشت روی زمین و تهش رو گذاشت به دیوار سنگر. اکبر کاراته رفت عقب. اناری لیوانو که برداشت، یکدفعه خرجای خمپاره آتش گرفت. فشفش میکردند و آتششان تا سقف سنگر زبانه ميکشید. اناری ترسید، لیوان چایی رو پراند و جیغی زد و از سنگر دوید بیرون. اناری که جیغ زد، بچهها هرکدام یک طرف میدویدند و جیغودادشان سنگر را پرکرده بود. اکبر کاراته گفت: تو باشی که دیگه سیگار نکشی!
@byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
آرمانخواهي انسان مستلزم صبر بر رنجهاست.پس برادر خوبم، براي جانبازي در راه آرمانها يادبگير كه در اين سيّارهي رنج ، صبورترين انسانها باشي.
#شهيد_سيد_مرتضي_آوینی
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
ای کاش با ما حرفی میزد. میگفت چه چیز در سر دارد. این فکرها مرا اذیت میکند. میگویند شهدا اسراری را در دلشان نگه میدارند و هیچکس از آن باخبر نمیشود مگر بعد از شهادتشان. شهید محسن مثل ما نبود که تا یک اتفاقی میافتد بیاید برای همه تعریف کند. هیچ وقت از اتفاقات نگرانکننده حرف نمیزد. آرامش در کلامش جاری بود.
✍از مشقت و سختیهای زندگی اش برای هیچکس چیزی نگفت و ما تازه الان فهمیدهایم. همهاش ناراحتم که چرا از سختیهایش حرف نزد. کاش میگفت و ما شریک سختیهایش میشدیم. وقتی به سپیدان وگردان ۱۱۰ میآمد آنقدر دلش برای منطقه تنگ میشد و برای بازگشت لحظه شماری میکرد فکر هم نمیکردیم آنجا شرایط سختی داشته باشد.
#شهید_محسن_ماندنی
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
عجب رازداری هستی!
پاشو پاشو بریم!
اینو اکبر کاراته گفت: رانندهی آمبولانس گفت: من از جام تکون نمیخورم. اکبر کاراته گفت: چرا؟ راننده گفت: خب دیگه. اکبر کاراته گفت: اگر نیایی، مجبورم به فرمانده بگم!
- خب بگو! برو به هرکس دلت میخواد بگو.
- اکبر کاراته گفت: خب بگو چه مرگته؟ چرا نمیآیی؟ راننده گفت: یه رازه. اکبر کاراته گفت: فقط به من بگو. راننده گفت: به کسی نمیگی؟
- اصلاً. مگه دیونهام! من رازدار این مقرم و بچههاش. راننده گفت: قول دادی باشه؟ اکبر کاراته گفت: من امینِ امینم. راننده گفت: پس نمیگویی؟
- نه که نمیگم.
- حتی به فرمانده؟
- آره بابا، به هیچکس.
راننده مِنمِنکنان گفت: راستش من میترسم!
هنوز حرفش تموم نشده بود که فرمانده و بچهها رفتند طرفشان و داد زدند: اکبر کاراته چرا نمیآیید؟ اکبر کاراته بلند گفت: آخه این رانندهی آمبولانس میترسه.
هنوز حرفش تموم نشده، راننده گفت: عجب رازداری هستی اکبر کاراته !
🌷 @byadshohada 🌷
شهیــدے ڪہ
ماننـد مادرش زهــــــرا
بین #در و #دیــوار
سوخت و پــــرڪشیـد .
مےگفت :
شناختن دشمن کافے نیست
باید روشهاے دشمن را شناخت.
#شهید_عباس_دانشگر🌷
@byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
#حق_الناس
یک بار در خیابان به همراه همسرم بودم که دیدم آقامهدی یک جاروی بزرگ شهرداری دستش گرفته و دارد خیابان را جارو میزند. علت را که جویا شدم، گفت که پشت نیسانش بار شیشه داشته، موقع حرکت، شیشهها شکسته و خرد شدهاند و کف خیابان ریختهاند.
من به آقامهدی گفتم: "ولش کن! آبرومون میره، خود شهرداری میاد تمیز میکنه." ولی به حرفم توجهی نکرد و بعد از اینکه خیلی اصرار کردم، گفت: " اگه این شیشهها توی لاستیک ماشین مردم فرو بره،حقالناس گردنمه و فردای قیامت آبرومون میره."
#شهید_مهدی_قاضی_خانی🌷
راوی : #خواهر_شهید
🌷 @byadshohada 🌷
⚽️مهاجم و کاپیتان افسانه ایِ
تیم ملی جوانان ایران
با ۱۵ گل ملـی ...
باشگاه #پرسپولیس در به در
دنبال قرارداد با او بود ...
او در اوج دوران ورزشیاش
چندین بار به #جبهه رفت !
آخرین بار قـرار بود ...
با باشگاه پرسپولیس قرارداد ببندد و
در تمرینات این تیم هم شرکت کرده بود
که برای شرکت در عملیات #کربلای۵
راهی جبهه شد و در اسفند ۱۳۶۵
به مقام #شهادت رسید ...
#شهید_مهدی_رضایی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
3.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید |فقط مردان خدا هستند که چنین روحیهای دارند
🔻مدافعان حرمی که در محاصره داعشیها هستند ولی بازهم با یکدیگر شوخی میکنند #اجتماعی
🌷 @byadshohada 🌷