چیزی که باعث می شودبعد ازخطاهای بسیار،شمارا صدا بزنم حس مسئولیتی است که به خودم وشما دارم ؛این حس مرابه پناه جویی می کشاند.از قدیمِ روزگار گفتن که اگر نزد کریم بیانِ حاجت کنی،تصدّق وعنایت حتمی است ؛من به عزت شما وذلت ِ خودم نگاه میکنم اگرچه دست هایم کوچک وظرفیتِ درونم محدوداست ولی به بزرگیِ خواسته ام نگاه کن آقای ِ امام حسین..
ناتوانی وفقرِ ماهم
بهانه ی خوبی است
برای جلبِ نگاهِ کریمانه ات..
«اِلهی، لَیْتَ السِّباعَ قَسَّمَتْ لَحْمی عَلی
اَطْرافِ الْجِبالِ، وَلَمْ اَقُمْ بَیْنَ یَدَیْکَ»
ای کاش درندگان ، بدنم را در اطراف کوه ها می دریدند و من اینگونه معصیت تورونمی کردم.
|صحیفه ی سجادیه|
الهی، لَیْتَنی کُنْتُ طَیْرا
فَاَطیرَ فِی الْهَواءِ مِنْ فَرَقِکَ
خدای من ای کاش پرنده ای بودم
که در هوای فراق تو پرمی زدم.
|صحیفه سجادیه|
برای ِ مابا هرچیزوهرکس فاصله ای تعریف شده؛تنهاخداست لایقِ معنایِ «اقربُ من حبلِ الورید»
اماقلب؛حافظه ی خودش را دارد،وهیچ اتفاقی نمی تواند آن را زائل کند،دقیقامثلِ آن پیرمردی که مبتلا به آلزایمر بود،وهمسرش رایادش نمی آمد اما خوب یادش مانده بود که دوستش می داشت.
«آنچه از طاقتِ کلمات خارج است
چشم هاآن راتقبل می کنندواشک
می شود»