eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
682 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
❌هدف خود قالیباف نبود! 🔷ماجرای رفتن دختر آقای قالیباف و شوهرش به ترکیه، باب ماهیگیری از آب گل آلود را برای عده ای فرصت طلب باز کرد. ⁉️بنظر شما چرا باید بعضی از هموطنان برای خرید یک کالا به ترکیه بروند؟ پاسخ: برای اینکه ارزان تر بخرند و گرنه در کشور خودمان فروشگاه هایی هستند که انواع کالاهای خارجی را عرضه می کنند، کالاهایی که شاید در ترکیه هم پیدا نشود. ‼️اکنون به این فکر کنید؛ آیا واقعا این خبر صحت دارد که هدف دختر آقای قالیباف از سفر به ترکیه خرید سیسمونی بوده؟ واقعا خانواده ی آقای قالیباف در شرایطی قرار دارند که برای مثلا ۱۰ میلیون صرفه جویی در هزینه ها، راهی ترکیه شوند؟ ❎پاسخ مشخص است و خود آنها هم اعلام کرده اند هرگز برای خرید سیسمونی به ترکیه نرفته بودند، بلکه علت سفرشان همان چیزی بوده که علت سفر بسیاری دیگر از مردم به ترکیه است. ⚠️البته رفتن به ترکیه گرچه نه غیر قانونی است و نه غیر شرعی اما در شرایطی که در کشورمان افرادی هستند که نیازمند کمک مالی هستند، هیچ جایگاهی ندارد. ⁉️ولی بنظر شما اینکه رفتن دختر یکی از مسئولان نظام با شوهرش به یک سفر چند روزه ترکیه آنهم با هزینه شخصی، تبدیل به موضوع اصلی برخی رسانه ها می شود و سعی می کنند با دستمایه قرار دادن آن، تصور فساد مسئولان را به جامعه ی ما القا کنند، با چه هدفی است؟! آیا واقعاً چنین چیزی دلیل کافی بر فساد یک مسئول است؟ 🔰این ماجرا در دل خود پیام های جالبی دارد که می توانید آنها را در لینک زیر ببینید ➡️https://eftekhar1357.ir/?p=3061 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 *پاسخ مستقیم به یک انتقاد*👇🏻 ❌ *امر به معروف را به حجاب تقلیل ندهید!؟* ❌ *چرا بیشتر گیر میدن به بیحجابی؟* *اگه شماهم براتون سواله و انتقاد دارید و مشکل دارید با این قضیه،پاسخ رو ببینید👆* (کلیپ دوقسمتی و کوتاهه) قسمت ۲
🌷به یاد شهدا🌷
#پارت25 میوه‌ها را شستم و در ظرف میوه گذاشتم. همه‌ی کارهای مربوط به پذیرایی را انجام دادم و لباس من
در حال آماده شدن بودم که امیر محسن وارد اتاق شد. –میری خونه‌ی امینه؟ –آره، برم یه کمم قدم بزنم حالم بهتر بشه، داغونم. بعد کلافه روی تخت کنارش نشستم. – امیر محسن، تو بگو. واقعا من چه گناهی کردم که برای داشتن یه زندگی مستقل که حق هر آدمی هست باید اینقدر کوچیک بشم؟ این همه دعا، این همه نذر و نیاز. اصلا انگار نه انگار. به هر کی میرسم میگم برام دعا کنه، حالا اصلا من گناهکار، من آدم بد. اونا چی؟ یعنی از دعای این همه آدم خدا حتی صدای یه نفرشون رو هم نمیشنوه؟ این همه سال از زندگیم از دست رفت. –اینا لطف خداست. یعنی چی عمرت از دست رفته؟ آدمی تحت مدیرت خدا باشه، نمیشه که چیزی رو از دست بده. تازه کلی چیز به دست آوردی. حالا اگر دعات برآورده نشده همش نور شده واست ذخیره شده که وقتی بری اون دنیا کلی به دردت می‌خوره. تو همش در حال به دست آوردن هستی. خیلیها مثل تو بودن و هستن و خواهند بود. قرار نیست تو هر چی از خدا خواستی که بزاره کف دستت، اونم چون مثلا به همه داده باید به تو هم بده، تو فقط دعات رو بکن دیگه دادن ندادنش رو بزار به عهده‌ی خودش. با این حرفش یک لحظه یاد چشم‌هایش افتادم. من تا به حال ندیده بودم که امیر محسن حتی یک بار به خاطر شرایطش از خدا گله کند یا از خودش ضعف نشان بدهد. امیر محسن دستش را روی تخت سُر داد و دستم را پیدا کرد. شروع به نوازشش کرد و گفت: –اصلا تا حالا فکر کردی برای چی آفریده شدی؟ اخم کردم. –برای این که بدبختی بکشیم بعد اون دنیا آیا بریم بهشت یا نریم. امیر محسن لبخند زد. –نه اتفاقا، ما آفریده شدیم که از زندگیمون لذت ببریم. حالا نمی‌دونم تو چرا نمی‌خوای از زندگیت استفاده کنی و چسبیدی به چیزی که شاید خدا فعلا یا هیچ‌وقت بهت نده. اُسوه یقه‌ی هیچ کس رو نگیر حتی خدا. یادته اون موقع که تازه دانشگاه رفته بودی بهت گفتم دختر باید زود ازدواج کنه، گفتی نه فعلا میخوام جوونی کنم. خدا جوونی کردن رو دوست نداره. خدا میگه درست لذت ببر، میخواد راه درست لذت بردن رو بهمون نشون بده، ولی خب گاهی ماها گیراییمون خیلی پایینه، کند ذهنیم، واسه همین خدا بارها ازمون امتحان میگیره تا بالاخره قبول شیم. –نه بابا جوونی چیه، اون موقع‌ها فکر رامین نمیذاشت به ازدواج با کس دیگه فکر کنم اونم که جا زد. – یعنی حق انتخاب نداشتی؟ تو می‌تونستی بهش بگی اگه تو نمی‌تونی خانوادت رو راضی کنی، منم نمی‌تونم فرصتهام رو از دست بدم. میدونم حرفم تلخه، ولی الانم مقصر دونستن اون اشتباهه. حق به جانب گفتم: – به فرض که من فرصتهام رو از دست دادم و اصلا جوونی کردم. پس اون دوستم چی که میگه تا حالا یه خواستگارم نداشته. ازدواج کردن حق هر کسیه، خدا این حق رو از ما دریغ کرده. –کدوم دوستت؟ صدف خانم؟ –نه، صدف خواستگار زیاد داره. فرشته رو میگم. یکی از دوستهای هم دانشگاهیم بود. –حتی اگه خواستگاری هم نباشه، در حال حاضر چه تو چه اون دارید بدبخت بودن رو انتخاب می‌کنید. وقتی شادی هست، امید و شکر خدا هست چرا ناامیدی و بدبختی رو انتخاب می‌کنید؟ اگه خدا حق ازدواج رو از شما گرفته پس اون کسی که با نقص عضو به دنیا میاد چی بگه؟ یا اون جانبازی که از شانزده سالگی روی تخت افتاده و چشمش فقط سقف رو می‌بینه چی بگه؟ پس یعنی خدا حق راه رفتن دیدن، شنیدن و غیره رو از اونا گرفته و بهشون ظلم کرده؟ دعاشون رو نمی‌شنوه؟ بهشون اهمیت نمیده؟ –وای! واقعا اونا چه‌طور زندگی میکنن؟ –کسی که بخشهای فوق عقلانیش رو فعال کنه فقدانهای زندگیش براش آرامش میاره. تازه شادتر زندگیش رو ادامه میده. این یه سیستمه، وارد سیستم که بشی اتوماتیک وار با هر فقدانی اصلا آرامشت بهم نمی‌خوره. بعد بلند شد و خودش را به کنار پنجره رساند و به آسمان زل زد. به تاج تخت تکیه دادم. "امیر محسن معمولا زیاد از پشت پنجره آسمان را نگاه می‌کند، جوری که انگار چیزی می‌بیند. " –یه وقتایی خدا یه چیزایی رو بهمون نمیده به هزار و یک دلیل. این که چرا نمیده اصلا مهم نیست. مهم اینه که یه چیزایی از ما پیش خودش نگه داشته، این خیلی با ارزشه اُسوه، این باعث افتخار هر بنده‌ایی باید باشه. چون ما رو لایق دونسته و یه چیزی از ما گرفته، با این جز و فزع ممکنه بهش بر بخوره و دیگه نخواد و پرت کن رومون و بگه بگیرش تو لایق نبودی. نگران چیزایی که ازمون گرفته نباش بهترش رو پسمون میده. خدا اونقدر با محبته که برای تحمل سختی تمام انتخابهای اشتباهمون بهمون اجر میده. آهی کشیدم و گفتم: –چرا محبتهای خدا اینجوریه؟ فقط در حال دق دادن ملته. –خدا که آدمیزاد نیست محبتهای آنی داشته باشه. لبخند رضایت بخشی زد و ادامه داد: –محبتهاش همیشگی و طولانیه، اون هر لحظه به بنده‌هاش محبت می‌کنه، هر لحظه. فقط باید با چشم باز نگاه کرد.
«انتظار يعنے؛ حرڪت ، انتظار يعنے؛ ايثار، يعني خون؛ انتظار يعنے؛ ادامہ دادن راه شهيدان، انتظار براے اين است ڪہ انسان در سكون آب گنديده نباشد، انتظار خيمہ‌ے خروشان است و درياے مواج» ●ولادت: ۱۳۳۲/۱۰/۱۶ ●شهادت: ۱۳۶۶/۲/۲ ●محل شهادت:ارتفاعات ماووت عملیات کربلای ۱۰ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
📌موسوی بانی سنگین‌‌ترین تحریم تاریخ علیه ایران 🔹زمانی‌که اوباما رئیس‌جمهور شد دستش را به سمت ایران دراز کرد و خواهان تعامل با ایران شد. اما چند هفته بعد با شروع اردوکشی خیابانی «موسوی»، کاخ سفید استراتژی تعامل با تهران را به فشار بر تهران تغییر داد. 🔹تیم سیاست خارجی آمریکا قطعنامه ۱۹۲۹ را در سالگرد فتنه موسوی و با اجماع جهانی به تصویب رساند. در سایه این قطعنامه سنگین‌ترین تحریم تاریخ علیه ایران اعمال شد. کلینتون همان زمان گفت که این قطعنامه در حمایت از جنبش سبز صادر شده است. 🔹اما حصر موسوی به‌دلیل وقایع سال ۸۸ و تحریم‌ها نبود. ماجرا به فتنه دوم بازمی‌گردد؛ تظاهرات در همبستگی با انقلاب‌های عربی! جانشین وقت اطلاعات سپاه درباره آن می‌گوید: «۲۵ بهمن ۸۹ حدود ۵ هزار نفر در میدان انقلاب تهران جمع شدند و درگیری به‌وجود آوردند. فردایش سران فتنه اطلاعیه دادند و نظام را فاسد اعلام کردند». پس از این شورای‌عالی امنیت ملی رای به حصر موسوی و کروبی داد. http://fna.ir/6p4u4 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌷به یاد شهدا🌷
#پارت26 در حال آماده شدن بودم که امیر محسن وارد اتاق شد. –میری خونه‌ی امینه؟ –آره، برم یه کمم قدم بز
با دستهایم سرم را گرفتم: –گاهی واقعا احساس افسردگی میکنم. امیر محسن لبخند زد. – افسردگی بیماری شیطانیه اصلا اسمش رو هم نیار. –وا مگه میشه آدم هیچ وقت ناراحت نباشه. –ناراحتی با افسردگی فرق می‌کنه. بعضی ناراحتیا شیطانی هستن نه همشون. –حالا من از کجا تشخیص بدم. –ببین حزن و اندوهی که انرژی انسان رو می‌گیره و ناامیدش میکنه و انسان رو بی‌خاصیت میکنه وَ تبدیلش می‌کنه به یه آدم غرغروی پرتوقع، اون شیطانیه و آخرش هم میشه همون افسردگی، مثلا چشم و هم چشمی، حسادت و... ولی غم و ناراحتی که انسان رو تلاشگر میکنه. باعث حرکت انسان میشه و حتی یه عاملی میشه که انسان جریان ساز میشه، اون میشه غم و اندوه الهی. مثلا ناراحتی از این که جایی سیل و زلزله امده سعی می‌کنی کمک کنی. ناراحتی از این که مثلا تو درس پیشرفت نکردی تلاشت رو بیشتر می‌کنی. یا از درد کشیدن هم نوع خودت ناراحتی کمکش می‌کنی. این ناراحتیها وقتی تلاش برای رفعش انجام میدی به شادی تبدیل میشه. شادی از جنس واقعیت. –آخه گاهی دست من نیست این احساس تنهاییه باعث میشه ناراحت باشم. –فکر کن افسردگی هم گرفتی، اونقدر که کارت به مصرف دارو هم رسید خب بعدش چی؟ مشکلت حل میشه؟ بعد به طرفم آمد. – بعدشم منشا افسردگی تنهایی نیست. چون انسانها تنها نیستن. –پس چیه؟ –ندیدن خدا... –وا امیر محسن. من که ... –آره میدونم که واجباتت رو انجام میدی. ولی این همه چیز نیست. فکر نکن چون واجباتت رو انجام میدی دیگه همه چی حله باید بهترین زندگی رو داشته باشی. فکر می‌کنی کسی که شونزده بار پای پیاده رفته مکه و از شدت عبادت زانوهاش و پیشانیش پینه بسته میتونسته امام حسین (ع) رو بکشه. شمر یه مناجاتهایی با خدا داره که اگه بخونی نمیتونی گریه نکنی. با دهان باز گفتم: –آخه چطوری میشه که همچین آدمی دست به این کار میزنه؟ –به خاطر دنیا، همین دنیایی که صبح تا شب همه‌ی ما حرصش رو می‌خوریم. می‌دونستی شمر آدم فوق‌العاده شکمویی بوده و پول براش خیلی مهم بوده. چون می‌دونست با پوله که میشه شکم‌چرانی کرد. ولی نمی‌دونست دو دوست در یک دل نمی‌گنجد. به کنترل نفس و ایثار و گذشت هم احتمالا اعتقادی نداشته. نمازهاش رشدش نداده فقط نوک زدن به زمین بوده. یا همون شیطان این همه سال عبادت کرد آخرش نتونست از یه امتحان خدا قبول بشه. البته اگه شیطان می‌دونست که گِلی که خدا گفته بهش سجده کن انسانی با این اُبهت میشه احتمالا بهش سجده می‌کرد. ولی خدا هم سوالارو می‌پیچونه، دیگه نگفته بود این انسان ملکوتش از تو بالاتره فکر نکنی تو بالاتری ها که غرور بگیرتت. –یعنی انسان اینقدر مقام بالایی داره؟ –خیلی زیاد. نمونه‌ی کاملش حضرت علی (ع) هست. اگر حضرت علی رو در مقابل شیطان قرار میداد احتمال زیاد شیطان بهش سجده می‌کرد. ولی خدا یه گِل رو گذاشت و به شیطان دستور داد که سجده کنه و بعدش اون اتفاقات افتاد. خدا اینجوریه، نوچی کردم. –خدا هم سوالارو کنکوری می‌کنه‌ها. خندید. – پس براش گردن کلفتی نکن. بعضی سوالهایی که از سرنوشتمون تو زندگی برامون پیش میاد. جوابش سالها پرس و جوست. سالها تلاش. سالها رفت و آمد تو حریم خودت و خدا، تازه بعد از این همه شاید جوابش رو پیدا کنی بستگی به عقل هر کسی داره. شیطان هم پرسید چرا سجده کنم من از آدم برترم. ولی تو نگو. فقط بگو چشم. این چشم رو از الان بگو تو ذهنت ملکه بشه که فردا پس فردا ازدواجم کردی زیاد برات کارایی داره و حسابی کار راه اندازه. وگرنه، باور کن تو شوهرم کنی بچه‌دارم بشی مشکلت حل نمیشه. تازه اون موقع احتمال افسردگی گرفتنت خیلی زیادتره، با هر تشر و دعوای شوهرت فکر می‌کنی بدبخت‌ترین آدم روی زمینی. چون توجهت به نقص‌هاست. به هر چیزی زیاد توجه کنی منشا زندگیت همون میشه. حواست باشه توجهت مدام دنبال چیه. تو دنبال افسردگی باشی در هر شرایطی بهش مبتلا میشی. آدما دنبال هر چیزی باشن بهش میرسن. –حرفت رو قبول دارم. ولی چطوری بهش توجه نکنم؟ نمیشه خیلی سخته. دوباره کنارم نشست. –ماجرای گوهر شاد رو می‌دونی؟ –آره یه چیزایی شنیدم. یه پسره عاشق گوهرشاد میشه. –درسته، چهل روز گذشت و اون پسر کلا عشقش رو فراموش کرد. فکر می‌کنی چطوری تونست؟ –لابد چون تو اون چهل روز تمام توجهش رو گذاشته بود روی همون عبادتش. –چون هدف انسان اصلا این جور چیزا نیست. اون عبادت وسیله‌ایی شد که اون جوون دوباره تو مسیر هدف بیوفته. ازدواج چیز خوبیه، یه وسیله هست برای رسیدن به هدف اصلی. ولی حالا اگر محیا نشد قرار نیست کسی از هدف اصلیش به بیراهه بره. ما باید در هر شرایطی که هستیم به راهمون ادامه بدیم. با بغض گفتم: –ولی خیلی سخته. –معلومه که بدون ابزار سخت تره و زحمت بیشتری داره. خدا هم به اندازه همون سختی که آدمها تحمل می‌کنن بهشون رزق میده. تو نگران سختیهایی که میکشی نباش، همش صدها برابر جبران میشه.
😊 لبخند شهدایی 😊 🧐نماز قضا خوردن دو سه روز پیاده‌روی با آن وضع آب و غذا، صدای همه را در آورده بود.😩 بدتر از همه شوخی‌های بی‌مزه بعضی از دوستان بود.☹️ می‌گفتند: کی خیلی گرسنه است؟😃 هیچ کس حال جواب دادن نداشت. 😖 آن وقت توضیح می‌دادند: فعلاً برادران اگر نماز قضا (غذا) دارند همان را بخورند تا بعد ببینیم چه دستور می‌رسد؟😉😆😁😕😐 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
این دنیا ، دنیای آزمایش است ...و همه میدانیم که هیچکدام ماندگارنیستیم و همگی خواهیم رفت .فقط باید مواظب باشیم پرونده ما سفید باشد... 📎جانشین تیپ ۳۳ المهدی 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۵/۶/۱۲ فسا ، شیراز ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۶ شرق‌دجله ، عملیات بدر 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽ ❌متن شایعه👇 طبق آمار صندوق بین المللی پول،‌ ایران از نظر فرار مغزها در بین 91 كشوردر حال توسعه و توسعه نیافته مقام اول را كسب كردهاست, این درحالیست که بیش از 90 درصدشان بازنمیگردند ✅پاسخ به شایعه👇 ‼️واقعیت مهاجرت ایران چیست🤔 👈عده ای معاند از ابتدای پیروزی انقلاب دشمنی خود را با این نظام نو پا آغاز کردند و در این راستا برای سیاهنمائی از گفتن هیچ دروغی🤥 و از دست زدن به هر عملی علیه مملکت ابائی نداشته و ندارند. ‼️مواضع این طیف مشخص است اما چیزی که تأمل برانگیز است زودباوری یا همان کم بود سواد رسانه ای مخاطبین است که دروغهای این جماعت را باور میکنند.😕 🔆بشر در طول تاریخ برای بهبود شرایط زندگی دست به مهاجرت✈️ زده است امروزه در دنیا انواع مهاجرتها صورت میگیرد. اما نوعاً علت مهاجرتها در ایران یا برای رسیدن به شرایط اقتصادی💵 بهتر است که این موضوع تا حدودی ریشه در تحریمهای🚧 ناجوانمردانه چهل ساله علیه کشورمان دارد یا عده ای برای تحصیل و رسیدن به شرایط علمی📕 بهتر است که موضوع اخیر در مورد همه کشورها از جمله چین و روسیه و هند نیز صدق میکند. https://b2n.ir/g48004 🔆به گزارش سایت اطلاع رسانی تابناک به نقل از مشاور ریاست ستاد نخبگان و اقتصاد دانش بنیان ( بالاترین مقام مطلع در این مورد ) در بین کشورهای مهاجرفرست ایران رتبه ۵۴ را در دنیا دارد نه اول ‼️( چنانکه در این تصویر ادعا میشود). ‼️و در صندوق بین المللی پول این آمار مورد ادعا وجود ندارد. https://b2n.ir/p52345 🔆بر اساس گزارش خبرگزاری تسنیم در حال حاضر حدود ۶۰ هزار دانشجوی ایرانی خارج از کشور به تحصیل اشتغال دارند و ۴۵ هزار دانشجوی خارجی در ایران مشغول به تحصیل هستند. 💠بنابراین موضوع مهاجرت نخبگان یک سویه نیست. و با تفاوت کمی میشود گفت تبادل نخبگان علمی در ایران سر به سر است. https://b2n.ir/b39253 ------------------------ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
28 در دلم فکر کردم من چقدر طلبکارانه با خدا حرف میزدم.امیر محسن از جایش بلند شد. –تا تو آماده بشی من زنگ میزنم ماشین بیاد.حرفهایش مثل همیشه آرامم کرد. –ممنون داداشی. میگم حواست به مامان باشه‌ها، ناراحت نشه من میرم خونه‌ی امینه؟همانطور که دستهایش را جلویش گرفته بود تا به چیزی برخورد نکند لبخند زد و گفت: –خیالت راحت، باهاش حرف میزنم. جورتو رو امشب باید من بکشما. –ظرفها‌رو میگی؟ جوابی نداد و از اتاق بیرون رفت.از حرفهای برادرم شرمنده شدم. نگاهم را به سقف دوختم."خدایا میدونم خیلی بد باهات حرف زدم، ببخشید. فقط خدایا، تو رو خدا دیگه امتحان نهاییش نکن من شاگرد زرنگی نیستم. از همین امتحانات میان ترمی، کلاسی، یا از اون امتحاناتی که میگیرن تو نمره اصلی تاثیر نمیدن، فقط واسه اینه که ما درس بخونیم، از اونا بگیر."صدای امیر محسن باعث شد با عجله کیفم را بردارم و راه بیفتم. –اُسوه الان ماشین میاد. برو پایین. از آسانسور که بیرون آمدم پدرم را دیدم که جلوی در ورودی خانه‌ی همسایه‌ی طبقه‌ی هم کف ایستاده و با شوهر پری خانم صحبت می‌کرد. با دیدن من نایلونی که دستش بود را فوری به همسایه داد و خداحافظی کرد."خدایا بازم گوشت؟"پدر هم برایشان گوشت خریده بود. امیدوارم پری خانم را به جرم محتکر گوشت دستگیرش نکنند.با چشم‌های گرد شده سرم را بلند کردم تا با خدا اختلاطی کنم، ولی یاد حرفهای امیر محسن افتادم و فقط گفتم""چقدر هوا خوبه" –دخترم هوا تاریک شده، کجا میری؟ صدای پدر باعث شد، نگاهم را به طرفش سُر بدهم. –سلام آقا‌جان، میرم خونه‌ی امینه. –علیک‌السلام. پس صبر کن برسونمت. –نه آقا جان شما خسته‌اید تازه از راه رسیدید. امیرمحسن زنگ زده ماشین بیاد. سویچ را طرفم گرفت. –ماشین رو ردش کن بره، بیا با ماشین خودمون برو. دستش را بوسیدم و خودم را لوس کردم. –عاشقتم آقا جان. سوئچ باشه پیش خودتون. چون شب برنمی‌گردم، صبح شما می‌خواهید برید رستوران آلاخون والاخون میشید. من صبحم از همونجا میرم سرکار. فکری کرد. –آره صبح زود میخوام برم دنبال گوشت.حالا چرا میخوای شب بمونی‌؟ آخه آریا همیشه میگه، خاله میای خونمون شبم بمون. گفتم حالا این دفعه بمونم دیگه.نگاهش دقیق شد. –با مامانت حرفت شده؟ چشمکی زدم و با لبخند گفتم: –دارم میرم که حرفم نشه. پدر همراهم تا کوچه آمد و گفت: –آقا جان حواست به مادرت باشه، اگر حرفی میزنه چیزی تو دلش نیست. اون اخلاقشه. باهاش مداراکن جای دوری نمیره. اگر حرفی میزنه که ناراحت میشی مواظب زبونت باش یه وقت حرفی نزنی دلش بشکنه.سرم را پایین انداختم. –آقا جان گاهی حرفی که میزنم دست خودم نیست. –دخترم گاهی یک کلمه عاقبت آدم رو زیرو رو میکنه. زبونت رو با مامانت صاف کن دلتم باهاش صاف میشه. –من دلم باهاش صافه آقا جان. –انشاالله دخترم. زبون که خوب تربیت بشه دیگه دل خودش زلال میشه. سردرگم نگاهش کردم.لبخند زد و حرف را عوض کرد. –من همیشه افتخار می‌کنم که دختری مثل تو دارم.بعد یک کُپه پول از جیبش بیرون کشید و نگاهش کرد و به طرفم گرفت: –فکر نکنم بشه باهاش براشون یه کیلو گوشت بگیری. الان کارتم خالیه حالا با همین یه چیزی براشون بگیر. –خب خودم می‌خرم آقا‌جان شما چرا؟ –تو از طرف خودت یه چیز دیگه بخر. چند ماهه بهشون سر نزدم. درآمدشوهرش کفاف زندگیشون رو نمیده. امینه هم که با قناعت میونه‌ی خوبی نداره.یادت باشه آقا جان، هیچ وقت خونه‌ی خواهرت دست خالی نری. هر چی باشه تو خواهر بزرگی. –دستت درد نکنه آقاجان. میرم پروتئنی چیزای دیگه براشون می‌گیرم. –عاقبت بخیر باشی دخترم.پدر آنقدر آنجا ایستاد تا من سوار ماشین شدم و در پیچ کوچه گم شدم.
🌸دوام زیبایے🌸 💠صادق آل محمد (ع) : حجاب زن برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر می باشد* آری قطعاً خالق مهربانمان💝 از آن‌ها که ادعای دروغین دل سوزاندن برای آزادی ، آرامش و حفظ زیبایی‌های تو را دارند بیشتر حواسش به تو است❣️ خداوند، خیرخواه توست بانو❣️ 💠امام على (ع) : پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست .** * (المستدرک، ج5) **غرر الحکم(5820) 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ⛔️شبهه اول مسلمانان روزه میگیرن تا حال فقرا رو درک کنن،خب بجاش برن به فقرا کمک کنن ⛔️شبهه دوم:روزه دار نمیتونه گرسنه رو درک کنه چون به افطار ایمان داره ❇️پاسخ رو ببینید 👆👆 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*امربه معروف و نهی از منکر مثل بارونه*😉 *نشرحداکثری* 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔹 بار اول که خیره شدم تو صورتش وقتی بود که انگشتر فیروزه شوکردم دستش سر سفره ی عقد. نذر کرده بودم قبل ازدواج ،به هیچ کدوم از خواستگارام نگاه نکنم تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه. 🔸حالا اون شده بود جواب مناجاتای من، مثل رویاهای بچگیم بود. با چشایی درشت و مهربون و مشکی هر عیدی که میشد، میگفت بریم النگویی، انگشتری، چیزی بگیرم برات. 🔹میگفتم: بیشتر از این زمینگیرم نکن چشات به قدر کافی بال و پرمو بسته. عاشق کشی، دیوانه کردن مردم آزاری، یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی؟؟میخندید و مجنونم میکرد... 🔹دلش دختر میخواستدختری که تو سه سالگی،با شیرین زبونی صداش کنه، بابا یه روز با یه جعبه شیرینی اومد خونه سلام کرد و نشست کنارم دخترش به تکون تکون افتاد. 🔸مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده لبخندی کنج لباش نشست. از همون لبخندای مست کننده اش.یه شیرینی گذاشت دهنم گفتم: "خیره ان شاءالله... 🔹گفت: وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم اشکام بود که بی اختیار میریخت "خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟" نمی خواست مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه. ولی نتونست جلو بغضشو بگیره. 🔸گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن، اون جونورا، به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان باردارمونو میدریدن؟!میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن..؟ 🔹گفتم: میدونم ولی تو این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این مهربونیتو بدونه ؟باز مست شدم از لبخندش. گفت: لطف این کار تو همینه. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما حتما این کلیپ رو تا اخر ببنید 🔹آیا بازم میگید تاثیر نداره 🔹آیا هنوز میگید نمی‌دونم میزنن، میکشن این حرفا؟ 🔹آیا بازم میگید از دین زده میشن؟ ▪️بی تفاوت بودن بسه ▪️از زیر تکلیف در رفتن بسه ▪️به خودمون بیایم ، تا کی میخایم در برابر گناه و نافرمانی خدا کوتاه بیایم 😔 ... الان دیگه وقتشه ... بسه هر چی سکوت کردیم الان وقتشه واجب شرعیمون (امر به معروف و نهی از منکر) رو * و بهش عمل کنیم 🤝🏻* 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔵رتبه معنویت مردم ایران ⁉️بنظر شما میزان گرایش مردم ایران به معنویات چقدر است؟! ⁉️بزرگترین بنای مذهبی جهان در کدام کشور است؟ ⁉️بیشترین استقبال از یک مراسم معنوی در جهان در کدام کشور است؟ ⁉️مردمی ترین مراسمات معنوی جهان در کدام کشور برگزار می شود؟ ✋پاسخ همه ی سوالات بالا فقط یک کلمه است: 🇮🇷ایران 🔻در لینک زیر تصاویر مربوط به پاسخ سوالات بالا را ببینید👇 🔘https://eftekhar1357.ir/?p=3148 👌نشر دهید تا تصور نادرستی که در ذهن برخی مردم شکل گرفته، اصلاح شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دانشمندی که به خاطر روشنگری شهید شد 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 افسوس که این فرصت کوتاه گذشت عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت یاد شب قدر و چشمۀ فیض به‌خیر تا چشم به هم زدیم این ماه گذشت 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ♦️سوال: رفتن به قبرستان برای اموات چه فایده ای دارد، در حالی که می‌توان از راه دور فاتحه خواند؟ ❇️پاسخ: استاد محمدی
19.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ چرا علیرغم محاسبات دقیق نجومی در برخی مواقع هلال ماه قمری دیده نمیشود؟ پاسخی به برخی شبهه افکنی های عناصر ضد دین یا وهابی درباره رویت هلال ماه و اختلاف اعلام در عربستان و ایران
🕰 زنگ واحد خانه‌ی خواهرم را که زدم چند دقیقه‌ایی طول کشید تا بالاخره در باز شد.امینه تلفن به دست استفهامی نگاهم کرد ولبخند زوری زد و گفت: –بیا تو، چرا خبر ندادی؟ بعد به کسی که پشت خط بودگفت: –رها جان حالا بهت خبر میدم میام یا نه، بعد تلفن را قطع کرد.وارد خانه شدم و گفتم: –اصلا یادم نبود. راست میگیا اگه خونه نبودی چی؟ –در را بست و گفت: –به خاطر اون نمیگم. حداقل خونه رو مرتب می‌کردم. –ای بابا ما که این حرفها رو با هم نداریم. سرکی به آشپزخانه کشیدم. سینک پر از ظرف نشسته بود. روی کانتر آشپز‌خانه که اصلا جای سوزن انداختن نبود. برای بسته‌های خرید روی کانتر جایی باز کردم و گفتم: –شام چی دارید؟امینه با لبخند به چیزهایی که خریده بودم نگاه کرد. –هنوز هیچی درست نکردم. –پس دیگه کی میخوای درست کنی، الان شوهرت میاد. نایلونی را دستش دادم. –جوجه آمادست. میخوای همین رو بزار تو فر، راحت‌تره.بعد نگاهی به سالن و روی مبلها انداختم. –اینجا چه خبره امینه؟ به قول مامان سگ میزنه گربه می‌رقصه.امینه چند تا از وسایلی که روی کانتر بود را برداشت و گفت: –کار کردن تو خونه انگیزه میخواد که من ندارم.پوفی کردم و سرم را تکان دادم. –آریا کجاست؟ –داره اتاقش رو مرتب می‌کنه. به طرف اتاق آریا رفتم.کشوی کمدش را باز کرده بود هر چه لباس روی زمین بود می‌ریخت داخلش. با دیدن من فوری کشو را بست و سلام کرد. –سلام خاله جان. عزیزم چرا اینجوری جمع میکنی؟ –آخه مامان گفت زود جمع کنم شما نبینید.لبخند زدم. –اگه آیفن تصویری نبود چیکار می‌کردی؟ بریز بیرون با هم جمع کنیم. نیم ساعتی طول کشید تا اتاق آریا مرتب شد. در این مدت هم صدای ظرف شستن و جمع و جور کردن امینه می‌آمد. به آشپزخانه رفتم و گفتم: –شاید به جای من شوهرت بود، با این وضع خونه می‌خواستی پیشوازش بری؟ پوزخند زد. –پیشواز؟ مگه از کجا امده؟ –بالاخره اینجوری خونه رو ببینه ناراحت میشه. –زیادی تحت تاثیری‌ها اُسوه، البته حقم داری، باید شوهر کنی تا از این خیالات بیای بیرون. – خوشحال و راضی کردن شوهر خیالاته؟ دستمالش را محکم‌تر روی سطح اجاق گاز کشید. –مگه اون به ناراحتیهای من اهمیت میده؟ که منم... حالا ولش کن، بگو ببینم چی شده بی‌خبر اینورا امدی؟ راه گم کردی؟ راستی خواستگارا امدن؟نگاهی به دستمالش انداختم. –اون اجاق سیم ظرفشویی می‌خواد مگه این دستمال او جرمارو می‌تونه پاک کنه؟بعد نگاهی به کف سالن انداختم. –هنوز فر رو روشن نکردی؟ –گاز رو تمیز کنم بعد. –تو شام رو درست کن منم برم جارو برقی بکشم بعدا با هم حرف می‌زنیم. خیلی طول کشید تا خانه شد دسته‌ی گل. امینه شامش آماده شده بود. خودش را روی مبل رها کرد. –چقدر خسته شدم. خیلی وقت بود اینقدر کار نکرده بودم. ولی چقدر خونه تمیز شدا. –پاشو لباست رو عوض کن، یه کم هم به خودت برس، الان شوهرت میادا. –نگو اُسوه، اصلا حسش نیست. –یعنی چی؟ تو اون روز جلو خواستگار من کلی آرایش کرده بودی اونوقت جلو شوهر خودت...فوری بلند شد. –خیلی خب بابا رفتم. همین که حسن آقا زنگ آپارتمان را زد امینه را وادار کردم که به پیشوازش برود.حسن آقا با دیدن ظاهر امینه با تردید نگاهش کرد. وقتی وارد خانه شد و همه جا را مرتب دید لبهایش کش آمد و گفت: –چقدر همه جا تمیز شده. من از آشپزخانه بیرون آمدم و سلام کردم. با خنده گفت: –آهان پس این تغییر تحولات به خاطر امدن توئه، گفتم من از این شانسا ندارما. امینه حرصی وارد آشپزخانه شد. حسن آقا به اتاق رفت تا لباسش را عوض کند. امینه رو به من در حالی که دندانهایش را به هم می‌سایید گفت: –دیدی گفتم، این اصلا متوجه زحمت من نمیشه، میگه به خاطر تو... –عه امینه ول کن دیگه. توام که چقدر ناز نازی هستی، زود بهت برمی‌خوره. بعد زیر گوشش آرام گفتم: –خودمونیما همچین بیراهم نگفتا،خندیدم و ادامه دادم: –میگم امینه، حسن آقا وقتی دیدتت گل از گلش شکفتا، دلم براش سوخت. تو رو خدا یه کم به دل اون باش.امینه نفس عمیقی کشید. –نمی‌دونم چرا اصلا حال و حوصله ندارم. میگم نمیشه هر روز بیای کمکم با هم کارهارو انجام بدیم؟ اینجوری آدم شارژ میشه. تنهایی نمی‌تونم. –یه بار مامان به بابا گفت تو خونه حوصلم سر میره، آقاجان گفت خانم تمام عالم دارن باهات حرف میزنن مگه غافلی که حوصلت سر میره. توام که همش با این رها خانم می‌گردی چرا بی‌حوصله‌ایی؟ –نه بابا، میریم یه گوشه می‌شینیم از بدبختیامون می‌گیم.حرفش مرا یاد جوکی انداخت و پقی زدم زیر خنده. –چیه؟ بدبختی ‌ما خنده داره. – یاد حرف امیر محسن افتادم. –چه حرفی؟ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
●حسين در كردستان فرمانده‌ي محور دزلي بود، هميشه كومله‌ها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربه‌هاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند. يك روز سر راه حسين كمين گذاشتند. او پياده بود، وقتي متوجه كمين كومله‌ها شد، سريع روي زمين دراز كشيد و سينه خيز و خيلي آهسته خودش را به پشت كمين كشيد و فردي را كه در كمينش بود به اسارت درمي‌آورد. ●و به او گفت : حالا من با تو چكار كنم؟ كومله در جواب گفت : نمي‌دانم، من اسير شما هستم. حسين گفت: اگر من اسير بودم،‌با من چه مي‌كردي؟ كومله گفت:«تو را تحويل دوستانم مي دادم و بيست هزار تومان جايزه مي‌گرفتم. حسين گفت:«اما من تو را آزاد مي‌كنم. سپس اسلحه او را گرفته و آزادش كرد. آن شخص، فرداي آن روز حدود سي نفر از كومله‌ها را پيش حسين آورد و تسليم كرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلي شدند. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دختر شهید مدافع حرم بعد از شهادت پدرش بی‌حجاب و با خدا قهر کرده بود اما وقتی خواب پدرش را میبینید زندگی او متحول می‌شود شهید گردان فاطمیون، بسم الله جعفری
22.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبهه کارشناس وهابی: ۶۶۰۰ آیه توی قرآن اومده چرا اسم حضرت علی(ع) یکبار هم توی قرآن نیومده؟؟ ✅ شش پاسخ به این شبهه در فیلم بالا 🎙حجت‌الاسلام جودکی ⛔️چرا نام امیرالمومنین در قرآن نیامده ⛔️چرا در قرآن اسمی از نیست تا به همه شبهات پاسخ داده شود 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
. مردان خــدا چہ با صفــا می‌روند دلبــــاختہ در راه خـدا می‌رونــد گویے کہ رسیده حڪم آزادیشــان خندان لب و با میل و رضا می‌روند 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⁉️آیا رئیسی به فکر گرانی ها هست؟ ❓چرا هنوز گرانی های آزار دهنده وجود دارد؟ 💢این سوال بسیاری از مردم است و عده ای هم با دستمایه قرار دادن تداوم گرانی های افسار گسیخته، دولت جدید را به شدت مواخذه می کنند. 🔰برای یافتن پاسخ این سوال باید تصویر درستی از اقتصاد کشورمان داشته باشیم. ⚙️اقتصاد یک کشور مثل هزاران چرخ دنده است که باهم درگیر هستند و درکنار هم می چرخند. هر کدام که درست نچرخد حرکت بقیه را هم تحت تاثیر قرار می دهد. 🅾️کل این مجموعه را می شود به چیزی شبیه به یک اتومبیل تشبیه کرد که در مسیری در حال حرکت است. حال تصور کنید در اثر خطای راننده این خودرو وارد یک شیب خطرناک شود و با سرعتی غیر قابل کنترل به سمت پایین حرکت کند، این وضعیت اقتصاد ایران است که طی سالهای ۹۷ تا ۱۴۰۰ تورم آن به بیش از ۴۰ درصد رسید. ♦️تعویض دولت در سال ۱۴۰۰ مثل عوض شدن راننده است درحالیکه خودرو در حال رفتن به ته دره است. اکنون راننده جدید باید چکار کند؟ آیا می شود به یکباره ترمز گرفت؟ ترمز گرفتن در چنین شرایطی یعنی خارج شدن کامل کنترل اتومبیل از دست راننده. ✅در این شرایط راننده باید مرحله به مرحله دنده را کم کند و آرام آرام شتاب اتومبیل را بگیرد. این یک اقدام لحظه ای نیست و مسافران اتومبیل هم باید با حفظ آرامش اجازه دهند راننده با تمرکز اقدام درست را انجام دهد. 🔵و این همان سیاستی است که دولت جدید اتخاذ کرده و با کم کردن کسری بودجه و عدم استقراض از بانک مرکزی آرام آرام شتاب تورم را می گیرد. 📉شاید سه تا چهار سال طول بکشد تا وضعیت به آرامش قبل باز گردد. ✅صندوق بین المللی پول در آخرین پیش بینی خود از اقتصاد ایران اعلام کرده، طبق بررسی های انجام گرفته، تورم وارد سیر نزولی شده و اقتصاد ایران در مسیر رشد قرار گرفته است. ❌در این میان عده ای که همیشه سعی می کنند از آب گل آلود ماهی بگیرند، با دستمایه قرار دادن گرانی هایی که دنباله ی دومینوی چهار سال گذشته است، به شدت درحال زیر سوال بردن دولت جدیدی هستند، دولتی که در بدترین شرایط وارد عرصه مدیریت کشور شده است. ⚠️ دولت جدید قطعا نمی تواند در این شرایط، یکباره ترمز گرانی ها را بگیرد و این دومینوی چهار ساله را متوقف کند 👌اما گزارش صندوق بین المللی پول بیانگر آن است که دولت سیاست های درستی را در سطح کلان برای کنترل تورم اتخاذ کرده است. ☝️گرچه تحمل گرانی ها سخت است اما وقتی دولت درحال تلاش برای کنترل آن است، با بی صبری کردن و مطالبه گری های غیر کارشناسانه و فضا سازی علیه دولت هیچ مشکلی حل نخواهد شد. ⚠️ آنهایی که با القای بی صبری به جامعه سعی می کنند دولت را در چنین شرایطی تحت فشار قرار دهند با هر نیتی باشد، اشتباه می کنند. ✍️سایت مرکزی جهاد تبیین https://eftekhar1357.ir 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 یهو‌مےاومدمےگفت:چراشماهابیکارید؟! مےگفتیم:حاجے!نمےبینےاسلحه‌دستمونه؟! یا‌مأموریت‌هستیم‌و‌مشغولیـم.. مےگفت:نه،بیکار‌نبـاش! زبونت‌به‌ذکر‌خدا‌بچرخه‌پسر! همین‌طور‌که‌نشستے هرکارۍکه‌مےکنےذکرهم‌بگو وقتےهم‌کنار‌فرودگاه‌بغداد‌زدنش تو‌ماشینش‌کتاب‌دعا‌و‌قرآنش‌بود..(:💔 شهید‌حاج‌قاسم‌سلیمانے 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار فرهنگی آتش به اختیار در دبستان دخترانه مهدیه مشهد با اجرای سرود: «سلام فرمانده» 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🕰 بعد از شستن ظرفهای شام دور هم نشسته بودیم که حسن آقا گفت: –من اونقدر خسته‌ام که نمیتونم بشینم، صبح زودم باید برم سرکار. میرم بخوابم شب بخیر. رو به آریا گفتم: –آریا پاشو توام بخواب دیگه مگه فردا مدرسه نداری؟ –چرا خاله، نزدیک امتحاناته بچه‌ها یکی در میون میان مدرسه. حالا دیرم برم عیبی نداره. نگاهی به امینه کردم و پرسیدم: –نزدیکه امتحاناتشه اونوقت این همش تبلت دستشه؟ امینه گوشی‌اش را از روی میز برداشت و نگاه گذرایی به آریا انداخت. –پاشو برو بخواب آریا. درسهاش رو خونده. بعد با لبخند گفت: –اُسوه عکس جدید ناخنهای میترا رو دیدی؟ خیلی بامزس. سرکی به گوشی‌اش کشیدم و گفتم: –برات فرستاده؟ –نه‌بابا، تو اینستا گرامه. آرم تیم فوتبال مورد علاقش رو روی ناخنهاش درآورده و نوشته، اینم کار جدید دیزاینر ناخن عزیزم. چقدرم تحویلش گرفته. با تعجب به عکس نگاه کردم. –ای خدا ملت چقدر بی‌دَردَن. –نه‌بابا بی‌درد چیه، بدبخت با دوتا بچه طلاق گرفته. –عه، آهان این اون دوستته که پارسال می‌گفتی طلاق گرفت؟ راستی آخر معلوم نشد چرا با دوتا بچه از شوهرش طلاق گرفت؟ –می‌گفت شوهرم درکم نمیکنه. –یعنی چطوری؟ امینه فکری کرد و گفت: –مثلا یه نمونش می‌گفت بهش میگم حوصلم سر رفته پاشو بریم خیابون گردی یه بادی به سرمون بخوره و دلمون باز بشه، شوهرش می‌گفته خیابون گردی چیه؟ که چی بریم بیخودی خیابونا رو متر کنیم. من خسته‌ام. بعد صدایش را پایین آورد و لب زد"مثل حسن دیگه، همش خستس" بعد دوباره صدایش را بلند کرد یا مثلا کاشت ناخن انجام میداد، یا موهاش رو چند رنگ می‌کرد شوهرش می‌گفته من می‌ترسم چرا مثل اجنه‌ها دست و بالت رو وحشتناک می‌کنی. از جمله‌ی آخرش خنده‌ام گرفت. –خب وقتی شوهرش می‌ترسیده چه کاریه؟ –خب خودش دوست داشت دیگه. –بچه‌هاش چی شدن؟ –پیش شوهرشن دیگه. الانم انگار شوهرش میخواد زن بگیره، میترا فعال شده هی خودش رو به رنگهای مختلف در میاره عکس میندازه میزاره تو اینیستا که شاید شوهرش کوتا بیاد. –یعنی پشیمون شده؟ –اوایل خیلی می‌گفت راحت شدم و از این حرفها، با دوستاش مدام میرفت رستوران و خرید و تفریح و کلاسهای مختلف، ولی اون بار که درد و دل می‌کرد معلوم بود پشیمونه، ولی روش نمیشه برگرده، یعنی می‌ترسه شوهرش قبولش نکنه. میگه نمی‌خوام بچه‌هام زیر دست زن‌بابا بزرگ بشن. می‌گفت دارم افسردگی می‌گیرم. همانطور که عکسهای پیجش را ورق میزدم گفتم: –وا؟ پس انتظار داره شوهرش تا ابد ازدواج نکنه و به پاش بمونه‌؟ اون اگه بچه‌هاش براش مهم بودن ول نمی‌کرد بره، اونم سر این مسائل مسخره، امینه لبخند زد و گفت: –تازه فردای روزی که طلاق گرفت مهمونی گرفت. گفت جشن طلاقه. منم دعوت کرده بود. حسن اجازه نداد برم. از عکسهای که بعدا تو صفحش گذاشته بود فهمیدم بهشون خیلی خوش گذشته. گوشی را دست امینه دادم. این عکسهایی که من دیدم همش آخرت خوشبختیه، افسردگی کجا بود. خودش رو نمی‌دونم ولی کسایی که این عکسها رو ببین حتما افسرده میشه. امینه رو به آریا گفت: –تو که هنوز اینجایی. –منتطرم با خاله برم. رو به آریا گفتم: –تو برو بخواب منم الان میام. بعد از رفتن آریا گفتم: –واقعا یه وقتهایی با خودم فکر می‌کنم یعنی زندگی مشترک اینقدر سخته؟ پس این همه مشاور چه کار می‌کنن که ما اینقدر طلاق داریم. امینه گفت: –من خودم چند بار مشاور رفتم، البته وقتی به حسن گفتم اونم بیاد قبول نکرد. –خب تاثیری داشت؟ سرش را کمی کج کرد. –خب کارایی که گفت رو چند روز انجام دادم خوب بود، ولی آخه من حوصله‌اش رو ندارم. بعدشم لجم می‌گیره چرا همش من انجام بدم پس اون چی؟ اینجوری میشه که ولش می‌کنم. آهی کشیدم. –نمیدونم امینه چی شده. پای درد و دل هر کسی می‌شینی از شوهرش راضی نیست. یعنی مردا کلا نسبت به قدیم بدتر شدن؟ یا خانم‌ها یه عیب و ایرادی پیدا کردن؟ خب تو به مشاور نگفتی من یه طرفه وقتی کاری برای شوهرم انجام میدم انگیزه ندارم؟ امینه گوشی‌اش را کناری گذاشت. –چرا گفتم می‌دونی چی گفت؟ –نه؟ –گفت اولین چیزی که باید محور فکرت بشه فقط یک جملس، اونم این که منبع تغییر و رضایت خودتی و باید این رو اونقدر با خودت کار کنی که ملکه‌ی ذهنت بشه. گفت باید خودم رو عامل مشکلم بدونم. گفت انگشت اشارم باید به سمت خودم باشه. با دهان باز نگاهش ‌‌کردم. –خب این که عاملش کی هست مگه فرقی داره حالا؟ بالاخره مشکل به وجود آمده دیگه. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆