eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
678 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پیامد عدم رعایت عفاف ♨️ عاقبت افرادی که دستورالعمل خالق هستی و حدود تعیین شده از سمت را بیهوده دانسته و خودشان نسبت به حد و مرز و خانواده خود اقدام می‎کنند، چندان دلپذیر نخواهد بود! 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :1⃣8⃣ توی قایش یکی دو نفر بیشتر تلویزیون نداشتند. مردم ریخته بودند جلوی خانه آن ها. حیاط و کوچه از جمعیت سیاهی می زد. می گفتند: «قرار است تلویزیون فیلم ورود امام و سخنرانی ایشان را پخش کند.» خیلی از پسرهای جوان و مردها همان موقع ماشین گرفتند و رفتند تهران. چند روز بعد، صمد آمد، با خوشحالی تمام. از آن وقتی که وارد خانه شد، شروع کرد به تعریف کردن. می گفت: «از دعای خیر تو بود حتماً. توی آن شلوغی و جمعیت خودم را به امام رساندم. یک پارچه نور است امام. نمی دانی چقدر مهربان است. قدم! باورت می شود امام روی سرم دست کشید. همان وقت با خودم و خدا عهد و پیمان بستم سرباز امام و اسلام شوم. قسم خورده ام گوش به فرمانش باشم. تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خونم سربازش هستم. نمی دانی چه جمعیتی آمده بود بهشت زهرا. قدم! انگار کل جمعیت ایران ریخته بود تهران. مردم از خیلی جاها با پای پیاده خودشان را رسانده بودند بهشت زهرا. از شب قبل خیابان ها را جارو کرده بودند، شسته بودند و وسط خیابان ها را با گلدان و شاخه های گل صفا داده بودند. نمی دانی چه عظمت و شکوهی داشت ورود امام. مرد و زن، پیر و جوان ریخته بودند توی خیابان ها. موتورم را همین طوری گذاشته بودم کنار خیابان. تکیه اش را داده بودم به درخت، بدون قفل و زنجیر. رفته بودم آنجایی که امام قرار بود سخنرانی کند. بعد از سخنرانی امام، موقع برگشتن یک دفعه به یاد موتورم افتادم. ادامه دارد...✒️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
●من به‌خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه می‌نمایم و می‌روم تا انتقام سیلی حضرت زهرا(س) را بگیرم. ●من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید. ● پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار(ع) و به‌خصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به‌یاد داشته باشید. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔹پایه غیرت و حیا🔹 👈اگه میدونستی حتی توجه به تغذیه حلال باردار یا مجالسی که شرکت می‌کنه ،یا نوع که در این دوران گوش میده چقدر میتونه تو آینده‌ی جنین اثر داشته باشه‼️ 👈دیگه تازه تو بیست سالگی بعد از آسیب دیدن فرزندت نمیپرسیدی چکار کنم پسرم باشه یا دخترم ⁉️ ☝️چون تربیت از دوران جنینی و شیرخوارگی نوزاد شروع میشه ... نه در دوران جوانی ‼️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :2⃣8⃣ تا رسیدم، دیدم یک نفر می خواهد سوارش شود. به موقع رسیده بودم. همان لحظه به دلم افتاد. اگر برای این مرد کاری انجام دهم، بی اجر و مزد نمی ماند. اگر دیرتر رسیده بودم، موتورم را برده بودند.» بعد زیپ ساکش را باز کرد و عکس بزرگی را که لوله کرده بود، درآورد. عکس امام بود. عکس را زد روی دیوار اتاق و گفت: «این عکس به زندگی مان برکت می دهد.» از فردای آن روز، کار صمد شروع شد. می رفت رزن فیلم می آورد و توی مسجد برای مردم پخش می کرد. یک بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. می خندید و تعریف می کرد وقتی مردم عکس شاه را توی تلویزیون دیدند، می خواستند تلویزیون را بشکنند. بعد از عید، صمد رفت همدان. یک روز آمد و گفت: «مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم که سرباز امام می شوم.» آن طور که می گفت، کارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود می رفت همدان و پنج شنبه عصر می آمد. برای اینکه بدخلقی نکنم، قبل از اینکه اعتراض کنم، می گفت: «اگر بدانی چقدر کار ریخته توی دادگاه. خدا می داند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمی آمدم.» ادامه دارد... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 حکایت جوان فرانسوی که طلبه و عاشق شهادت شد 🎥 شهید کمال کورسل 🗺 از فرانسه تا قم 🕌 از مسیحیت تا اسلام و تبعیت از و شهادت در عملیات مرصاد 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌷✨ آقا محمدهادی میگفت: وقتے انسانے کارهايش را براے خدا و پنهانے انجام دهد، خداوند در هميـن دنيا🌍 آن را آشکار ميکند. محمـدهادے مصداق هميـن مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و مظلومانه شهيد شد.🕊 به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از شهید هادی ذوالفقاری زياد شنيده ايد و بعد از اين هم بيشتر خواهيد شنيد...😊 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
♨️ایمان خوبه اما واسه بقیه‼️ #گفتگو🗣 👱‍♀با توپ پر میگفت: _آدم داریم باحجابه ولی هزارکار میکنه! بی‌حجابم داریم که آدم درست و #باایمانیه! 🧕_ولی بعضی بی‌حجابا با نوع پوشش و رفتارشون دل شوهر و برادر منو میبرن... 👱‍♀_اگه شوهرت واقعا با ایمانه ؛نباید دلش بلرزه! 🧕_شما که حرف از #ایمان میزنی خودتم بهترنیس حجابتو بهتر کنی؟عزیزم همون خدایی که تو قرآنش از نگاه مردا گفته، چندجا از #حجاب و #عفاف خانوما هم گفته 〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🔴اگه مرد باایمان نباید به‌نامحرم نگاه‌کنه، 🔵زن با‌ایمان هم نباید بی‌حجاب باشه... هر دو باید رعایت کنن😊 #پویش_حجاب_فاطمے
⁉️ اگر پیامبران الهی معصوم هستند پس چرا حضرت موسی علیه السلام شخصی را کشت و فرار کرد؟ 🔰 بله پیامبران الهی معصوم هستند و به اعتقاد ما پیامبران حتی قبل از بعثت نیز معصوم می باشند. مقدمتا باید خدمت شما عرض کنم که گناه زمانی صورت می گیرد که انسان یا واجبی را ترک کند و یا حرامی را مرتکب شود که در این صورت فرد معصوم نباید دچار آن شود. 💢 اما در رابطه با داستان حضرت موسی علیه السلام چیزی که نقل شده است این است که دو نفر با هم دعوا می کردند که یکی از آنها مظلوم بود و یکی ظالم؛ و حضرت جهت دفاع از مظلوم یک مشت به آن ظالم زدند که او هم بوسیله همان مشت از دنیا رفت.(آیه 15 قصص) 📌با توجه به این داستان به چند نکته باید توجه کرد. 1️⃣ نکته اول: حضرت موسی علیه السلام مرتکب گناه نشده است تا اینکه با عصمت ایشان منافات داشته باشد چرا که اگر انسان در مقام دفاع از خود و یا مظلومی؛ کسی را بکشد شرعا گناهی مرتکب نشده است و به وظیفه خود عمل نموده است. 2️⃣ نکته دوم: برای قتل عمد که گناه محسوب شود قاتل یا باید نیت قتل داشته باشد و یا با آلت و وسیله قتل مرتکب قتل شود که حضرت موسی علیه السلام مشتی که زد به نیت قتل نبود و آلت قتاله ای جهت قتل همراه نداشت پس قتل عمدی صورت نگرفته است و تنها ترک اولی بوده که آن هم نباید در آن زمان در شهر حاضر می شد تا این اتفاق پیش بیاید. 3️⃣ نکته سوم: مقتول قبطی و از فرعونیان بود و از افرادی بودند که انسان های بی گناه زیادی را کشته بودند و ظلم آن ها طوری بود که قتلشان نتنها اشکال نداشت بلکه واجب القتل بودند. ✅ پس حضرت موسی علیه السلام گناهی نکرده بودند تا برای عصمتشان مشکلی پیش بیاید بلکه فقط ترک اولی بود. 📚 بیانات استاد محمدی شاهرودی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
●محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...» ●می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.» ●در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که می‌گفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از بیت‌المال به گردنم نماند.» ●محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی درمعراج شهدا برای آخرین‌بار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. ‌●خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شهید شد.چون او شهادت را دوست داشت.خیلی شهادت را دوست داشت. ✍به روایت همسر شهید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🦋بانوجان🦋 🌱 از تو فقط یکی در دنیا هست نہ‌ڪپی‌هایےڪه همه‌یڪ‌شڪل‌ویڪ رنگند ... 🌱باورڪن صورت ساده‌ی تو دوست داشتنے و زیباست... 🍀صورتے ڪه نقاشی خداست ... 🌱 چون پشت این چهره ، دلے مهربان جادارد و قلبے پاڪ که فقط جای خداست 🌱باورڪن تیغ جراحے یا نقاشے آرایشگرها ؛ از تو نسخه‌اے زیبا نمےسازد! زیبایے به لب و گونه و مژه‌ تصنعے نیست... 🍀جذابیتت به اصل بودنت است ؛ نه کپی شدن 🌱همانگونه ڪه هستے خودت را بپذیر 🍃🤍توبهترینے،بانوےعفیف🤍🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :3⃣8⃣ تازه فهمیده بودم دوباره حامله شده ام. حال و حوصله نداشتم. نمی دانستم چطور خبر را به دیگران بدهم. با اوقات تلخی گفتم: «نمی خواهد بروی همدان. من حالم خراب است. یک فکری به حالم بکن. انگار دوباره حامله شده ام.» بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، زود دست هایش را گرفت رو به آسمان و گفت: «خدا را شکر. خدا را صدهزار مرتبه شکر. خدایا ببخش این قدم را که این قدر ناشکر است. خدایا! فرزند خوب و صالحی به ما عطا کن.» از دستش کفری شده بودم. گفتم: «چی؟! خدا را شکر، خدا را شکر. تو که نیستی ببینی من چقدر به زحمت می افتم. دست تنها توی این سرما، باید کهنه بشویم. به کارِ خانه برسم. بچه را تر و خشک کنم. همه کارهای خانه ریخته روی سر من. از خستگی از حال می روم.» خندید و گفت: «اولاً هوا دارد رو به گرمی می رود. دوماً همین طور الکی بهشت را به شما مادران نمی دهند. باید زحمت بکشید.» گفتم: «من نمی دانم. باید کاری بکنی. خیلی زود است، من دوباره بچه دار شوم.» گفت: «از این حرف ها نزن. خدا را خوش نمی آید. خدیجه خواهر یا برادر می خواهد. دیر یا زود باید یک بچه دیگر می آوردی. امسال نشد، سال دیگر. این طوری که بهتر است. با هم بزرگ می شوند.» ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣8⃣ یک جوری حرف می زد که آدم آرام می شد. کمی تعریف کرد، از کارش گفت، سربه سر خدیجه گذاشت. بعد هم آن قدر برای بچه دوم شادی کرد که پاک یادم رفت چند دقیقه پیش ناراحت بودم. صمد باز پیش ما نبود. تنها دل خوشی ام این بود که از همدان تا قایش نزدیک تر از همدان تا تهران است. روز به روز سنگین تر می شدم. خدیجه داشت یک ساله می شد. چهار دست و پا راه می رفت و هر چیزی را که می دید برمی داشت و به دهان می گذاشت. خیلی برایم سخت بود با آن شکم و حال و روز دنبالش بروم و مواظبش باشم. از طرفی، از وقتی به خانه خودمان آمده بودیم، از مادرم دور شده بودم. بهانه پدرم را می گرفتم. شانس آورده بودم خانه حوری، خواهرم، نزدیک بود. دو سه خانه بیشتر با ما فاصله نداشت. خیلی به من سر می زد. مخصوصاً اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانه اش را شروع کند، اول می آمد سری به من می زد. حال و احوالی می پرسید. وقتی خیالش از طرف من آسوده می شد، می رفت سر کار و زندگی خودش. بعضی وقت ها هم خودم خدیجه را برمی داشتم می رفتم خانه حاج آقایم. سه چهار روزی می ماندم. اما هر جا که بودم، پنج شنبه صبح برمی گشتم. دستی به سر و روی خانه می کشیدم. صمد عاشق آبگوشت بود. ادامه دارد...✒️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆