باورم نیست که در حنجره ات جا شده است...
حجم تیری که علمدار زمین گیرش شد
روی دستان پدر حرمله سیرابش کرد
مادرش غمزده از خیمه تماشا میکرد
زِرِه پوشیده از قنداقه، بی شمشیر میآید
شجاعتِ ارث این قوماست، مثل شیر میآید
یک پَر نه دو پَر نه
سهم تو تیر سه پَر شده
سهم تو از بقیه کمی بیشتر شده است
دست و پا میزنی انگار بغل میخواهی
یاکه جایِ من از این تیر عسل میخواهی؟
لااَقَل بَر لبِ من قند بده پیشِ رُباب
به لبت حالتِ لبخند بده پیشِ رُباب. .