🔴آیه ای که به تشکیل نفت اشاره دارد
📍بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى
الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ
وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ
وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَىٰ
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَىٰ
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى
(سوره اعلی آیات ۱ تا ۵)
📍ﻧﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺑﺮﺗﺮ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻨﺰّﻩ ﻭ ﭘﺎﻙ ﺑﺪﺍﺭ .
ﺁﻧﻜﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﭘﺲ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﻧﻴﻜﻮ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ،
ﻭ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩ،
ﻭ ﺁﻧﻜﻪ ﭼﺮﺍﮔﺎﻩ ﺭﺍ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪ،
ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﺎﺷﺎﻛﻲ ﺳﻴﺎﻩ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ.✳✳✳
📍کاملا محتمل است که کلمه "مرعی" به معنی "چراگاه یا مرغزار" اشاره می کند به مواد اوکانیگ ((مواد حاصل از موجودات زنده )) که در تشکیل نفت خام نقش دارند . دومین کلمه ذکر شده در آیه " احوی " برای توصیف رنگهای سیاه وتیره ، سبزتیره یا سیاه متمایل به سبز بکار می رود . این کلمه را می توان توصیفی از تبدیل رنگ بقایای گیاهان سبزانباشته شده در زیر زمین به رنگ سیاه تفسیر کرد ؛ زیرا این کلمات توسط واژه " غثاء " مورد تاکید قرار گرفته اند . کلمه " غثاء" ترجمه شده به " خاشاک " همچنین می تواند به معنای گیاهان سیلابی ( گیاهان اورده شده توسط مواد زائد که در اطراف دره ها انباشته می شوند ، زباله ، برگهاو اسفنج ) نیز می باشد . علاوه بر معنای ضمنی " برگشت داده شده " که به این کلمه اطلاق شده است می تواند به "مواد پس داده شده از سیلاب " نیزترجمه گردد و بیان می کند که زمین نفت خام را پس می دهد . (استفراغ نفت توسط زمین )✴✴✴
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فرماندهی امام زمان.mp3
5.72M
🔊 #پادکست | فرماندهی امام زمان(عج)
🎙به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_دوم
●نویسنده :مجیدخادم
به دنبال های و هوی گنجشک ها از هال به حیاط بزرگ خانه میروم ،چرخی میزنم بین درخت های پر شده از نارنج توی باغچه و به دور حوض وسط حیاط قدم میزنم .آفتاب صبح جمعه تابستان خودش را یواش یواش روی آب حوض می کشد مادر روی صبحانهخوری ایستاده و به پدر که توی دهانه در حیاط ایستاده میگوید
«چه کار کنیم دکتر میریم؟»
«کاراتون رو بکنین من یه سر میرم داروخانه یک کاری دارم یه ساعت دیگه میبندم میام که بریم»
لنگه در حیاط میخورند به هم و مادر بچهها را که ردیف دراز شده اند روی تخته آهنی بزرگ کف حیاط از پشت پشه بند صدا میزند تا با شوق و ذوق تشک ها و پتو ها را جمع کنند ببرند داخل و آماده شوند برای تفریح روز جمعه! تا بچه ها صبحانه می خورند مادر وسایل را توی سبد پلاستیکی می چیند و می گذارد توی حیاط کنار زیلوی حصیری لوله شده که با تریشه پارچه رنگارنگ دورش را بسته اند هنوز توی نخ بازی نور روی آب بی موج حوض که پدر کلید می اندازد.
مادر می گوید :«ماشین چه کار کنیم» فرهاد کنار پای مادر ایستاده دارد به پدر نگاه می کند« تا کسی چیزی
این ماشین های معمولی به دردمون نمیخوره ها .جنجالیم. ده نفریم از این تاکسی بنزهای بزرگ بگیریم که هممون تو یکی جا بشیم»
«حالا این صبح جمعه بنز از کجا بیارم؟! تو این خیابونای خلوت این موقع حالا یه کاریش می کنیم خانم بزار همه آماده بشن»
مادر برمیگردد داخل خانه تا شیر کپسول گاز را ببندد و درها را پشت سر بقیه قفل کند همه توی حیاط منتظر دوره ها نشستند مادر نگاهی می کند به بچه ها فرهاد را نمی بیند . عادت کرده بود اول از همه دنبال او بگردد
«فرهاد کو؟»
به همه دور و برش را نگاه می کنند« همین جا بود»دلهره میافتد توی دل مادر، حیاط را زیر و رو می کنند روی درختها را هم می گردند در حیاط نیمه باز است ،پدر می گوید:« شاید تو خونه جا مونده» مادر میگوید« بریم تو کوچه دنبالش بگردین حتماً رفته بیرون»
و بعد پشت سر بچه ها که میدوند به طرف در کوچه داد میزند :«خیلی دور نریدا تا سر کوچه برین اگر نبود برگردین»
یکی از این طرف؛ یکی از آن طرف کم کم شور توی دل همه میافتد .پدر از سر کوچه، توی خیابان سی متری سینما سعدی را هم سرک میکشد. تا آخر از همه برمی گردد به خانه ساعتی طول کشیده . همه رو به مادر ایستادند و هیچ چیز نمی گویند مادر چادرش را سر می من و هول میخورد توی کوچه ثانیه بعد بقیه پشت سرش با فاصله.
از سر کوچه می پیچد توی خیابان. بنز ۱۸۰ دیزلی بزرگ مشکی رنگی را میبیند که آرام به سمت شما می آید فرهاد روی صندلی کنار راننده به زور گردنش را بالا میکشد تا جلو را ببیند با دست به راننده کوچه شان را نشان می دهد . تندِ قلب مادر انگار آرام گرفته ،که روی چهرهاش در میان اضطراب و عصبانیت لبخندی نشسته بود توی این خاطرات .به کوچه برمیگردد و بقیه پشت سرش همراه ماشین همه میرسن جلوی خانه
«ماشالله جنجال هم هستین»
پدر کناری ایستاده و خنده به لب فقط نگاه می کند بچه ها وسایل را آورده اند پای ماشین.
« چهار سالشه»
زیر لب می گفت« الله اکبر» و سر تکان می داد و می خندید. «من گمان نمیکردم هشت ساله به نظرم رسید.»
همان روز توی باغ فرهاد دست بردار درختهای انگور نبود .یک دفعه دادش در میآمد از وسط تاک ها و می دوید سمت بقیه که زیر سایه چنار ای نشسته بودند. دستش را زنبور گزیده بود مادر بار اول با تشر و عصبانیت و بارهای بعد با خنده و خستگی, از سرکه کاهو ترشی عصرانه روی جای زنبورزدگی می مالید و منعش می کرد از رفتن وسط درختهای انگور و تا جای نیش آرام می شد و چشم مادر را دور می دید می دوید وسط تاکستان ته باغ را آن روز زنبور زد میان درختان کوتاه قامت انگور ،تمام دستش پف کرد.
جز جیغ اول نیش خوردن دیگر صدایش در نمی آمد تا نیش بعدی حسرت گریه اش به دلم ماند و حسرت های دیگر.
آنجا که دیدم فرهاد و ۴ تا از بچه ها با هم یک و دو سه گفتند و با لباس به حوض پریدند توی آب، نصف آب حوض ریخت بیرون و مادر که گذاشت دنبالشان داد و فریاد کنان جیغ و خنده زنان دویدن توی اتاق و پشت در را محکم ۵ نفره گرفتند که مادر نتواند داخل شود .تمام قالی ها را خیس کرده بودند و ما در پشت دردی عصبانیت با خنده ای که به زور نگهش داشته بود خط و نشان میکشید برایشان «همه قالی ها را خیس خیس و نجس کردین»
حسرت هایم یکی دوتا نیستند تو خودت اینطور ساخته ای مرا،پر از حسرت !
ورق میزنم خاطراتم را و می بینم که فرهاد عصبانی با آن صورت در هم رفته از خشمی بچه گانه با پا در هال را باز کرد و آمد صاف جلوی مادر سلام کرد و قبل از آنکه مادر بپرسد مگر چه شده انگشت اشاره دست راستش را با تحکم بالا گرفت و گفت:« امروز به همه کتاب دادن الا من»
ادامه دارد..
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆
🥀ای شام، کربلای تو یا زین العابدین
🖤دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین
🥀یک عمر در فراق جوانان هاشمی
🖤شد خونِ دل غذایِ تو یا زین العابدین
🏴شهادت امام سجاد(ع) تسلیت باد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی از ایام دفاع مقدس و کوهپیمایی شهید قاسم سلیمانی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆
🔺شش) عزت ملی، روابط خارجی، مرزبندی با دشمن (2)
🔹اینها بخشی از مظاهر عزّت جمهوری اسلامی است که جز با شجاعت و حکمت مدیران جهادی به دست نمیآمد. سردمداران نظام سلطه نگرانند؛ پیشنهادهای آنها عموماً شامل فریب و خدعه و دروغ است. امروز ملّت ایران علاوه بر آمریکای جنایتکار، تعدادی از دولتهای اروپایی را نیز خدعهگر و غیر قابل اعتماد میداند. «بيانيه گام دوم»
#كلام_رهبري
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆
🔴 امنیت،محصول همراهی ایمان و عدل
📍الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
(سوره انعام آیه 82)
📍 آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم (شرك) نياميختند امنيت مال آنها است، و آنها هدايت يافتگانند.✳✳✳
📍 می دانیم که ظلم مخالف کلمه عدل است. بنابراین از آیه استنباط می شود (امنيت ) اعم امنيت از مجازات پروردگار و يا امنيت از حوادث دردناك اجتماعى، و حتى امنيت و آرامش روحى تنها موقعى به دست مى آيد كه در جوامع انسانى دو اصل حكومت كند: ايمان و عدالت اجتماعى ؛
اگر پايه هاى ايمان به خدا متزلزل گردد و احساس مسئوليت در برابر پروردگار از ميان برود و عدالت اجتماعى جاى خود را به ظلم و ستم بسپارد، امنيت در چنان جامعه اى وجود نخواهد داشت ، و به همين دليل با تمام تلاش و كوششى كه جمعى از انديشمندان جهان براى برچيدن بساط ناامنيهاى مختلف در دنيا مى كنند روز به روز فاصله مردم جهان از آرامش و امنيت واقعى بيشتر مى گردد، دليل اين وضع همان است كه در آيه فوق به آن اشاره شده ؛
پايه هاى ايمان لرزان و ظلم جاى عدالت را گرفته است.
#کلام_ووحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⚠️ #برهنگی_نسخه_شکست_خورده_غرب
خشونت علیه زنان در جهان، مسئله ای جهانی است و در اغلب کشورهای دنیا مشاهده می شود. با تأسف ٧٥ درصد عاملان این گونه خشونت ها، همسران یا نزدیکان آنان هستند. 😱
👈در آلمان ٤٠ میلیون زن، مورد اعمال زور و خشونت همسران خود هستند.
👈 ٩٠ در صد دختران دوازده تا شانزده ساله ای که در این کشور صاحب فرزند شده اند، مورد سوء استفاده جنسی پدر، پدر ناتنی یا یکی از اعضای خانواده خود قرار گرفته اند!
👈در نروژ ٢٥ درصد زنان مورد سوء استفاده نزدیکان خود قرار گرفته اند!
👈در آمریکا در هر ٦ دقیق به یک زن تجاوز می شود!
📙دختران آفتاب، ص۱۲۳
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
تواین گرونی دلار💶خداخیرشون بده
قیمتهاشون اینقدرمناسبه ❤️که چندتاچندتا لباس خریدم 😍
تاپ 👙
تیشرت 👚
شلوا ر👖
بیابیین چه خبره 🏃♀🏃♀کیفیت کارهامون عاااالی
وکلی لباس خوشگل برای تپلای ناز 😍که لنگشو هیچ جا ندیدی 🤩
https://eitaa.com/joinchat/2183397426Cbe5f02b71f
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سوم
●نویسنده :مجیدخادم
مغازه نیست برم برات بخرم اداره میده فقط هم به شاگردان میده»
فرهاد آرامتر گفت:« مگه اداره کجاست؟»
مادر بی حوصله گفته بود :«چی میدونم مادر»
فرهاد که بهانه مدرسه گرفته بود مادر با آقای رمضانی مدیر مدرسه صحبت کرده و راضی اش کرده بود که فقط بگذارند بنشیند سر کلاس مدیر با دیدن قد و هیکل فرهاد و اصرار مادر و پادرمیانی پدر قبول کرده بود و فقط گاهی با برادرهایش بیاید ثبت نامش نکرده بودند.
آن وقت خواهم کتاب درسی را مدرسه خودش بخش میکرده بین دانش آموزان.
فردای آن روز سر ظهر دخترعمه فرهاد بی خبر به خانه آنها آمده و از مادر پرسیده بود: «فرهاد کجاست؟»
مادرم گفته بود که با برادرهایش به مدرسه رفته و دخترم به دیگر مطمئن شده و با هول و عجله گفته بود:«زن آقا دایی جان من سر چهارراه گمرک الان که داشتم از مدرسه برمیگشتم یه بچه دیدم داشت سوار تاکسی می شد فکر کردم فرهاد نرسیدم بهش تند دویدم ولی گمونم فرهاد بود»
مادر پشت دستش را دندان گرفته بود که فرهاد نه پولی همراه داشته و نه چیزی چطور سوار شده و الان با برادرهایش است و حتما اشتباه کردی عمهجان تاکسی کجا میرفت؟؟ چقدر پیش؟؟ و آشوب توی دلش... نفهمیده بود چه طور صبر کرد تا بچهها از مدرسه برگردند. برادرها که برگشتند فرهاد همراهشان نبود
مادر را با چهره نگرانش دیده بودند آماده و چادر به دست،قبل از سلام گفتن:« به خدا فرهاد قبل از زنگ خوردن از کلاس رفت بیرون بعد از نیامد ما فکر کردیم میخواد بره آب بخوره»
مادر داد و زده بود:« چرا زودتر نیامدیم بگین؟»
اشک توی چشم برادر ما حلقه زده بود و گفته بودند :«که هنوز زنگ آخر نخورده بود مامان فرهاد اصلا اجازه نمی گیره. همینطوراز سر کلاس پا میشه میره بیرون ،تقصیر ما به خدا نیست»
ما در حرف های برادر ها را اصلاً نمی شنید ناگهان بی اختیار رو به دختر عمه و با خودش گفته بود دیروز پرسید اداره فرهنگ کجاست منتظر جواب نشده و نفهمید چطور خودش رساند.
وقتی رسید اداره تعطیل شده بود ناگهان جلوی در به مادر که پرس و جو می کرد گفت پسربچه آمد اینجا از من پرسید از کجا کتاب باید بگیرم و آدرس انبار را بهش دادم و رفت داخل بعد هم کتاب دستش بود و برگشت رفت
مادر که به خانه برگشت فرهاد قبلا رسیده بود
مادر بیمهابا خم شد فرهاد را بغل کرد و بوسید و بعد شانه هایش را محکم گرفت و با عصبانیت تکان داد و گفت:« مامان چرا به من نگفتی؟»
فرهاد بهت زده گفت :«خواب رفتم گرفتم»
_«چطور رفتی؟ نگفتی من نگرانت میشم؟ تو که پول نداشتی چطور رفتی؟»
_هیچ خوب به راننده گفتم اداره فرهنگی یادم کرد بعد گفت ما هیچ پول ندارم بدم تاکسی گفت باشه رفت
_داد و بیداد سرت نکرد مامان؟
کتاب ها را که هنوز توی دستش بود جلوی مادر گرفت و گفت نگاه کن مامان همشو گرفته شد ۱۲ زار اتاق زیر زمین گفتند پنجشنبه از هیچ شکی نیست که کتاب بده ؛تازه باید پول بدی !بعدش من دویدم از پلهها بالا آقای موسوی رو دیدم ازش گرفتم گفتم بعد شما بهش بدید»
در چند قطره اشک روی گونه هایش را پاک کرد و باز فرهاد را توی بغل گرفت و بوسید و کتابها را از دستش گرفت و یکی یکی نگاه کرد فرهاد با شوق برایش توضیح می داد: «فارسی نمونه اینم ریاضیه اینم...»
آقای موسوی به خانهشان آمد سیدی بوده که طبق قرار چند ساله هر شب جمعه می آمده برای روضه خوانی و مجلس دعا کارمند اداره فرهنگ بود.
مادر به سید گله کرده بود« که بچه ما را چرا گذاشتی تنها برگردد؟»
وسایل تعریف کرده بود که از پله ها پایین می آمد و فرهاد دویده جلویش و گفته بود سلام آقای موسوی تومان ۲۰۰۰ به من بده بعد بیا از مامانم بگیر و از این دست حرفها مفصل تعریف کرده آقای موسوی و آخرش هم پدر بنده خدا انباردار را در آورده بود عاجز اش کرده بود تا کتابها را از ایشان گرفته و کمی دیگر از همین تعریف ها .
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
باید یـادمان بـماند..
سختی سنگرهای کمین را...
هـور را... ،
نیـزارها را...
و #اخـلاص رزمنـده ها را...
که مبادا #فراموش کنیم
مدیون #چه کسانی هستیـم
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
♥️خانم های خوش سلیقه که دنبال یه کانال پراز رومیزی های شیک میگردن لطفا واردبشن
🔴خوشگل پسندا ن💝
🔴توجه توجه توجه
یه #کانال جدید اومده که توش پر از #تنوع و #زیبایی هست😍😍 👌👌
میگین نه ؟
عضو شوید و از نمونه کارهای هنرجوهای عزیزم دیدن کنید🦋🦋🦋🦋
🌹🌹یه درآمدزایی عالی درخانه روباماتجربه کنید
⚘⚘هدیه و تخفیف های باورنکردنی به هنرجوهای عزیز
#با رفع اشکال ازصفرتاصد
این تبلیغ نیست یک #دعوتنامه هست تا از گالری من دیدن کنید 😍😍
خیلی خوش امدید💐💐
http://eitaa.com/joinchat/382337058Cb8e3de30ae