eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ♦️ سوال: چرا اروپا با این همه گناه قاره سبزه؟ چرا وجود این همه بارون دارند ما هر سال در خشکسالی هستیم؟ ❇️ پاسخ: 1⃣در بسیاری از کشورهای غیر مسلمان هم شاهد خشکسالی، آتش گرفتن جنگل ها، سونامی، زلزله، سیل و… هستیم کما اینکه در بسیاری از کشورهای مسلمان و همچنین شهرهای ایران شاهد بارندگی و نزول خیرات هستیم. پس القای این مطلب که ایران و کشورهای مسلمان در سختی هستند و کشورهای کفار در ناز و نعمت، مغالطه می باشد. 2⃣باریدن باران و یا خشکسالی بخاطر عوامل مختلفی از جمله موقعیت جغرافیایی و مدیریت درست از منابع آبی می باشد. چه بسا در کشوری بارندگی کم باشد اما بخاطر مدیریت درست منابع آبی دچار بحران و خشکسالی نشوند. و چه بسا در کشوری بارندگی زیاد باشد اما بخاطر عدم تدبیر دچار بحران و خشکسالی شوند. 3⃣ضمن آنکه در اروپا و یا آمریکا افراد مومن و مسلمان زیادی داریم، کما اینکه در برخی از شهرهای اروپایی و یا ایالات آمریکا غلبه با مسلمانان است. کما اینکه در ایران هم افراد بی ایمان و بی اعتقاد داریم. 4⃣بله روایات معتبری وجود دارد که علت نزول برخی از بلایای طبیعی را به سبب گناهان انسان ها میداند اما اینکه واقعا یک بلای طبیعی و یا عدم بارش باران در ایران و یا حتی سایر کشورهای غربی به سبب گناهان هست یا خیر، از علم و درک ما خارج است و نمیتوان گفت که هر بلایای طبیعی و عدم بارش بارانی بخاطر گناهان بشر است، چه بسا بخاطر امتحان بشر و یا عوامل دیگری باشد. https://the14.ir/fa
🛑 این الرجبیون 🌸حلول ماه رجب و ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه‌السلام مبارک باد. 🔹برای ظهور حضرت صاحب‌الزمان عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف و شفای همه بیماران دست به دعا برمی‌داریم. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
4_6051124370443601307.mp3
3.21M
• بشنوید| توصیه‌ها و دستورات ویژه استقبال از ماه رجب بیایید در این ماه با امیرالمومنین(علیه السلام) معامله کنیم ! 🎙استاد فیاض بخش فردا اول ماه رجب است😍 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین : 🌹هر گاه شب جمعه را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد می‌کنند. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
... خونه‌ات‌ڪه‌اجاره اےباشہ ، دائم‌بہ‌خودت مےگے : میخ‌نڪـوب ؛ روےدیوارهانقاشےنڪش ؛ و مراقب‌خـونہ‌باش ... امااینهمه‌مراقبت‌برا چیہ ! چون‌خونہ‌مال‌تونیست‌مال‌صاحبخونہ‌ست ؛ چون‌این‌خونہ‌دست‌توامــانتہ ... خونه‌دلــت‌چطور خونه‌ے‌دل‌تمامش‌مال‌خــداست ؛ تو خونه‌خدا نقش " گناه " ڪشیدن‌و میخ " گناه " ڪوبیدن ... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😉وقتی خدا بخواد ایران را عزیز کنه 😁این همه هزینه میکنی و شبکه ماهواره‌ای راه میندازی و مخاطب جذب میکنی تا ایران را تضعیف کنی اما یهویی یه نفر روی آنتن زنده شروع میکنه به لیست کردن پیشرفت های ایران 📺اینجا میتونید ببینید فیلمش را👇 https://eftekhar1357.ir/ذکر-پیشرفت-های-ایران-روی-آنتن-من-و-تو/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در قیامت درباره دخترت از تو سوال خواهد شد .... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🏴 فرارسیدن سالروز شهادت امام هادی علیه السلام تسلیت باد صدای زمزمه‌ی جامعه کبیره‌ی توست که چشم‌ها همه اشک و نگاه خیره‌ی توست کلاس درس محبت کلامکم نور است‌ اگر محب علی گشته‌ایم سیره‌ی توست 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 دختر شینا 🇮🇷 قسمت :4️⃣5️⃣2️⃣ پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «... کلید...! آره کلید نداریم؛ اما در باز بود.» گفتم: «نه، در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم.» پدرشوهرم کلافه بود. گفت: «حتماً حواست نبوده؛ بچه ها رفته اند بیرون در را باز گذاشته اند.» هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: «پس صمد کجاست؟!»با بی حوصلگی گفت: «جبهه!»گفتم: «مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه.» گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.»فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، این قدر ناراحت است. تعارفشان کردم بیایند تو. اما ته دلم شور می زد. با خودم گفتم اگر راست می گوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده!دوباره پرسیدم: «راست می گویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟!»پدرشوهرم با اوقات تلخی گفت: «گفتم که خبر ندارم. خیلی خسته ام. جایم را بینداز بخوابم.» 255 پرسیدم: «می خواهید بخوابید؟! هنوز سر شب است. بگذارید شام درست کنم.» گفت: «گرسنه نیستم. خیلی خوابم می آید. جای من و برادرت رابینداز،بخوابیم.»بچه ها دایی شان را دوره کرده بودند. احوال شینا را از او پرسیدم. جواب درست و حسابی نداد. توی دلم گفتم: «نکند برای شینا اتفاقی افتاده.» برادرم را قسم دادم. گفتم: «جان حاج آقا راست بگو، شینا چیزی شده؟!» امین هم مثل پدرشوهرم کلافه بود، گفت: «به والله طوری نشده، حالش خوب است. می خواهی بروم فردا بیاورمش، خیالت راحت شود؟!»دیگر چیزی نگفتم و رفتم جای پدرشوهرم را انداختم. او که رفت بخوابد، من هم بچه ها را به برادرم سپردم و رفتم خانه خانم دارابی. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم: «می خواهم زنگ بزنم سپاه و از صمد خبری بگیرم.»خانم دارابی که همیشه با دست و دل بازی تلفن را پیشم می گذاشت و خودش از اتاق بیرون می رفت تا من بدون رودربایستی تلفن بزنم، این بار نشست کنار تلفن و گفت: «بگذار من شماره بگیرم.»نشستم روبه رویش. هی شماره می گرفت و هی قطع می کرد. می گفت: «مشغول است، نمی گیرد. انگار خط ها خراب است.»نیم ساعت نشستم و به شماره گرفتنش نگاه کردم. انگار حواسش جای دیگری بود. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔆 گران ترین زمین جهان برای کیست؟ 📰 زمستان سال 1357 شمسی وقتی شاه ایران از کشور خارج شد، نشریه کریستین ساینس مانیتور در مقاله‌ای ضمن بررسی بخشی از فهرست اموالی که شاه از ایران به دزدی خارج کرده بود با تیتر: «ثروت افسانه‌ای شاه ایران» نوشت: آیا ثروتی که شاه از ایران خارج کرده است افسانه‌ای است؟ بله، افسانه‌ای است، زیرا تا کنون هیچکس جز شاه مخلوع نمی‌داند هنگام خروج از ایران در 16 ژانویه 1979 دقیقاً چه مقدار پول با خود برده است. 🏖 فقط یک قلم از اموال مردم ایران، زمین مشهوری در لس آنجلس بود که به گران‌ترین زمین جهان مشهور شد و رضاپهلوی سال 2021 آن را به قیمت یک میلیارد دلار فروخت. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
با انـــــدشمـندان ماهاتما گاندی (رهبر انقلاب هند ): زن با اینکه به ظاهر در صدد آزادی بر آمد ولی در خطر جدیدی قرار گرفت و آن خطر بازیچه قرار گرفتن و وسیله هوسرانی های مرد شدن است . من ترجیح می دهم که نسل انسان نابود شود تا اینکه بماند و با تبدیل زن یا ظریفترین مخلوق الهی به یک وسیله عیاشی و شهوترانی مرد ، از هر حیوانی پست تر گردد. ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 دختر شینا 🇮🇷 قسمت :6️⃣5️⃣2️⃣ زیر لب با خودش حرف می زد. هنوز یکی دو شماره نگرفته، قطع میکرد.گفتم: «اگر نمی گیرد، می روم دوباره می آیم. بچه ها پیش برادرم هستند. شامشان را می دهم و برمی گردم.»برگشتم خانه. برادرم پیش بچه ها نبود. رفته بود آن یکی اتاق پیش پدرشوهرم. داشتند با صدای آهسته با هم حرف می زدند، تا مرا دیدند ساکت شدند.دل شوره ام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده؟! تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور می زند.»پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: «نه عروس جان، چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه می زنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم می گفتیم.»برگشتم توی هال. باید برای شام چیزی درست می کردم. زهرا و سمیه و مهدی با هم بازی می کردند. خدیجه و معصومه هم مشق می نوشتند.از دل شوره داشتم می مردم. دل توی دلم نبود. از خیر شام درست کردن گذشتم. دوباره رفتم خانه خانم دارابی. گفتم: «تو را به خدا یک زنگی بزن به حاج آقایتان، احوال صمد را از او بپرس.» قسمت :7️⃣5️⃣2️⃣ خانم دارابی بی معطلی گفت: «اتفاقاً همین چند دقیقه پیش با حاج آقا حرف می زدم. گفت حال حاج آقای شما خوبِ خوب است. گفت حاجی الان پیش ماست.»از خوشحالی می خواستم بال درآورم. گفتم: «الهی خیر ببینی. قربان دستت. پس بی زحمت دوباره شماره حاج آقایتان را بگیر. تا صمد نرفته با او حرف بزنم.»خانم دارابی اول این دست و آن دست کرد. بعد دوباره خودش تلفن را برداشت و هی شماره گرفت و هی قطع کرد. گفت: «تلفنشان مشغول است.»دست آخر هم گفت: «ای داد بی داد، انگار تلفن ها قطع شد.»از دست خانم دارابی کفری شدم.خداحافظی کردم و آمدم خانه خودمان. دیگر بدجوری به شک افتاده بودم. خانم دارابی مثل همیشه نبود. انگار اتفاقی افتاده بود و او هم خبردار بود. همین که به خانه رسیدم، دیدم پدرشوهر و برادرم نشسته اند توی هال و قرآنی را که روی طاقچه بود، برداشته اند و دارند وصیت نامه صمد را می خوانند. پدرشوهرم تا مرا دید، وصیت نامه را تا کرد و لای قرآن گذاشت و گفت: «خوابمان نمیآمد.آمدیم کمی قرآن بخوانیم.»لب گزیدم. از کارشان لجم گرفته بود. گفتم: «چی از من پنهان می کنید. اینکه صمد شهید شده.» قرآن را از پدرشوهرم گرفتم و روی سینه ام گذاشتم و گفتم: «صمد شهید شده. می دانم.» 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ▪️زمان شاه گرسنه نبود ▪️زمان شاه امنیت بود ▪️زمان شاه نان داشتیم❗️ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
39.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام اثر : دخترم و من قالب : پویانمایی کارگردان : فهیمه نیکو منظری موضوع : عفاف، حجاب، حیا مخاطب سنی: جوان 19-30 و بالاتر 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❌متن شبهه فیلم شبکه های مجازی👇🏻 حجت الاسلام دکتر علی رضایی بیرجندی: ما به این نتیجه رسیده ایم که حیوانات محترم هستند حتی سگ ما در کتاب سگ اثبات کردیم که سگ پاک است. در قرآن ما نه تنها دلیلی بر نجاست سگ نداریم بلکه همه اش تعریف و تمجید و جایگاه سگ را بیان میکند درجریان اصحاب کهف و جریان‌های دیگه بلکه آیه‌ای داریم فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ دالّ بر به اصطلاح طهارت سگ هست که وقتی شکاری کرد میتونید(صریح قرآن هست، در مقام بیان هم هست) که بخورید از او و نگفته بشویید روایاتی که داریم متعارض هست اجماعی که داریم اولا اجماع فی الجمله است به فرمایش آیت الله العظمی خویی اجماعفی الجمله است نه بالجمله و اون اجماع هم مدرکی است. و از نظر عقلی هم مورد قبول نیست که انواع سگ سانان پاک باشند یعنی گرگ، شغال، امثال اینها پاک باشه اما سگ نجس باشد. ✅پاسخ به شبهه👇 🔹 سخنان فوق، یک بحث کاملاً علمی و تخصصی است و هرگونه برداشت غیر علمی از آن مردود است. مثلا اگر کسی بگوید این آقا مدافع حقوق حیوانات است و کسانی که سگ را نجس می دانند حقوق حیوانات را پایمال کرده اند، سخنی بی ربط و غیر علمی را بیان کرده است. 🔹 اساساً احکام فقهی و حقوقی، بیانگر ارزش ذاتی موجودات نیستند، بلکه صرفا دستورالعملی برای رفتار است. 👈 اگرچه سگ در اسلام نجس اعلام شده اما در روایات، غذا دادن و ترحم کردن در حق این حیوان بسیار توصیه شده. 🔹 حکم پاکی یا نجاست سگ، از دل آیات قرآن و روایات معصومین باید استخراج شود. 👈 استخراج یک حکم شرعی از آیات و روایات، نیازمند یادگیری اصول و روشهای فراوانی است. طلاب علوم دینی سالها از عمر خود را صرف یادگیری همین اصول و روشها می کنند تا بتوانند دستورات شرعی را به درستی استنباط کنند. 🔹 اینکه بخواهیم در اینجا سخنان حجت الاسلام رضایی بیرجندی را مورد نقد و بررسی علمی قرار دهیم، نه در توان و تخصص ماست و نه برای اکثریت مخاطبان قابل درک است. 👈 مثلاً اگر بخواهیم تبیین کنیم که روایات دالّ بر نجاست سگ تعارض دارند یا ندارند یا اینکه اجماع موجود فی الجمله است یا بالجمله هیچ سودی برای مخاطبان ندارد. ⁉️خب، حالا تکلیف چیست؟ بالاخره سگ نجس است یا پاک⁉️ 🔹 برای پی بردن به حکم شرعی نجاست یا پاکی سگ، باید به سراغ کسی برویم که یقین داریم علم و تخصص او در این زمینه بیش از دیگران است. (رجوع به متخصص امری عقلی است) 👈 اینگونه نیست که اگر از سخنان آقای رضایی خوشمان آمد، برویم و از علم او پیروی کنیم. بلکه باید با تحقیق و تفحص روشن شود که علم و دانش و مهارت آقای رضایی در استنباط احکام از افرادی همچون آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله وحید خراسانی و آیت الله سیستانی و ... بیشتر است. اگر چنین مطلبی برای ما اثبات شد، در مسائل فقهی از جمله پاکی سگ می توانیم از علم ایشان تبعیت کنیم. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 دختر شینا 🇮🇷 قسمت :8️⃣5️⃣2️⃣ پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی گفته؟!»یک دفعه برادرم زد زیر گریه.من هم به گریه افتادم. قرآن را باز کردم. وصیت نامه را برداشتم. بوسیدم و گفتم: «صمد جان! بچه هایت هنوز کوچک اند، این چه وقت رفتن بود. بی معرفت، بدون خداحافظی. یعنی من ارزش یک خداحافظی را نداشتم.»دستم را روی قرآن گذاشتم و گفتم: «خدایا! تو را قسم به این قرآنت، همه چیز دروغ باشد. صمدم دوباره برگردد. ای خدا! صمدم را برگردان.»پدرشوهرم سرش را روی دیوار گذاشت. گریه می کرد و شانه هایش می لرزید. خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودند چه اتفاقی افتاده. آمدند کنارم نشستند. طفلی ها پا به پای من گریه می کردند. سمیه روی پاهایم نشسته بود و اشک هایم را پاک می کرد. مهدی خیره خیره نگاهم می کرد. زهرا بغض کرده بود.پدرشوهرم لابه لای هق هق گریه هایش صمد و ستار را صدا می زد. مهدی را بغل کرد. او را بوسید و شعرهای ترکی سوزناکی برایش خواند؛ اما یک دفعه ساکت شد و گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید زینب وار زندگی کند. نوشته بعد از من، مرد خانه ام مهدی است.» قسمت :9️⃣5️⃣2️⃣ و دوباره به گریه افتاد. برادرم رفت قاب عکس صمد را از روی طاقچه پایین آورد همه به طرف عکس دویدند. یکی بوسش می کرد. آن یکی نازش می کرد. زهرا با شیرین زبانی بابا بابا می گفت.برادرم دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «خدایا! صبرمان بده. خدایا! چطور طاقت بیاوریم؟! خدایا خواهرم چطور این بچه های یتیم را بزرگ کند؟!» کمی بعد همسایه ها یکی یکی از راه رسیدند. با گریه بغلم می کردند. بچه هایم را می بوسیدند. خانم دارابی که آمد، ناله ام به هوا رفت. دست هایش را توی هوا تکان می داد و با حالت مویه و عزاداری می گفت: «جگرم را سوزاندی قدم خانم. تو و بچه هایت آتشم زدید قدم خانم. غصه تو کبابم کرد قدم خانم.»زار زدم: «تو زودتر از همه خبر داشتی بچه هایم یتیم شدند.»خانم دارابی گریه می کرد و دست ها و سرش را تکان می داد. بنده خدا نفسش بالا نمی آمد. داشت از هوش می رفت. آن شب تا صبح پرپر زدم. همین که بچه ها می خوابیدند. می رفتم بالای سرشان و یکی یکی می بوسیدمشان و می نالیدم. طفلی ها با گریه من از خواب بیدار می شدند. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🎊اینم هدیه دهه فجر امسال🎊 💢اگه تا حالا نمی تونستید خوب از انقلاب دفاع کنید، دیگه نگران نباشید ✅هرکس خواست انقلاب را زیر سوال ببره، آدرس سایت زیر را بهش بدین و دیگه تمام https://eftekhar1357.ir ☝️همه جا منتشر کنید که یعنی همین 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
✍️ امام علی (ع) می فرماید : 🌺🍃 امـ✨ـر به معـ✨ـروف ونهی از منکر ، نه مرگی را نزدیک می کند ونه رزق و روزی انسـ✨ـانی را کاهـ✨ـش می دهد . نهج البلاغه خطبه 156 ✨ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 دختر شینا 🇮🇷 قسمت :0️⃣6️⃣2️⃣ .آن شب جگرم کباب شد. تا صبح زار زدم. گریه کردم. نالیدم و برای تنهایی بچه هایم اشک ریختم.از درون مثل یک پاره آتش بودم و از بیرون تنم یخ کرده بود. همسایه ها تا صبح مثل پروانه دورم چرخیدند و پابه پایم گریه کردند. نمی توانستم زهرا را شیر بدهم. طفلکم گرسنه بود و جیغ می کشید. همسایه ها زهرا و سمیه را بردند. فردا صبح دوست و آشنا و فامیل با چند مینی بوس از قایش آمدند؛ با چشم های سرخ و ورم کرده. دوستان صمد آمدند و گفتند: «صمد را آورده اند سپاه.» آماده شدیم و رفتیم دیدنش. صمدم را گذاشته بودند توی یک ماشین بزرگ یخچالی. با شهدای دیگر آمده بود. در ماشین را باز کردند. تابوت ها روی هم چیده شده بودند. برادرشوهرم، تیمور، کنارم ایستاده بود. گفتم: «صمد! صمد مرابیاورید.خیلی وقت است همدیگر را ندیدیم.» آقا تیمور از ماشین بالا رفت. چند تا تابوت را با کمک چند نفر دیگر پایین آورد. صمد بین آن ها نبود. آقا تیمور تابوتی راگذاشت جلوی پایم و گفت: «داداش است.»برادرها، خواهرها، پدر، مادرش و حاج آقایم دورتادور تابوت حلقه زدند. دلم می خواست شینا پیشم بود و توی بغلش گریه می کردم. این اواخر حالش خوب نبود. نمی توانست از خانه بیرون بیاید. جایی کنار صمد برای من و بچه ها نبود. ✫⇠قسمت :1️⃣6️⃣2️⃣ .نشستم پایین پایش و آرام گریه کردم و گفتم: «سهم من همیشه از تو همین قدر بود؛ آخرین نفر، آخرین نگاه.»پدرشوهر و مادرشوهرم بی تابی می کردند. از شهادت ستار فقط دو ماه گذشته بود. این دومین شهیدشان بود. برادرهای صمد تابوت را برداشتند و گذاشتند توی آمبولانس. خواستم سوار آمبولانس بشوم، نگذاشتند. اصرار کردم اجازه بدهند تا باغ بهشت پیشش بنشینم. می خواستم تنهایی با او حرف بزنم، نگذاشتند. به زور هلم دادند توی ماشین دیگری. آمبولانس حرکت می کرد و ما دنبالش. صمد جلوجلو می رفت، تندتند. ما پشت سرش بودیم، آرام و آهسته. گاهی از او دور می شدیم. گمش می کردیم. یادم نمی آید راننده چه کسی بود. گفتم: «تو را به خدا تندتر بروید. بگذارید این دم آخر سیر ببینمش.» راننده آمبولانس را گم کرد. لحظه آخر هم از هم دور بودیم. دلم تنگ بود. یک عالمه حرف نگفته داشتم. می خواستم بعد از نه سال، حرف های دلم را بزنم. می خواستم دلتنگی هایم را برایش بگویم. بگویم چه شب ها و روزها از دوری اش اشک ریختم. می خواستم بگویم آخرش بدجوری عاشقش شدم. به باغ بهشت که رسیدیم، دویدم. گفتم: «می خواهم حرف های آخرم را به او بگویم.» چه جمعیتی آمده بود. تا رسیدم، تابوت روی دست های مردم به حرکت درآمد. دنبالش دویدم. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 جهاد تبیین؛ یک فریضه قطعی و فوری 🔹 فرمان جهاد رهبر انقلاب: یک سیاست قطعی رسانه‌های معاند جمهوری اسلامی این است که واقعیتها را تحریف کنند و مشغولند. شما مطلقاً از پیشرفتها، از نقاط مثبت، نقاط قوت، مطلقاً نشانه‌ای در این مجموعه‌ی امپراتوری رسانه‌ای غرب مشاهده نمیکنید. به همین جهت است که جهاد تبیین یک فریضه قطعی و فوری است.۱۴۰۰/۱۱/۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕حجاب یعنی حیا 🔶 تبرج یعنی زنان در زمان جاهلیت سخنرانی استاد دکتر رفیعی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 دختر شینا 🇮🇷 قسمت :2️⃣6️⃣2️⃣ .دیدم تابوت آن جلو بود و منتظر نماز. ایستادم توی صف. بعد از نماز، صمد دوباره روی دست ها به حرکت درآمد. همیشه مال مردم بود. داشتند می بردندش؛ بدون غسل و کفن، با همان لباس سبز و قشنگ. گفتم: «بچه هایم را بیاورید. این ها از فردا بهانه می گیرند و بابایشان را از من می خواهند. بگذارید ببینند بابایشان رفته و دیگر برنمی گردد.»صدای گریه و ناله باغ بهشت را پر کرده بود. تابوت را زمین گذاشتند. صمد من آرام توی تابوت خوابیده بود. جلو رفتم. خدیجه و معصومه را هم با خودم بردم. من که این قدر بی تاب بودم، یک دفعه آرام شدم. یاد حرف پدرشوهرم افتادم که گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید بعد از من زینب وار زندگی کند.»کنارش نشستم. یک گلوله خورده بود روی گونه سمت چپش. ریش هایش خونی شده بود. بقیه بدنش سالم سالم بود. با همان لباس سبز پاسداری اش آرام و آسوده خوابیده بود. صورتش مثل آن روز که از حمام آمده بود و آن پیراهن چهارخانه سفید و آبی را پوشیده بود، قشنگ و نورانی شده بود.»می خندید و دندان های سفیدش برق می زد. کاش کسی نبود. کاش آن جمعیت گریان و سیاه پوش دور و برمان نبودند. ✫⇠قسمت :3️⃣6️⃣2️⃣ دلم می خواست خم شوم و به یاد آخرین دیدارمان پیشانی اش راببوسم. زیر لب گفتم: «خداحافظ» همین. دیگر فرصت حرف بیشتری نبود. چند نفر آمدند و صمدم را بردند. صمدی که عاشقش بودم. او را بردند و از من جدایش کردند. سنگ لحد را که گذاشتند و خاک ها را رویش ریختند، یک دفعه یخ کردم. آن پاره آتشی که از دیشب توی قلبم گر گرفته بود، خاموش شد. پاهایم بی حس شد. قلبم یخ کرد. امیدم ناامید شد. احساس کردم بین آن همه آدم، تنهای تنها هستم؛ بی یار و یاور، بی همدم و هم نفس. حس کردم یک دفعه پرت شدم توی یک دنیای دیگر، بین یک عده غریبه، بی تکیه گاه و بی اتکا. پشتم خالی شده بود. داشتم از یک بلندی می افتادم ته یک دره عمیق. کمی بعد با پنج تا بچه قد و نیم قد نشسته بودم سر خاکش. باورم نمی شد صمد آن زیر باشد؛ زیر یک خروار خاک. هر کاری کردم بگذارند کمی کنارش بنشینم، نگذاشتند. دستم را گرفتند و سوار ماشین کردند. وقتی برگشتیم، خانه پر از مهمان بود. دوستانش می آمدند. از خاطراتشان با صمد می گفتند. هیچ کس را نمی دیدم. هیچ صدایی نمی شنیدم. باورم نمی شد صمد من آن کسی باشد که آن ها می گفتند. دلم می خواست زودتر همه بروند. خانه خالی بشود. من بمانم و بچه ها. مهدی را بغل کنم. زهرا را ببوسم. موهای خدیجه را ببافم. معصومه را روی پاهایم بنشانم. در گوش سمیه لالایی بخوانم. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴⚫️لاشخورها بر جنازه مونا حیدری ماجرای قتل مونا حیدری بار دیگه لاشخورها را دور هم جمع کرده تا از این جسم بی جان، خوراک رسانه های فاسدشون را تامین کنند و از این ماجرا برای هجمه به ایران و فرهنگ اسلام بهره برداری کنند اما واقعیت ماجرا کاملا برعکس است و متهم اصلی خود اینها هستند... واقعیت ماجرا را اینجا بخوانید: https://eftekhar1357.ir/ لاشخورها-بر-جنازه-ی-مونا-حیدری 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔸شهید مهدی زین الدین : 🌹هر گاه شب جمعه را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد می‌کنند. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆