من از آن کلبهها میخواستم. از آنها که بالای تپههای سبز و مه آلودند. چوبیاند، خیسند و زمین و آسمان و طبیعت، محکم در آغوششان گرفته. آنها که از دودکشهای کوچکشان در قعر زمستان و پاییز دود خاکستری رنگ و داغی به آسمان بلند میشود و از دور هشدار میدهد که در این خانه «عشق» در زنده ترین حالت ممکن جریان دارد.
روا نبود دلی را چنین بیازاری
که خالی از دگران بود و از تو آکنده . .
دیگران چون بروند از نظر، از دل بروند
تو چنان در دل من رفته، که جان در بدنی
#سعدی
نمیدانم چه رازی خفته در چشمان زیبایت
که عاقل سمت چشمت میرود، دیوانه می آید
"يغيب، نفس ألم البحث
إنه يبحث عن السعادة الماضية..."
دلتنگی، همان دردِ گشتن دنبال
شادیِ گذشته است...
- محموددرويش
#عربیات🌱
آنقدر دلم گرفت که میديدم در غیاب تو همان
کوه و تپه، همان پستی و بلندیها، همان درختها
و جویها هستند، من هم هستم، ولی تو نیستی . .
- جلال آلاحمد
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته هل اتی
#سعدی