گاه اندوهی گوشت تن آدمی را ذوب و گام هایش را سست میکند. اما مبارزه و گذر از همان اندوهِ خانمانسوز بدنش را قدرتمند و قدم هایش را استوار میسازد.
یه روز بیدار میشی و میبینی با خودت صادقتری، دنبال تأیید کسی نیستی، برای موندن کسی نمیجنگی.
من میانِ جماعتی ایستاده بودم
که هیچ نسبتی با من نداشتند.
صداها زیاد بود، ولی هیچکدام،
صدای من نبود.
خودم رو از بین جمعیت کشیدم کنار و به آسمون نگاه کردم. کاری که به نظر اون جمعیت بسیار غریب و نامتعارف بود.
من از زمین بیزارم،
از اینهمه نزدیکیِ نفرتانگیز،
از نگاههای بیمعنا.
جایم اینجا نیست،
من برای پرواز آفریده شدهام
نه برای فرو رفتن در ازدحام آدمهایی
که حتی صدای تپش دلم را نمیشنوند ...
روز خلقت در گِلِ ما شوقِ دیدارِ طو بود ...
از همان آغاز ما را کم تحمل ساختند :)
كان يقول:
ضحكُ شخصٍ بكى للتو من أجمل الأشياء في العالم
« میگفت: خندیدن کسی که تازه گریه کرده از قشنگترین چیزایِ دنیاست. »