eitaa logo
داستان های عبرت انگیز
3.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
🔎اگر داستان عبرت انگیزی در زندگی شما اتفاق افتاده برای ما بفرستید، منتشر می کنیم شاید یه نفر نجات پیدا کرد. لینک پیام به ادمین https://harfeto.timefriend.net/17156321536646 تبلیغات 👇 https://eitaa.com/tablighat_arzan3
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اخبار ۲۴ ⏰
روز یازدهم، روضه ی ناموسِ خدا... من بمیرم که تو را سوی اسارت بردند... (س)💔🥀 ‎✼═══┅💖💖┅═══✼ 💞@beheshte_hamsaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 داستانهای علما: نمونه ای جالب از کمک و مساعدت به یکدیگر واقدی گفته است: زمانی بر من گذشت که بسیار در تنگی معاش و سختی زندگی بودم. روزی کنیزم آمد نزد من و گفت: ایام عید می ‏رسد و در خانه چیزی نداریم. پس من ناچار رفتم نزد یکی از دوستانم که اهل بازار بود و نیازمندی خود را اظهار کرده و از او مقداری قرض خواستم. دوست بازاریم کیسه مهر کرده و سربسته ‏ای که در میان آن یک هزار و دویست درهم بود به من داد و من بخانه خود برگشتم. هنوز برقرار نشده بودم، دیدم یکی از دوستانم که سیدی هاشمی بود وارد شد و اظهار نمود: که گندمهایم نرسیده و به تأخیر افتاده و از جهت معاش و زندگی در تنگی هستم اگر داری مقداری قرض به من بده؟ من حرکت کردم و آمدم نزد همسرم و قضیه قرض گرفتن خودم را از رفیق بازاری و قرض خواستن دوست سیدم را برایش بیان کردم. همسرم گفت: اکنون چه فکری داری؟ گفتم: قصد دارم کیسه ‏ای که قرض کرده ‏ام که هزار و دویست درهم در آن است با دوستم نصف کنم. همسرم گفت: فکر خوبی نکرده‏ ای. گفتم :چرا؟ گفت:به جهت آنکه تو از دوست خود که یک بازاری است قرض خواسته ‏ای و او به تو این مبلغ را قرض داده. سزاوار نیست که تو نصف آن را به دوست خودت که فرزند و ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله است بدهی. بلکه لازم است همه کیسه را به آن فرزند پیغمبر بدهی.  پس من از نزد زنم برگشته و آن کیسه را به دوست سیدم دادم و او رفت. ❌ ادامه در پست های بعدی... @cafedastan
داستان های عبرت انگیز
🔴 داستانهای علما: نمونه ای جالب از کمک و مساعدت به یکدیگر واقدی گفته است: زمانی بر من گذشت که بسیا
هنوز تازه به منزل خود رسیده بود که همان دوست بازاری من که به شدت احتیاج به پول داشته و با آن سید دوستی داشته وارد منزل او شده و تقاضای قرض می‏ کند. دوست سید من وقتی شدت احتیاج او را می ‏فهمد همان کیسه ‏ای را که از من قرض گرفته بود با همان حال مهر شده به او می‏ دهد. دوست بازاری که چشمش به کیسه و به مهر خودش می‏ افتد آن را می ‏شناسد و در حالی که آن کیسه همراهش بود نزد من آمد و قضیه را از من سوال کرد من قضیه را برای او شرح دادم. در این هنگام قاصدی از سوی یحیی بن خالد برمکی وارد شد و به من گفت: مدتی است امیر به من گفته بود که به نزد تو بیایم و تو را دعوت کنم به حضور امیر. ولی در اثر کثرت مشغله دیر بخدمت رسیدم. اکنون حرکت کنید که امیر به زیارت شما اشتیاق دارد. من حرکت کرده همراه قاصد بنزد یحیی بن خالد برمکی رفتم و در نزد او قضیه کیسه را گفتم، یحیی وقتی قضیه را شنید غلامش را صدا کرد و گفت: فلان کیسه کذائی را بیاور. غلام کیسه‏ ای را آورد که در آن ده هزار دینار بود. یحیی آن کیسه را به من داد و گفت: دویست دینار آن مال خودت و دویست دینار مال رفیق بازاریت و دویست دینار مال رفیق سیدت و چهارصد دنیا دیگر مال همسرت باشد چونکه او از همه شما کریمتر و باگذشت‏تر بوده است. (اعیان الشیعه ،ج10،ص32.)   @cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴عاقبت چشم چرانی برادران موذن در شهر سه برادر بودند که یکی از آنها موذن مسجد بود و در بالای مناره مسجد اذان میگفت. این برادر پس از چند سال فوت کرد و برادر دوم موذن شد و بر بالای مناره مسجد اذان میگفت.  او هم حدود ده سال به موذنی مشغول بود تا اینکه برادر دوم هم فوت کرد پس از آن مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم چون دو برادرش به اذان گویی بپردازد. اما وی از پذیرفتن اجتناب کرد. وقتی با اصرار زیاد مردم رو به رو شد به آنها گفت: من اذان گفتن را بد نمی دانم ولی اگر صد برابر پولی را که پیشنهاد میکنید به من بدهید باز هم نخواهم پذیرفت زیرا این کار باعث شد دو برادر من بی ایمان از دنیا بروند. وقتی لحظات آخر عمر برادر بزرگم رسید خواستم بر بالینش سوره یس تلاوت کنم که با اعتراض و فریاد و نهیب او مواجه شدم او گفت قرآن چیست؟ چرا برایم قرآن میخوانی؟ برادر دوم هم به این صورت در هنگام مرگش به من اعتراض کرد از خداوند کمک خواستم که علت این امر را برایم روشن گرداند زیرا آنها موذن بودند و این کار از آنها انتظار نمیرفت. خداوند برای آنکه ماجرا را به من بفهماند زبان او را گویا کرد و در این هنگام برادرم گفت: ما هر گاه که بالای مناره مسجد میرفتیم به خانه های مردم نگاه میکردیم و به محارم مردم چشم می دوختیم و خلاصه چشم چرانی باعث این بی ایمانی و عذاب گردیده است 📚روایات و داستانهای کهن وقرانی شهرام شیدایی @cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷صبح روز سوم فروردین ماه سال ۱۳۶۳ به اتفاق سردار بهروزی و فرمانده تیپ به جزیره مجنون رفتیم. آبراه‌ها درست در مقابل، در دید دشمن بود. همان‌جا ایستادیم. پیوسته هلی‌کوپترهای مسلح به موشک مدام برای شکار قایقهای ما در حرکت بودند. در آن آبراه‌های پرخطر، سردار بهروزی خود را به آب انداخت. 🌷پرسیدم: «برای چه شنا می‌کنی؟» گفت:«غسل شهادت است.» چند تن از بچه‌های دیگر نیز در آب پریدند و همراه با او غسل شهادت نمودند. با شنیدن اذان ظهر برای خواندن نماز به چادری در تدارکات رفتیم و نماز را به جماعت خواندیم، سپس برای صرف ناهار کنار هم نشستیم در همین لحظه.... 🌷در همین لحظه هواپیمای دشمن شروع به بمباران منطقه کردند. من و سردار هر دو مجروح شده بودیم. آن نخل سرفراز، زخم‌های دردناکی بر بدن داشت، اما متأسفانه به دلیل مجروحیت خودم یارای کمک به او را نداشتم! آن روز همه کسانی که به همراه سردار غسل شهادت کرده بودند به شهادت رسیدند و طولی نکشید که او نیز پرگشود و به مقصود رسید! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار عبدالعلی بهروزی @cafedastan
▪️سکونت بهشتی ◼️امام صادق علیه‌السلام: ◾️مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ مَسْكَنُهُ وَ مَأْواهُ الْجَنَّةَ، فـَلا يـَدَعْ زِيـارَةَ الْمَظْلُومِ قُلْتُ مَنْ هُوَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ▪️هركس مى‌خواهد مسكن و مأوايش بهشت باشد، زيــارت مظلوم عليه‌السلام را تـرک نكند. گفتم: مظلوم کیست؟ امام علیه‌السلام: حسین‌بن‌علی علیه‌السلام. 📚وسائل الشيعة، ج14، ص496. ‌ ‌‌@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از محجوبه
در صبر تو روح استقامت دیدند آثار بزرگی و کرامت دیدند از منبر عشق چون که بالا رفتی در قامت خطبه‌ات قیامت دیدند شهادت اسوه صبر و عرفان، حضرت امام سجاد (ع) تسلیت باد 🏴 ┈┈••✾❀💕✿💕❀✾••┈┈• 💕 @ahkame_banovan👈