📚 #معرفی_کتاب
#قاصدک_کربلا
این کتاب که یکی از جلدهای مجموعه «قهرمانان کوچک کربلا» است، با استناد به منابع تاریخی معتبر، به بیان سرگذشت حضرت رقیه(ع) در واقعه عاشورا می پردازد.
«قهرمانان کوچک کربلا»، مجموعه ای ادبی ـ داستانی است که با بهره جستن از نثری روان، شخصیت های کوچک حادثه کربلا نظیر قاسم بن حسن(ع)، عبداللّه بن حسن(ع)، طفلان مسلم، علی اصغر(ع) و رقیه(ع) را معرفی می کند.
نویسنده در این اثر می کوشد با بیانی عاطفی، تصویرهایی از آن واقعه بزرگ را به گونه ای ملموس برای مخاطبان نوجوان ترسیم کند.
✍🏻نویسنده: محبوبه زارع
انتشارات: بوستان کتاب قم
@caffeketaaab
وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا ۚ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿٥٦﴾
و در زمین پس از اصلاح آن [به وسیله رسالت پیامبران] فساد مکنید، و خدا را از روی بیم و امید بخوانید، که یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.
(اعراف/۵۶)✨
@caffeketaaab
#یک_قاچ_کتاب
سال ۲۰۱۰ رجب تیپ اردوغان در مراسم عاشورای هالکالی حاضر شد و سخنرانی کرد و مراسمشان وجهه رسمی بخشید.
آقای همسفر دوربینش را روشن کرد و از من جدا شد صدای مداحی آشنایی در گوشهای از خیابان دوباره ما را به هم رساند تصویر سید جواد ذاکر در و دیوار موکبی را پر کرده بود و مداحی فارسی پخش میکردند آقای همسفر عکس گرفت و من ذوق زده سوال کردم.
_ایرانی هستید؟
_نه.
_چرا مداحی فارسی؟سید ذاکر ؟!
_چون دوستشون داریم!
واقعا انتظار دیدن عکس سید ذاکر را بعد از این همه سال که از فوتش میگذشت در زینبیه استانبول نداشتم این معجزه صدا بود این معجزه نامی بود که او عمر و صدا به پایش گذاشت این معجزه حسین بود.
📚#استانبولچی
✍#معصومه_صفایی_راد
@caffeketaaab
•🌱✍🏻•
دست مرا عمه گرفت با گریه میگفت
گنجشک پر، بابا پر، حتی عروسک...
#حسین_جهانسوز
#شعر
۵ صفر، شهادت حضرت رقیه(س)
@caffeketaaab
یک خط روشنایی 🌱
کتاب #استانبولچی 🇹🇷 همراه با 25٪ تخفیف و امضای نویسنده✍️ + ارسال رایگان برای دوستان اهوازی با مبلغ:
مهلت سفارش کتاب #استانبولچی فقط و فقط
تا فردا⏳✅
@caffeketaaab
دوره تخصصی آموزش تولید محتوا
با موبایل📲
با حضور آقای حزباوی
@arman_honar
برای تیم کافه کتاب یک خط روشنایی☕️📚
@caffeketaaab
#یک_قاچ_کتاب
پسر عراقی کوچکی برای گوسفند سبزی خاصی میآورد که اسمش را نمیدانم. گوسفند با ولع شروع میکند به خوردن.
شنیدهام عراقیها به گوسفندهایی که برای اطعام زائران اربعین پروار میکنند، حسابی میرسند و هر چیزی به خوردشان نمیدهند.
سبزی خوردن گوسفند که تمام میشود توی ظرفش آب میریزم. با ولع میخورد.
یکی از هم کاروانیها میگوید؛ طفلک نمیداند که امروز و فرداست که آب آخرش را بدهند.
میگویم؛ چرا طفلک؟ قرار است به پای زائران امام حسین قربانیاش کنند.
و توی دلم خیال پردازیهایش را ادامه میدهم. سرش میتوانست خیلی شیک و مجلسی توی کشتارگاه رسمی و با دستگاه بریده شود و تنش را بفرستند قصابی گذر فلان و از آنجا کبابی فلان و از آنجا هم برود شکم فلان کاسب و فلان دانش آموز و..
اما حالا چه؟ به نظرم روزی مادرش همراه گله از نزدیکیهای کربلا میگذشته. لحظهای دست از خوردن کشیده. سرش را بلند کرده و برگردانده سمت شهر و اینطوری دعا کرده؛
بابی انت و امی و نفسی و اهلی لک الفداء یا حسین 💔
آن وقت خودش و پدر و مادرش هم در راه امام حسین کشته شدهاند و حالا این گوسفند نشسته تا قسمت آخر دعای مادرش را اجابت کند.
📚#سر_بر_خاک_دهکده
✍#فائضه_غفار_حدادی
@caffeketaaab