eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
680 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا! می دانم که کم کاری از من است خدایا! می دانم که من بی توجهم خدایا! می دانم که من بی همتم خدایا! می دانم که من قلب امام زمان (عج) را رنجانده ام، اما خود می گویی که به سمت من باز آیید.. آمده ام خدا! کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 علیرضا شبها تو سوریه نماز شب میخواند✨.اولین نفری بود که بلند میشد اذان میگفت و نماز جماعت برگزار میکرد.استاد قرآنمون بود و شب ها میگفت:بیاین سوره ذاریات بخونیم..🌹 برسی کردم دیدم امام صادق (ع)فرمودند هر کسی سوره را قرائت نماید،مانند چراغی درخشان موجب نورانیت او در قبر میشود✨ جمعه ظهر (6 آذر 94 ) توی سنگر بودیم. اگر ایستاده نماز می خوندیم دشمن ما رو میزد💣علیرضا نمازش رو بصورت نشسته توی سنگر ما خوند. ده الی بیست دقیقه بعد از نماز ظهر بود که تیر خورد بالای چشم چپش😢، با اینکه کلاه سرش بود تیر از کلاه رد شد و پیشونی اش رو شکافت... 😔 سریع سوار ماشینش کردیم ، هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد. توسل کردیم به حضرت زهرا ، اما علیرضا انتخاب شده بود و فدای حضرت زینب سلام الله علیها شد🕊 وقتی می خواستیم دفنش کنیم انگار به خواب رفته بود. آرامش توی چهره اش موج میزد...✨ شهیدمدافع‌حرم علیرضاقلی‌پور 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
♦️بفرستید برای غرب پرستها 🔸جمله طلایی که باید قاب گرفت 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :7⃣3⃣1⃣ آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم، بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم، خشکم زد. صدای خنده بچه ها می آمد. یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد. پله ها را دویدم. پوتین های درب و داغان و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: «حتماً آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند. شاید هم آقا ستار باشد.» در را که باز کردم، سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود. بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند. بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند. یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم. بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد. باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: «کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟!» از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم. همان طور که بچه ها بغلش بودند، روبه رویم ایستاد و گفت: «گریه می کنی؟!» ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣3⃣1⃣ بغض راه گلویم را بسته بود. خندید و با همان لحن بچه گانه گفت: «آها، فهمیدم. دلت برایم تنگ شده؛ خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری. خیلی خیلی زیاد!» هر چه او بیشتر حرف می زد، گریه ام بیش تر می شد. بچه ها را آورد جلوی صورتم و گفت: «مامانی را بوس کنید. مامانی را ناز کنید.» بچه ها با دست های کوچک و لطیفشان صورتم را ناز کردند. پرسید: «کجا رفته بودی؟!» با گریه گفتم: «رفته بودم نان بخرم.» پرسید: «خریدی؟!» گفتم: «نه، نگران بچه ها بودم. آمدم سری بزنم و بروم.» گفت: «خوب، حالا تو بمان پیش بچه ها، من می روم.» اشک هایم را دوباره با چادر پاک کردم و گفتم: «نه، نمی خواهد تو زحمت بکشی. دو نفر بیشتر به نوبتم نمانده. خودم می روم.» بچه ها را گذاشت زمین. چادرم را از سرم درآورد و به جارختی آویزان کرد و گفت: «تا وقتی خانه هستم، خرید خانه به عهده من.» 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🥀 رایحہ ی حجـ✨ـابـ✨ـت 🥀 اگر چہ دل ازاهل خیابان نمی بـ✨ـرد اما بد جورے خـ✨ـدا راعاشـ💞ـق مے کند ... # عاشـ💞ـق خـ✨ـدا باش . ✨ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :1⃣4⃣1⃣ گفتم: «حالا مگر بچه های شهدا ایستاده اند سر خیابان ما را ببینند! تازه ببینند. آن ها که نمی فهمند ما کجا می رویم.» نشست وسط اتاق و گفت: «ای داد بی داد. ای داد بی داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته گل هایی جلوی چشم ما پرپر می شوند. خیلی هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن ها لباس نو می خرد؟» نشستم روبه رویش و با لج گفتم: «اصلاً من غلط کردم. بچه های من لباس عید نمی خواهند.» گفت: «ناراحت شدی؟!» گفتم: «خیلی! تو که نیستی زندگی مرا ببینی، کِی بالای سر من و بچه هایت بودی؟! ما هم به خدا دست کمی از بچه های شهدا نداریم.» عصبانی شد. گفت: «این حرف را نزن. همه ما هر کاری می کنیم، وظیفه مان است. تکلیف است. باید انجام بدهیم؛ بدون اینکه منّتی سر کسی بگذاریم. ما از امروز تا هر وقت که جنگ هست عید نداریم. ما هم درد خانواده شهداییم.» بلند شدم و رفتم آن اتاق، با قهر گفتم: «من که گفتم قبول. معذرت می خواهم. اشتباه کردم.» بلند شد توی اتاق چرخی زد و در را بست و رفت. تا عصر حالم گرفته بود. بُق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم. ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣4⃣1⃣ نه حال و حوصله بچه ها را داشتم، نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم. بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت. هوا تاریک شده بود. صمد هنوز برنگشته بود. با خودم فکر کردم: «دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت.» از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود. از دست خودم هم کلافه بودم. می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد. دیگر امیدم ناامید شده بود. بلند شدم چراغ ها را روشن کردم. وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم. همان موقع، دلم شکست و گفتم: «خدایا غلط کردم، ببخش! این چه کاری بود کردم. صمدم را برگردان.» توی دلم غوغایی بود. یک دفعه صدای در آمد. صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد، فهمیدم صمدم برگشته. سر جانماز نشسته بودم. صمد داشت صدایم می زد: «قدم! قدم جان! قدم خانم کجایی؟!» دلم غنج رفت. آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی و بچه ها را بغل کرده. آهسته سلام دادم. خندید و گفت: «سلام به خانمِ خودم. چطوری قدم خانم؟!» به روی خودم نیاوردم. سرسنگین جوابش را دادم. ادامه دارد...✒️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ⛔️شبهه: این‌متن رو بخونید بعد ببینید رییسی این‌متن رو‌چجوری خونده متن صحیح اینه: ابتکار فرا آسیایی و جاده کمربندی می‌تواند تحقق عینی ، بخشی از این رویکرد باشد این جمله رو رئیس جمهور ببین چه جوری خونده از رو کاغذ ❇️پاسخ: 1️⃣جستجوی ساده ای در اینترنت، مشت بیسوادان مدعی، که اوراسیایی را فراآسیایی! و جاده_کمربند را جاده کمربندی! می‌خوانند باز می‌کند. ابتکار اوراسیا در سال 2013 از سوی رئیس‏ جمهور وقت کره جنوبی و بلافاصله پس از رونمایی از ابتکار کمربند و راه چین ارائه شد. http://ca.ipisjournals.ir/article_38340.html راه ابریشم نوین که پیش از این «یک کمربند- یک جاده» نامیده می‌شد و اکنون مشهور به «ابتکار کمربند و جاده» می‌باشد قرار است قاره‌های آسیا، آفریقا و اروپا را با شبکه‌های تجاری ریلی، زمینی و دریایی به یکدیگر متصل کند که ایران در قلب این طرح قرار دارد. https://hamshahrionline.ir/x73L6 استاد دانشگاه آلاباما آمریکا در گفتگو با بازار گفت: مشارکت ایران در «کمربند-جاده» با عضویت دائم در شانگهای جدی تر می شود. «نادر انتصار» معتقد است که عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای می تواند مشارکت ایران در طرح «یک کمربند یک جاده» را جدی تر کند. https://www.tahlilbazaar.com/news/108067/ 2️⃣متن صحیح همان است که دکتر رئیسی قرائت کردند: دو ابتکار اورآسیایی وجاده_ کمربند می‌تواند تحقق عینی بخشی از این رویکرد باشد 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ●همونطور که چشماش بسته بود میوه دهنش میذاشتم، آروم صداش میکردم قدیر میوه رو بجو خفه نشی... 🌷 ●ولادت: ۱۳ شهریور ۶۳ ، تهران ●شهادت: ۱۳ آبان ۹۴ ،حلب، سوریه 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴⚠️ #بــانـو🌹 دختر محجبه،نباید طوری رفتار کند که اصل فلسفه حجاب زیر سوال برود حجاب زینت نیست!بلکه وسیله ای برای پوشاندن زیباییهاست... #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :3⃣4⃣1⃣ اما ته دلم قند آب می شد. گفت: «ببین چی برایتان خریده ام. خدا کند خوشت بیاید.» و اشاره کرد به دو تا ساک کنارِ پشتی. رفتم توی آشپزخانه و خودم را با آشپزی مشغول کردم. اما تمام حواسم به او بود. برای بچه ها لباس خریده بود و داشت تنشان می کرد. یک دفعه دیدم بچه ها با لباس های نو آمدند توی آشپزخانه. نگران شدم لباس ها کثیف شود. بغلشان کردم و آوردمشان توی اتاق. تا مرا دید، گفت: «یک استکان چای که به ما نمی دهی، اقلاً بیا ببین از لباس هایی که برایت خریده ام خوشت می آید؟!» دید به این راحتی به حرف نمی آیم. خندید و گفت: «جان صمد بخند.» خنده ام گرفت. گفت: «حالا که خندیدی، آن ساک مال تو. به جان قدم، اگر بخواهی اخم و تَخم کنی، همین الان بلند می شوم و می روم. چند نفری از بچه ها دارند امشب می روند منطقه.» دیدم نه، انگار قضیه جدی است و نمی شود از این ادا اطوارها درآورد. ساک را برداشتم و بردم آن یکی اتاق و لباس ها را پوشیدم. سلیقه اش مثل همیشه عالی بود. برایم بلوز و دامن پولک دوزی خریده بود، که تازه مد شده بود. داشتم توی آینه خودم را نگاه می کردم که یک دفعه سر رسید و گفت: «بَه... بَه...، قدم! به جان خودم ماه شده ای. چقدر به تو می آید.» ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣4⃣1⃣ خجالت کشیدم و گفتم: «ممنون. می روی بیرون. می خواهم لباسم را عوض کنم.» دستم را گرفت و گفت: «چی! می خواهم لباسم را عوض کنم! نمی شود. باید همین لباس را توی خانه بپوشی. مگر نگفتم ما عید نداریم. اما هر وقت که پیش هم هستیم و تو می خندی، عید است.» گفتم: «آخر حیف است این لباس مهمانی است.» خندید و گفت: «من هم مهمانت هستم. یعنی نمی شود برای من این لباس را بپوشی؟!» تسلیم شدم. دستم را گرفت و گفت: «بنشین.» بچه ها آمده بودند توی اتاق و از دیدن من و لباس نواَم تعجب کرده بودند. صمد همان طور که دستم را گرفته بود گفت: «به خاطر ظهر معذرت می خواهم. من تقصیرکارم. مرا ببخش. اگر عصبانی شدم، دست خودم نبود. می دانم تند رفتم. اما ببخش. حلالم کن. خودت می دانی از تمام دنیا برایم عزیزتری. تا به حال هیچ کس را توی این دنیا اندازه تو دوست نداشته ام. گاهی فکر می کنم نکند این همه دوست داشتن خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی خوب فکر می کنم، می بینم من با عشق تو به خدا نزدیک تر می شوم. روزی صدهزار مرتبه خدا را شکر می کنم بالاخره نصیبم شدی. چه کنم که جنگ پیش آمد؛ وگرنه خیلی فکرها توی سرم بود. اگر بدانی توی منطقه چه قیامتی است. اگر بدانی صدام چه بر سر زن ها و کودکان ما می آورد. ادامه دارد...✒ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽ ♦️سوال: نصب طلا روی گنبد امیرالمومنین و محرومیت دانش اموزان ایرانی چگونه میشود؟؟؟ ❇️پاسخ: اینکه بازسازی عتبات را با محرومیت بخشی از جامعه ارتباط میدهند ، یک شیطنت کثیف اعتقادی ، سیاسی است کسانی این کار را میکنند که نه دلشان برای محرومین میسوزد و اعتقادی هم به دین و مقدسات ندارند. سؤال ما این است: متولی بازسازی مدارس در کشور کیست؟ دولت است یا ستاد بازسازی عتبات عالیات؟ وظیفه ی دولت است که مدارس را تعمیر و تجهیز کند البته خیرین همیشه جلوتر از دولتها حرکت کرده اند و تا کنون صدها مدرسه توسط همین خیرین ساخته و تجهیزشده است. سؤال دوم: پول بازسازی عتبات عالیات از بیت المال است یا کمک های مردمی؟ همه میدانند که هزینه ی نگهداری و تعمیر عتبات عالیات از مردم تامین میشود. یعنی یک نفر با میل و اعتقاد خودش ، از جیب خودش به آن مکان مقدس کمک مالی میکند. مگر میشود مردم را مجبور کرد که آنجا کمک نکن و بیا اینجا کمک کن؟ اگر پنج تا صندوق کنار هم باشند و روی هر کدام عنوان خاصی نوشته شده باشد، مثلا روی یکی نوشته کمک به ایتام دیگری نوشته باشد مدرسه سازی دیگری نوشته باشد عتبات عالیات خب اینجا هر کسی میخواهد کمک کند طبق خواست قلبی اش پول می اندازد در صندوقی که دوست دارد. پس این پولها را مردم با عشق و علاقه داده اند برای عتبات ، نمیشود جای دیگر خرج کردِ راستی این کسانی که اینجور دلشان برای محرومین میسوزد، چرا یک کلیپ از ولگردی و ولخرجی سلبریتی ها و ثروتمندان درست نمیکنند که کنارش تصاویر محرومین را بگذارند و به آنها بگویند که امسال به جای عیاشی بیایید به مدارس محرومین کمک کنید... غرض و مرضشان آشکار است... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چند بار بہ آقا مُحمد گفتم... براےِ خودمون کفن بخریم و ببَریم حرم امام‌حُسین براے طواف ، ولے ایشون هےٰ طفره میرفت بعد چند بآر کہ اصرار کردم ناراحَت شد و گُفت: ²دوتآ کَفن میخواے ببرے پیشِ بے کـفَن؟! :(💔 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆