#خاطرات_شهید
○گفتند: برادر سلیمانی اینجا چند نفر سلمانی داریم برای همین کارها.
○خندید و گفت:
کار کردن برای بسیجیها خیلی لذت دارد.
یعنی میشود فردای قیامت یکی از اینها بیاید
دست من را بگیرد و بگوید این احمد در آن دنیا سر من را اصلاح کرد....»
#شهید_احمد_سلیمانی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 نزول آرامش بر دلها
📍هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا
(سوره فتح آیه ۴)
📍ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺍﻳﻤﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﺪ . ﻭ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺧﺪﺍﺳﺖ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ.✳✳✳
📍 ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ" ﺳﻜﻴﻨﻪ" ﺑﻪ" ﺍﻳﻤﺎﻥ" ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﻰ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻧﺴﻴﻢ ﺑﻬﺸﺘﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﻜﻞ ﺍﻧﺴﺎﻧﻰ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﺪﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻧﻴﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ" ﺳﻜﻴﻨﻪ" ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺑﻪ" ﺍﻧﺰﺍﻝ" ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻴﻢ ﺍﻳﻦ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﻴﺪ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻭ ﺧﻠﻘﺖ ﻭ ﺑﺨﺸﺶ ﻧﻌﻤﺖ ﺁﻣﺪﻩ، ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻳﻚ ﻣﻘﺎم ﻋﺎﻟﻰ ﺑﻪ ﻣﻘﺎم ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻜﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
💠خاطره ای شنیدنی از
#خلبان_شهید_عباس_دوران
حال خوش بودکنارشهدا آه دریغ
بعدیاران شهید حال خوشی دست نداد
#سالروز_ولادت🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_بیست_و_هشتم
●نویسنده :مجیدخادم
نزدیک سحر همینطور نیروها را می کشتند و اسیر می کردند و پیش می رفتند. خیلی وقت بود دیگر خاکریزهای خودی دیده نمی شد ،ولی هنوز دود کانال آتش دیده می شد که شعله هایش بخش وسیعی از آب هم انگار آتش و دود شده بود.درگیری سمت گردان که یک ساعت زودتر حمله کرده بود سنگین تر شده بود .ولی این طرف اوضاع دیگر کمی آرام بود .تا منطقه تعیین شده پیش رفته بودند و تمام گروهان های گردان فرهاد به هم رسیده بودند و داشتند تکتک سرباز عراقی باقی مانده و قایم شده تو سنگر ها را پاکسازی می کردند .همه آنجا مستقر شدند.
نزدیک طلوع آفتاب بچه ها جمع شدند برای نماز. زیر آتش توپخانه های دوطرف و سر و صداهای شلیکها و درگیری های پراکنده ای که هنوز توی سایر محورها وجود داشت. نشسته با پوتین و لباس های غرق خون شده نماز را چند گروه به نوبت خواندند.
هوا که کمی روشن شد، فرهاد آمد به خط برای بازدید و بررسی سنگرها. از تمام گروه ها آمار شهیدانشان را می پرسید .از گروه ناصر فقط یک نفر ،همان سجادیان بود .بچه ها گروه گروه دور هم جمع شده بودند و افراد گروه های مختلف برای هم خاطره درگیری شب را توی خط خودشان تعریف میکردند.
فرهاد با معاونش ناصر داشتن باقی آمارها را جمع می کردند
_اکبری چطور؟
_اونم شهید شده
_آقا فرهاد بالاغیرتا معاون گردان چطور شد؟
_گفتم که دیشب مجروح شد خورده پشت پا هاش.
_اون موقع؟!!مگه خودش ....
_به هر حال ما که بحمدلله کار خودمونو کردیم.
_بهش نمیخوره بترسه. گمونم غرورش...
_ولی تلفات منم زیاد نبود ها .خدا را شکر. فقط اون محوری که زودتر حمله کردند ،نمیدونم چطور شده محور سختی بود.
بعداً فهمیدم که آن محور هم موفق شده بودند و مواضع تعیین شده را فتح کرده بودند طبق قرار از ازگل گردان فقط ۱۶ نفر زنده مانده بودند که پل مارد را گرفته و منتظر جایگزین شدن نیروها بودند طبق قرار.
میان جمع نشستند و گرم گفتگو و تعریف.عبدالحمید حسینی که آرپی جی زن یکی از گروه آنها بود داشت می گفت و اشک می ریخت:
«یه تانک عراقی داشت می آمد سمت بچه ها حدود نصف شب وسط اوج درگیری ها بود من دور و برم خلوت بود و تنها بودم کمکم را هم زده بودند. موشک را که جا زدم، توی یه لحظه بلند شدم نشانه رفتم و زدمش. نزدیکم بود. خیلی کاری نداشت ،ولی وسط اون سر و صدا و انفجار و صدای تو با خمپاره تو همون لحظه که تانک رو زدم و نور آتش افتاد روی من و دور و برم یهو دیدم...»
و از شدت گریه نتوانست ادامه بدهد یکی از بچهها قمقمه آب دستش داد که خود نفس سر جا آمده ادامه داد.
«به جدم یهو دیدم یه نفر آدم کنارم وایساده بغلم کرد و بوسیدم و فشارم داد و گفت: به نازم دستت درد نکنه خوب زدی. همش توی یه لحظه بود .بعد هم هرچی دوروبرم را نگاه کردم ،انگار غیب شده بود .یه آدم بود با لباس غیرنظامی وسط میدان جنگ !هر چه فکر می کنم چهره اش یادم نمیاد ,ولی صورتش را دیدم .یهو ناپدید شد. به جدم قسم امام زمان بود بهم خسته نباشی گفت»
و با سیل اشک زبانش را بند آورده یکی دیگر از بچه ها ادامه داد:
«پس سجادیان هم.....»
_شهید شده آقای نصیری اول عملیات تیر خود روی پیشونیش.
_نه به والله !!سجادیان که توی گردان رزمی شما نبود.!!
_حالا من نمیدونم چطوری اومده بود با گروه ما .اما من دیدمش .بردنش عقب همون اول شب.
_نه سرشب نبود وسطای عملیات بود.
_شاید یکی دیگه بوده خواب نبودی آقا؟!!
_مرد حسابی دارم میگم با همین دوتا چشم خودم دیدم .همون موقع هم با خودم گفتم اینکه تدارکاتی اینجا چه کار میکنه؟ فقط من نبودم خیلی ها دیدنش. اصلا یه وضعی بود .ترکش خمپاره خورده بود توی شکمش پاره شده بود. یک پاش هم قطع افتاده بود روی زمین، و خمپاره و ترکشم از جلو یک ریز میآمد .هممون داشتیم می دویدیم. سجادیان افتاده بود وسط صحرا داد می زد «یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان» با قدرت تمام داد میزد که صداش وسط اون همه صدا پیچیده بود .افتاده بود رو زمین غرق خون. هیچ کس نمی توانست کمکش کنه. اصلا نمیشد وایساد .همه داشتیم می دویدیم جلو همینجوری دستشو برده بود بالا تکان میداد داد میزد «بچه ها برید جلو !برید جلو ،امام زمان جلومونه... یا صاحب الزمان!!!» همینجوری داد میزد. روحیه دادن به بچه ها در این وضعیت که همه جون گرفته بودند.
تمام جمع را اشک برداشته بود و دیگر کسی را یارای چیزی تعریف کردن نبود.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خسروی_غیرت_ایران
اگر مشتی پلاک و استخوان اند
رموز هستی و جان جهان اند
چو خونی در رگ هستی، روان اند
چو جان، در جسم این امت نهان اند
نشان دولت صاحب زمان اند(عج)
#خوش_آمدین
#مسافران_خان_طومان
#زیارت_قبول❤️
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
○آمده ام شاه پناهم دهی...
💠پیکر مطهر شهدامدافع حرم حضرت زینب سلام الله در حرم #امام_رضا علیه السلام
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#شهید_محمد_بلباسی #شهید_علی_عابدینی #شهید_حسن_رجایی_فر
#شهید_مجید_سلمانیان
#شهید_مهدی_نظری
#شهید_زکریا_شیری
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰ماجرای کربلای خانطومان چه بود
💠 بهمناسبت تفحص پیکر مطهر شهید محمد بلباسی و ۶ شهید دیگر مدافع حرم در خانطومان
#خان_طومان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆