eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
680 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🌼با مرا صبور کن، بسم الله 🍃از خاطر من عبور کن 🌼 تو♥️را تبسم کردم 🍃ای جانِ جهان ، بسم الله 🌸🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مجاهدت‌های شهید سلیمانی در رساندن سلاح به مدافعان فلسطینی در نوار غزه 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 مردی، غلامی سخت تنبل داشت. روزی او را به بازار فرستاد تا انگور و انجیر بخرد. دیر کرد و صبر آقا به آخر رسید. وقتی غلام آمد، تازه یکی را خریده بود. مرد او را به زدن گرفت و گفت پس از این هر وقت از تو یک کار بخواهم، باید عوض یک کار، دو کار بکنی. از قضا مرد بیمار شد و غلام را بفرمود تا پزشکی به بالین او بیاورد. غلام رفت و پزشک را آورد و مرد دیگری هم با او بود. پرسید که این کیست؟ غلام گفت مگر مرا نزدی و نفرمودی که به عوض یک کار، دو کار بکنم. طبیب آوردم که خدا شفایت دهد و اگر نداد، این یکی گورت را بکند. این پزشک است و آن گور کن. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
برای آنکه توده ها در گمراهی بمانند و ندانند با آنها چه مےشود، با ایجاد وسایل لذت بردن و شهوترانی آنها را به خود مشغول خواهیم کرد.🔥.• پروتکل دانشوران صهیون جواهرانه، اسلاملو، ص ۲۸ #حجاب #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد و دهم : هنر در خدمت انسانیت(۴) هنرهای دستی حفظ جان بچه ها و سالم برگشتن اونا به ایران و دامن خانواده ها مهمترین دغدغه ی بزرگترا بود. تعدادی از نگهبانا واقعا جلاد و خونخوار بودن و از دقایق و ثانیه ها برای شکنجه و آزار دادن بچه ها استفاده میکردن و در موارد متعدد افراط در خشونت و شکنجه سبب شهادت تعدادی از بچه ها شد. ازین طرف افراد باتجربه و شاخص به هر تدبیر و ترفندی برای کاستن از حجم خشونت ها و شکنجه ها متوسل می شدن تا بچه ها مقداری آسایش داشته باشن. یکی ازین تدابیر مشغول کردن نگهبانا بویژه جلادهای بعثی با هنرهای دستی بود. از تراش زدن قالب های صابون شروع شد. چن نفری با صابونایی که اندازه یه پاره آجر بودن زیرسیگاری و مجسمه های خوشکل درست کردن و به اونا هدیه می دادن. اونا مثل افراد ندید بدید چنان شیفته این هنرای تزئینی میشدن که گاهی کابلشونو فراموش می کردن و این غنیمت بود برای حفظ جان بچه ها. کم کم بعضی از اونا رام شدن و ارتباطی بین خود و بچه ها برقرار کردن و حتی گاهی خودشون صابون و برخی چیزای دیگه به بچه ها میدادن تا براشون درست کنن. بعدش ساختن چیزایی با چوب و سنگ هم اضافه شد و هم مشغولیتی برای بچه ها بود که کمتر به فکر فرو برن و تاثیر زیادی در کاهش شکنجه ها و اذیت آزارها داشت. خیلی وقتا نگهبانایی که چیزی رو سفارش داده بودن مرتب سر میزدن و از پیشرفت کار جویا میشدن و بعضی وقتا کابل هم با خودشون نمیاوردن. گر چه بعضی معترض به این تدبیر بودن و نوعی سوء استفاده از طرف بعثیا و مماشات از طرف ما محسوب میشد، اما حقیقتا حفظ جان و سلامتی صدها انسانی که دهها هزار چشم انتظار داشتن برای ما اولویت داشت. یه وقتایی تکه سنگ های صافی میاوردن و به بچه ها میدادن که به شکل قلب و غیره براشون در بیارن و افراد هم با ساییدن به کف سیمانی آسایشگاه سنگهای تزيینی جالبی را در میاوردن. بعدها حتی اجازه دادن بچه ها برای خودشون هم ازین چیزها درست کنند. ولی نامردها گاهی به بهانه تفتیش همه رو جمع می کردن و می بردن. ولی اصل برای مشغولیت سالم و تامین آرامش و آسایش بیشتر بود و اصلا مهم نبود که آنها حاصل رنج بچه ها رو به سرقت می بردن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
میگفت چشمان به راهـے است کہ ازخود به یادگار گذاشته اند، اما چشم ما بـه است که با آنان رو بروخواهیم شد. دعائـے... تا که شرمنده نباشیم😔 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 همین روزهای ماه مبارک رمضان بود و حلب به شدت درگیر هجوم سخت تروریست‌ها در محورهای جنوبی، حاجی هم تو‌ منطقه بود. حاجی برای نماز و افطار برگشت قرارگاه. آشپز کباب برگ آماده کرده بود با مخلفات. جمعی از رزمنده ها هم در قرارگاه بودن و منتظر دیدن حاجی. بعد از نماز آمد سر سفره، غذا را که دید چهره در هم کرد ولی حرف نزد، همه مشغول افطاری خوردن بودن. همش نگاهم به نگاه حاجی بود، جز سه دونه خرما و چایی و یک قاشق از ظرف یک رزمنده که تعارف کرد لب به غذا نزد و رفت با بچه های فاطمیون افطاری خورد. البته ساعت ۱۲ شب ... 🌷 ✨ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لحظاتی از حضور «رهبر انقلاب» در خرمشهر در کنار «شهید جهان آرا» ‌‌ 🔹رهبر انقلاب: دشمن راز پیروزی ما در خرمشهر و خرمشهرها را به چشم دید و امروز سعی میکند همین پرچم را سرنگون کند. سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔 در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید! همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده است 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#فریاد_فطرت🌱   🔖 #اوریزان_ماروث: "مرد فطرتا طالب دختری است که مانند بنفشه محجوب و سلیم الطبع و در عین سادگی و عفاف دارای کمال، لطف و دلبری باشد. زنی که دارای صفات و ملکات فاضله بوده؛ نام زن شایسته اوست و هر جا و به هر حالت که باشد مورد تقدیس و احترام مرد واقع می شود." 📘حریم ریحانه، ج١، ص ٤٤ #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢بیگاری با اعمال شاقه دسته دیگری از اسرا که به بیگاری برده می شدن بچه هایی بودن که مجبور میشدن کارای شخصی نگهبانای عراقی رو مثل نظافت اتاق و شستن لباس و غیره رو انجام بدن. زمان شاه در ارتش به اینجور افراد گماشته و عراقی به اینا امَربَر می گفتن. در هر بند تعدادی امربر انتخاب شدن و وقتی درِ آسایشگاها برای استفاده از هواخوری باز میشد، اینا بعد از اینکه کارای شخصیشون رو انجام می دادن، می رفتن برای جارو کردن اتاق نگهبانا و شستن ظرف و لباس و سایر کارای نگهبانا. بعثیا نه تنها تشکری نمی کردن، بلکه همانند برده با این بچه ها رفتار می کردن و در حین انجام کار از هیچگونه تحقیر و آزاری خودداری نمی کردن. تنها امتیاز بچه های امربر این بود که از دستشویی راحتتر استفاده می کردن و به موقع حمام می رفتن. این امتیاز هم صرفا بخاطر این بود که یه وقت بعثیا دچار امراض مسری که بین بچه ها بود نشن. زمانی که دم غروب امربرها به آسایشگاهاشون بر می گشتن خستگی در چهره شون موج می زد و از دست انداختن ها و تحقیر بعثیا شکایت می کردن، اما چاره ای جز صبر نبود. در اردوگاه تکریت ۱۱ هیچ چیزی به اختیار افراد نبود و تمام کارها و وظایف اجباری و تحمیلی بود و گریزی از اون نبود. بعثیا از اینکه میدیدن یه ایرانی داره براشون نوکری می کنه، لذت می بردن و در عالم توهمات خودشون فک می کردن که اونا شدن ارباب و ایرانی جماعت نوکر و برده. تمام حقارتاشون در صحنه های نبرد و شکستای پیاپی شون رو با اینگونه اعمال رذالت بار جبران می کردن و جالب این بود که بر در و دیوار و جای جای اردوگاه آیاتی در تکریم اسرا و در تمجید از کرامت و بزرگواری و رفتار انسانی خودشون با اسرا نوشته بودن. شاید خودشون هم به این نوشته می خندیدن ولی به هر حال باید یه جوری تمامی شکنجه ها و آزار و تحقیرها رو توجیه می کردن و گناه تمام این رفتارای غیر انسانی رو به گردن ما می نداختن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆