eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
680 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
#یاد__یاران 🍀صحبتش را با این #شروع کرد↵ " اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا ... " 🍀به معنایش که دقت می کردی معلوم بود دارد از #خدا می خواهد آن ها که دعا 📖را میخوانند از یاران، انصار و حمایت کنندگان #حضرت_حجت(عج) قرار بدهد و آخر کارشان شهادت🌹 باشد. 🍀حاج حسین #خرازی بعد از عملیات 💥توی پادگان ۷ تیر سنندج سخنرانی اش را این طور ادامه داد : " این دعایی که اول صحبتم خواندم 🎤قسمتی از #دعای_عهد بود.ما با خواندن هرروز🌤 آن، عهد #عبد بودن و #بیعت خودمان را با مولا و سرورمان ❤️ فرمانده ی عزیز و گران قدرمان، #حضرت_مهدی 🌺تجدید می کنیم." #سردارشهید_حاج‌حسین_خرازی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🍃از آیت الله بهجت پرسيدند: آيا آدم هم می تواند امام زمانش را ببينند؟ جواب دادند: شمر هم امام زمانش را ديد اما..‼️ .. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 شهیدی که برات شهادتش را از دست حضرت زینب(س) گرفت ◽️شب میلاد حضرت زینب(س) تماس گرفت و گفت: می‌روم حرم و زنگ می‌زنم هر حاجتی داری از خدا بخواه، وقتی به حرم می‌رسد درب‌های حرم را بسته بودند با کلی خواهش و تمنا از متولی می‌خواهد که در را باز کند تا او و دوستانش زیارت کنند. ◽️مصطفی می‌گفت: من و دو دوستم و مرد سوری و ضریح حضرت زینب(س) تنها و بی‌واسطه بودیم و من هم از فرصت استفاده و با بی‌بی راز و نیاز کردم ولی نگفت که از ایشان چه خواسته است. ◽️بعد از زیارت می‌خوابد و در خواب می‌بیند که در همان حالت در حرم است و از درون ضریح دستی بیرون می‌آید و سه کاغذ یا نامه به او می‌دهد. اما وقتی مصطفی قصد خروج از حرم را دارد دو نامه را از او می‌گیرد و تنها نامه خودش را به او پس می‌دهد. ◽️در مدتی که در بستر جانبازی بود مدام می‌گفت: «اگر قرار نبود من شهید شوم چرا حضرت زینب(س) از درون ضریح آن کاغذ را به من داد» گویا باید می‌آمد و خانواده‌اش را می‌دید و بعد عروج می‌کرد. جانباز، مدافع حرم #شهید_مصطفی_رشیدپور راوی 👈 همسر شهید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
💢دکتر "لاریکا هاوکینز" استاد دانشگاه ویتون، به دلیل حمایت از مسلمون‌ها و دعوت زنان به پوشیدن حجاب کارش رو از دست داد❗️ 🔺ایشون یک عکس محجّبه از خودش در فضای مجازی به اشتراک گذاشت که انتقادات زیادی به دنبال داشت و بعضی‌ها این کار رو ضد فمینیسم دونستن. ♻️خانم هاوکینز در صفحه‌ی فیسبوکش نوشته بود: مسلمون‌ها و مسیحیان خدای واحدی دارن و اون قصد داره با حجاب اسلامی در جامعه حضور پیدا کنه تا همبستگیش رو به زنان مسلمون اعلام کنه ... 🌐منبع: www.chicagotribune.com/entertainment/tv/ct-ent-larycia-hawkins-wheaton-college-same-god-20181023-story.html 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 _اسماء؟؟ بله گلها💐 رو جا گذاشتے برا تو آوردمشوݧ اے واے آره خیلے ممنوݧ لطف کردید چہ لطفے ایـݧ گلها رو براے تو آورده بودم لطفا به حرفاے امروزم فکر کـݧ کدوم حرفا؟؟😳 _گل رز🌹 و عشق، علاقہ و ایـݧ داستانا دیگہ چیزے نگفتم گل و برداشتم و خدافظے کردم میخواستم گلها💐 رو بندازم سطل آشغال ولے سر خیابوݧ وایساده بود تا برسم خونہ از طرفے خونہ هم نمیتونستم ببرمشوݧ رفتم داخل خونہ شانس آوردم هیچ کسے خونہ نبود ماماݧ برام یاداشت📝 گذاشتہ بود _ما رفتیم خونہ مامان بزرگ گلدوݧ و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق گلدوݧ و گذاشتم رو میز، داشتم شاخہ‌ها رو از هم جدا میکردم بزارم داخل گلدوݧ که یہ کارت پستال کوچیک آویزونش بود روش با خط خوشے نوشتہ بود📝   _"دل دادم و دل بستم و، دلدار نفهمید رسوای جهان گشتم و، آن یار نفهمید" تقدیم بہ خانم هنرمند دوستدارت رامیـݧ ناخدا گاه لبخندے😊 رو لبام نشست با سلیقہ‌ے خاصے گلها رو چیدم تو گلدوݧ و هر از چند گاهے بوشوݧ میکردم؛ احساس خاصے داشتم که نمیدونستم چیہ🤔 _و همش ب اتفاقات امروز فکر میکردم از اوݧ به بعد آخر هفتہ‌ها کہ میرفتیم  بیروݧ اکثرا رامیـݧ هم بود طبق معمول مـݧ و می‌رسوند خونہ _یواش یواش رابطم با رامیـݧ صمیمے‌تر شد تا حدے کہ وقتے شمارشو📲 داد قبول کردم وازم خواست کہ اگہ کارے چیزے داشتم حتما بهش زنگ📞 بزنم. _اونجا بود کہ رابطہ مـݧ و رامیـݧ جدے شد و کم کم بهش علاقہ پیدا کردم و رفت و آمداموݧ بیشتر شد من شده بودم سوژه‌ے عکاسے‌هاے رامیـݧ در مقابل ازم میخواست که چهرشو در حالت‌هاے مختلف بکشم اوایلش رابطموݧ در حد یک دوستے ساده بود اما بعد از چند ماه رامیـݧ از ازدواج💞 و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم ولے وقتے اصرارهاش و دیدم باعث شد بہ ایـݧ موضوع فکر کنم🤔 _اوݧ زماݧ چادرے نبودم اما بہ یہ سرے چیزا معتقد بودم مثلا نمازم و می‌خوندم و تو روابط بیـݧ محرم و نامحرم خیلے دقت میکردم🍃 _رامیـݧ هم ب تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت تو ایـݧ مدت خیلے کمتر درس میخوندم📚 دیگہ عادت کرده بودم با رامیـݧ همش برم بیروݧ _حتے چند بارم تصمیم گرفتم کہ رشتم و عوض کنم و از ریاضے برم عکاسے اما هر دفعہ یہ مشکلے پیش میومد رامیـݧ خیلے هوام و داشت و همیشہ ازم میخواست که درسام و خوب بخونم همیشہ برام گل🌹 می‌خرید وقتے ناراحت بودم یہ کارایے میکرد کہ فراموش کنم چہ اتفاقے افتاده _دوتاموݧ هم پر شر و شور بودیم💑 کلے مسخره بازے در میوردیم و کاراے بچہ‌گانہ می‌کردیم گاهے اوقات دوستام به رابطموݧ حسادت میکردݧ بعضے وقتا بہ ایـݧ همہ خوب بودݧ رامیـݧ شک میکردم _اوݧ نسبت به مـݧ تعهدے نداشت مـݧ هم چیزے رو در اختیارش نذاشتہ بودم کہ بخواد بخاطر اوݧ خوب باشہ اوݧ زماݧ فکر میکردم بهم علاقہ داره❤️ یہ سال گذشت خوب هم گذشت اما.. _اونقدر گذشت و گذشت که رسید به مهر، مـݧ سال آخر بودم و داشتم خودم و واسہ کنکور آماده میکردم _اواخر مهر بود که رامیـݧ یہ بار دیگہ قضیہ ازدواج💞 و مطرح کرد اما ایندفہ دیگہ جدے بود و ازم خواست کہ هر چہ زودتر با خانوادم صحبت کنم👨‍👩‍👧 _تو موقعیتے نبودن کہ بخوام ایـݧ پیشنهاد و تو خوانوادم مطرح کنم اما مـݧ رامیـݧ و دوست داشتم😍 ازش فرصت خواستم کہ تو یہ فرصت مناسب به خوانوادم بگم اونم قبول کرد چند ماه به همیـݧ منوال گذشت رامیـݧ دوباره ازم خواست کہ به خوانوادم بگم و مـݧ هر دفعہ یہ بهونہ میوردم برام سخت بود😐 _میترسیدم به خوانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو ایـݧ مدت خیلے وابستہ‌ے رامیـݧ شده بودم و همیشہ ترس از دست دادنش و داشتم....😳😔 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
نمے دانم شاید لبخندهایتان ... تسبیح #ذڪر خداوند بود... ڪہ اینگونہ دلنشین مانده است... #صبحتون_شهدایی🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #فرازی_از_وصیتنامه 🇮🇷 🔴 #امّا_شهادت_چیست؟ ◽️آنگاه که دو دلداده به هم می‌رسند و عاشق به وصال معشوق می‌رسد و بندۀ خاکی به جمال زیبای حق نظر می‌افکند و محو تماشای رُخ یار می‌شود ،آن هنگام را جز #شهادت چه نام دیگری می‌توانیم داد؟ ◽️آن هنگام که رزمنده‌ای مجاهد، بسوی دشمن حق می‌رود و ملائک به تماشای رزم او می‌نشینند و شیطان ناله بر می‌آورد و پای به فرار می‌گذارد و ناگهان غنچه‌ای می‌شکفد، آن هنگام را جز #شهادت چه نام می‌توانیم داد؟ #شهید_ناصرالدین_باغانی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
4_5999247019548345531.mp3
2.4M
🎙 کار برای اهل بیت علیهم السلام ... حجت‌الاسلام عالی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•|🍃🌸 #برگی_از_خاطرات ◽️آنقدر متواضع و بی‌ادعا بود که گاهی برخی از نیروهای مهندسی حتی تا پایان مأموریتشان نمی‌فهمیدند که او فرمانده است؛ چرا که در تمام مدت همانند دیگر نیروها پا به پای آنها کار می‌کرد و لحظه‌ای ابراز خستگی و درماندگی نمی‌کرد. ◽️یک بار عده‌ای از راننده‌های پایه یک که برای تسویه حساب آمده بودند از من سراغ ملاآقایی را گرفتند، آنها می‌گفتند پس این فرمانده کجاست که هیچوقت پیدایش نیست! به ما نشانش بدهید تا لااقل یکبار هم که شده چهره‌اش را ببینیم. ◽️ملاآقایی روی یک دستگاه مشغول بکار بود وقتی آنها را پیش او بردم همگی حیرت زده گفتند: ایشان فرمانده بود و ما نمی‌دانستیم! این آقا که همیشه با ما بود و در کنارمان کار می کرد!!   سردار رشیداسلام #شهید_حجت‌الله_ملاآقایی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌹بسم رب الشهدا 🌹 وصیت نامه شهید محسن حججے به خواهران: همیشه این بیت شعر را به یاد آورید...↓ آن زمانے ڪه " حضرت رقیه(س) " خطاب به پدرش فرمودند: غصه ے حجابِ من را نخورے باباجان...! چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز... صلی الله علیک یا ابا عبدالله🏴🏴🏴 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 _۵ دیقہ بعد رامین رسید.. سوار ماشین🚙 شدم بدون اینکہ حرفے بزنہ حرکت کرد. _نگاهش نمیکردم به صندلے تکیہ داده بودم بیرون و نگاه میکردم همش صداے سیلے و حرفاے مامان تو گوشم میپیچید باورم نمیشد.😳 اون من بودم کہ با مامان اونطورے حرف زدم❓ واے کہ چقدر بد شده بودم _باصداے بوق ماشین بہ خودم اومدم رامیـن و نگاه کردم👀 چهرش خیلے آشفتہ بود خستگے رو تو صورتش میدیدم چشماش قرمز بود مثل این کہ دیشب نخوابیده بود😔 دستے بہ موهاش کشید و آهی از تہ دل دلم آتیش🔥 گرفت آشوب بودم طاقت دیدن رامیـن و تو اون وضعیت نداشتم _ناخودآگاه قطره اشکی😢 از چشمام سرازیر شد رامیـن نگام کرد چشماش پر از اشک بود😭 ولے با جدیت گفت: اسماء نبینم دیگہ اشک و تو چشمات اشکم و پاک کردم و گفتم: پس چرا خودت.... حرفم و قطع کرد و گفت بخاطر بیخوابے دیشبہ😑 بیخوابے❓چرا❓_آره نگرانت بودم خوابم نبرد جلوے یہ کافے شاپ نگہ داشت رفتیم داخل و نشستیم سرش و گذاشت رو میز و هیچے نگفت چند دیقہ گذشت سرش و آورد بالا نگاه کرد تو چشام👀 و گفت: اسماء نمیخواے حرف بزنے چرا میخوام خوب منتظرم رامیـن مامان مخالفت کرد دیشب باهم بحثمون شد خیلے باهاش بد حرف زدم اونقدرے که...😔 اونقدرے که چی اسماء❓ اونقدرے که فقط با سیلے ساکتم کرد دیشب انقدر گریہ کردم😭 که خوابم برد و نفهمیدم زنگ زدے پوفے کرد و گفت مُردم از نگرانے اما حال خرابش بخاطر چیز دیگہ بود ترجیح دادم چیزے نگم و ازش نپرسم اون روز تا قبل از تاریکے هوا باهم بودیم همش بهم میگفت که همه چے درست میشہ و غصہ نخورم😐 چند بار دیگہ هم با مامان حرف زدم اما هر بار بدتر از دفعہ‌ے قبل بحثمون میشد و مامان با قاطعیت مخالفت میکرد😵 اون روزها حالم بد بود دائم یا خواب بودم یا بیرون حال و حوصلہ‌ے درس و مدرسہ هم نداشتم میل بہ غذا هم نداشتم خیلے ضعیف و لاغر شده بودم روزهایے که میگذشت تکرارے بود در حدے که میشد پیش بینیش کرد😞 رامیـن هم دست کمے از من نداشت ولے همچنان بر تصمیمش اصرار میکرد و حتے تو شرایطے که داشتم باز ازم میخواست با خانوادم حرف بزنم اوایل دے بود امتحانات ترمم شروع شده بود یہ روز رامیـن بهم زنگ📱 زد و گفت باید هم و ببینیم  ولے نیومد دنبالم بهم گفت بیا همون پارکے که همیشہ میریم تعجب کردم😳 اولین دفعہ بود کہ نیومد دنبالم لحنش هم خیلے جدے بود نگران شدم سریع آماده شدم و رفتم رو نمیکت نشستہ بود خیلے داغون بود...😔 _رفتم کنارش نشستم. سرش و به دستش تکیہ داده بود سلام کردم بدوݧ ایـݧ کہ سرشو برگردونہ یا حتے نگام کنہ خیلے سرد و خشک جوابم و داد حرف نمیزد نمیفهمیدم دلیل رفتاراشو کلافہ شده بودم بلند شدم که برم کیفم و گرفت👜 و گفت بشیـݧ باید حرف بزنیم_با عصبانیت نشستم و گفتم: جدے❓خوب حرف بزݧ ایـݧ رفتارا یعنے چے اصلا معلومہ چتہ❓ قبلنا غیرتت اجازه نمیداد تنها بیام بیروݧ چیشده که الاݧ.. 😖 حرفم و قطع کرد و گفت اسماء بفهم دارے چے میگے وقتے از چیزے خبر ندارے حرف نزݧ اولیـݧ بار بود که اینطورے باهام حرف میزد مـݧ که چیز بدے نگفتہ بودم. ادامہ داد ... 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا خورشید ... سرک می‌‌کشد و می‌داند از دست تـو چـایِ صبــح ، خوردن دارد .. بفرمایید چای آتشی #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆